است، يعنى من ضربهاى را كه به آن مرد قبطى زدم، به قصد قتل نبود بلكه، به عنوان حمايت از مظلوم بود، و نمىدانستم منجر به قتل او مىشود، بنابراين «ضال» در اينجا به معنى «غافل» و منظور غفلت از عاقبت كار است.
بعضى ديگر گفتهاند: منظور اين است: خطائى در قتل آن مرد ظالم رخ نداده؛ چرا كه او مستحق بوده است، بلكه منظور اين است: من نمىدانستم عاقبت اين كار چنين خواهد بود كه من نتوانم در «مصر» بمانم و مدتى از وطن آواره شوم و برنامههايم به تأخير افتد.
ولى ظاهراً اين پاسخى نبوده است كه موسى عليه السلام بتواند به فرعون بگويد، مطلبى بوده كه مىتوانسته براى دوستانش بيان كند، نه پاسخى قابل قبول براى فرعون.
تفسير سومى كه شايد از جهاتى با مقام موسى عليه السلام و عظمت كيان او مناسبتر باشد اين است كه: موسى عليه السلام در اينجا يك نوع توريه به كار برده است، سخنى گفته كه ظاهرش اين بوده: من در آن زمان راه حق را پيدا نكرده بودم، بعداً خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشيد، ولى در باطن مقصود ديگرى داشته و آن اين كه: من نمىدانستم كه اين كار مايه اين همه دردسر مىشود، و گرنه اصل كار حق بود و مطابق قانون عدالت، (و يا اين كه من آن روز كه اين حادثه واقع شد راه را گم كرده بودم و به آنجا رسيدم كه اين حادثه رخ داد).
و مىدانيم: منظور از «توريه» اين است: انسان سخنى بگويد كه باطنش مطلب حقى باشد، ولى طرف مقابل، از ظاهر آن چيز ديگرى استفاده كند و اين مخصوص مواردى است كه انسان در تنگنا قرار بگيرد كه مىخواهد دروغ نگويد