جمعى از شفاعت كنندگان همچون انبياء و اوصياء و فرشتگان، و شفاعت بعضى از دوستان صالح برخوردار مىشوند، آنها نيز آرزو مىكنند كه اى كاش! شفاعت كننده و دوستى داشتند.
به علاوه، «صديق» و «عدو» به طورى كه بعضى از مفسران تصريح كردهاند هم بر مفرد اطلاق مىشود، هم بر جمع.
***
اما به زودى متوجه اين واقعيت مىشوند كه نه، تأسف در آنجا سودى دارد و نه آنجا سراى عمل و جبران است، لذا آرزوى بازگشت به دنيا مىكنند و مىگويند: «اگر بار ديگر به دنيا برگرديم از مؤمنان خواهيم بود»! «فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ».
درست است كه آنها در آنجا و در آن روز، ايمان پيدا كردهاند، ولى اين يك نوع ايمان اضطرارى است.
ايمانى مؤثر و سازنده است كه اختيارى و در اين جهان باشد، ايمانى كه سرچشمه هدايت و اعمال صالح گردد.
به هر حال، اين آرزو نيز مشكلى را حل نمىكند، و سنت الهى اجازه بازگشت را به هيچ كس نمىدهد، و خود آنها نيز اين حقيقت را مىدانند و كلمه «لَو» دليل بر آن است. «1»
***
سرانجام، در پايان اين بخش از سرگذشت ابراهيم عليه السلام، و گفتگوهايش با قوم گمراه و دعاهايش در پيشگاه خدا، و توصيفهايش از وضع روز قيامت، خداوند به عنوان يك نتيجهگيرى براى همه بندگان، همان دو آيه تكان دهنده را