«گفت: فرزندم! من در خواب ديدم كه بايد تو را ذبح كنم، بنگر نظر تو چيست»؟! «قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى».
فرزندش كه نسخهاى از وجود پدر ايثارگر بود، و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طيب خاطر از اين فرمان الهى، استقبال كرد، با صراحت و قاطعيت «گفت: پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا كن» «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ».
و از ناحيه من فكر تو راحت باشد كه: «به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت» «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ».
اين تعبيرات پدر و پسر، چقدر پر معنى است! و چه ريزهكارىهائى در آن نهفته است!.
از يكسو، پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند 13 ساله مطرح مىكند، و از او نظرخواهى مىكند، براى او شخصيت مستقل، و آزادى اراده قائل مىشود، او هرگز نمىخواهد فرزندش را بفريبد، و كوركورانه به اين ميدان بزرگ امتحان دعوت كند، او مىخواهد فرزند، نيز در اين پيكار بزرگ با نفس، شركت جويد، و لذت تسليم و رضا را همچون پدر بچشد!
از سوى ديگر، فرزند هم مىخواهد: پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد، نمىگويد مرا ذبح كن، بلكه مىگويد: هر مأموريتى دارى انجام ده، من تسليم امر و فرمان او هستم، و مخصوصاً پدر را با خطاب «يا أَبَتِ»! (اى پدر!) مخاطب مىسازد، تا نشان دهد اين مسأله از عواطف فرزندى و پدرى سر سوزنى نمىكاهد، كه فرمان خدا، حاكم بر همه چيز است.
و از سوى سوم، مراتب ادب را در پيشگاه پروردگار به عالىترين وجهى نگه مىدارد، هرگز به نيروى ايمان و اراده و تصميم خويش، تكيه نمىكند، بلكه