نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 6 صفحه : 486
سپس امام عليه السّلام در بخش ديگر
اين خطبه و به ماجراى روز شوراى شش نفرى عمر براى انتخاب خليفه سوّم اشاره مىكند
و در برابر گفتار كينه توزانه «عبد الرحمن بن عوف» (يا «سعد بن ابى وقّاص»)- كه
امام عليه السّلام را به حرص در امر خلافت متّهم ساخت- چنين مىفرمايد: «گويندهاى
به من گفت: اى فرزند ابو طالب، تو نسبت به اين امر (يعنى خلافت) حريصى! در پاسخش
گفتم: به خدا سوگند! شما با اين كه دورتريد، حريصتريد (چرا كه خلافت، شايسته اهل
بيت پيامبر عليهم السّلام است كه به اين كانون هدايت نزديكترند) و من شايستهتر و
نزديكترم» (و قد قال قائل: إنّك على هذا الأمر يابن
أبي طالب لحريص؛ فقلت: بل أنتم و اللّه لأحرص و أبعد، و أنا أخصّ و أقرب).
در واقع، عبد الرحمن بن عوفها و سعد بن ابى وقّاصها از دريچه كوتاه فكر خود،
خلافت را طعمه لذيذى براى خود يا افراد مورد نظرشان مىپنداشتند. آنها
نمىدانستند يا نمىخواستند بدانند كه فرزند ابو طالب عليه السّلام با صراحت
مىفرمايد: اگر براى احقاق حقوق مظلومان نبود، هرگز زير بار خلافت نمىرفتم! او
خلافت را براى هدايت و اجراى عدل و پيشرفت و عظمت مسلمين مىخواهد؛ نه براى خودش.
آن گاه در ادامه اين سخن مىافزايد: «من فقط حق خويش را مطالبه كردم (چرا كه
از همه شايستهترم و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز مرا تعيين فرموده)؛ ولى شما
ميان من و آن حايل مىشويد و دست ردّ بر سينهام مىگذاريد» (و إنّما طلبت حقّا لي و أنتم تحولون بيني و بينه، و تضربون وجهي دونه).
آن چه امام عليه السّلام در اين بيان فرموده، دليلى است روشن و برهانى است
قاطع كه مقدمات آن براى همه معلوم بود؛ زيرا همه به شايستگى على عليه السّلام و
نزديكى او به كانون هدايت يعنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معترف بودند، ولى حرص
و آز نسبت به امر خلافت به آنان اجازه نمىداد در برابر اين حق تسليم شوند.
لذا در ادامه اين سخن مىفرمايد: «هنگامى كه در آن جمع حاضر با اين دليل
كوبنده به او پاسخ گفتم، مبهوت و سرگردان ماند و نمىدانست در پاسخم چه بگويد!» (فلمّا
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 6 صفحه : 486