بر مشيت خدا و اراده او تكيه مىنمايد و با اين عبارت از او توفيق پايمردى و استقامت مىطلبد.
و به اين ترتيب، هم پدر و هم پسر، نخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را با پيروزى كامل مىگذرانند.
***
در اين ميان، چهها گذشت؟ قرآن از شرح آن خوددارى كرده، و تنها روى نقاط حساس اين ماجراى عجيب، انگشت مىگذارد.
بعضى نوشتهاند: فرزند فداكار، براى اين كه: پدر را در انجام اين مأموريت كمك كند، و هم از رنج و اندوه مادر بكاهد، هنگامى كه او را به قربانگاه در ميان كوههاى خشك و سوزان سرزمين «منى» آورد، به پدر گفت: پدرم! ريسمان را محكم ببند، تا هنگام اجراى فرمان الهى، دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم كاسته شود!
پدر جان! كارد را تيز كن و با سرعت بر گلويم بگذران، تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد!
پدرم! قبلًا پيراهنم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشودچرا كه بيم دارم چون مادرم آن را ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود.
آن گاه افزود: سلامم را به مادرم برسان، و اگر مانعى نديدى پيراهنم را برايش ببر، كه باعث تسلى خاطر و تسكين دردهاى او است، چرا كه بوى فرزندش را از آن خواهد يافت، و هر گاه دلتنگ شود، آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد.
لحظههاى حساسى فرا رسيد، فرمان الهى بايد اجراء مىشد، ابراهيم عليه السلام كه مقام تسليم فرزند را ديد او را در آغوش كشيد، گونههايش را بوسه داد، و هر دو