در پايان آيه، بعد از ذكر اين مواهب خداوند، خطاب به دودمان حضرت «داود» عليه السلام كرده، مىفرمايد: «اى آل داود شكرگزارى كنيد» «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً». «اما عده كمى از بندگان من شكرگزارند»! «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ».
بديهى است، اگر منظور از شكرگزارى تنها شكر با زبان باشد، مسأله مشكلى نيست، تا عاملان به آن قليل بوده باشند، بلكه منظور «شكر در عمل» است، يعنى استفاده از مواهب، در مسير همان اهدافى كه به خاطر آن آفريده و اعطا شدهاند، و مسلم است كسانى كه مواهب الهى را عموماً در جاى خود به كار گيرند، اندكى بيش نيستند.
بعضى از بزرگان، براى «شكر»، سه مرحله قائل شدهاند:
شكر با قلب، كه همان تصور نعمت و رضايت و خشنودى نسبت به آن است.
و شكر با زبان، كه ثنا گفتن نعمتدهنده است.
و شكر ساير اعضاء و جوارح، و آن هماهنگ ساختن اعمال با آن نعمت است.
«شَكُور» صيغه مبالغه است و فزونى شكرگزارى را مىرساند، كه همان تكرار شكر و تداوم آن با قلب و لسان و اعضاء است.
البته گاهى اين صفت، براى خداوند نيز آورده شده است، مانند آنچه در آيه 17 سوره «تغابن» آمده «وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ» و منظور از شكرگزارى خداوند آن است كه، به مقدارى كه بندگان در مسير طاعت او گام برمىدارند، آنها را مشمول مواهب و الطاف خويش مىسازد، و از آنها تشكر و سپاسگزارى مىكند، و از فضل خود بيش از آنچه استحقاق دارند، بر آنها مىافزايد.
به هر حال، اين تعبير، كه افراد كمى از بندگان من شكرگزارند، ممكن است