نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 5 صفحه : 407
دور كن. خدايا آنها را كه نهى از منكر مىكنند و مرتكب آن مىشوند نيز از رحمتت
دور كن.
ناگهان ديدم معاويه لرزيد و رنگ صورتش تغيير كرد، گفت جلام مىدانى فرياد
كننده كيست؟ گفتم: نه، گفت: اين همان «جندب بن جناده ابوذر» است. همه روز بر در
قصر مىآيد و فرياد مىكشد و اين جملات را مىگويد.
سپس معاويه دستور داد او را نزد من آوريد مأموران، ابوذر را كشان كشان نزد
معاويه آوردند و در برابر معاويه ايستاد، «معاويه» گفت:
«اى دشمن خدا و پيامبر! تو هر روز
مىآيى و اين بساط را راه مىاندازى بدان اگر من بنا بود يكى از اصحاب محمّد صلّى
اللّه عليه و آله را بدون اذن عثمان به قتل برسانم تو را مىكشتم ولى بايد درباره
تو از عثمان اجازه بگيرم ...» ابوذر، در پاسخ گفت: اى معاويه من دشمن خدا و پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله نيستم، بلكه تو و پدرت «ابو سفيان» دشمن خدا بوده و هستيد
كه در ظاهر اسلام را پذيرفتيد و در باطن كفر را و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تو
را لعن كرد و بارها به تو نفرين نمود كه هرگز سير نشوى ... معاويه سخت بر آشفت و
دستور داد ابوذر را حبس كنند و خطر باقى ماندن او را در شام به عثمان خبر داد،
عثمان دستور داد او را بر مركب خشنى بدون جهاز سوار كنند و شب و روز برانند تا سخت
شكنجه ببيند و همين گونه كردند، هنگامى كه ابوذر به مدينه رسيد رانهايش كاملا
مجروح شده بود سپس عثمان او را به ربذه (منطقه بسيار بد آب و هوايى) تبعيد كرد [1].
اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه در كتاب معروف
«اسد الغابه» آمده، پايان مىدهيم: «ابوذر سه سال قبل از بعثت، خداى يگانه را
پرستش
[1] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،
جلد 8، صفحه 157.
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 5 صفحه : 407