نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 118
و نيز اين تعبيرات نشان مىدهد كه حاميان خلافت، حتى از كشتن اهل بيت امام
عليه السّلام نيز ابا نداشتند چرا كه مىفرمايد: «فضننت بهم عن الموت، من، دريغ داشتم كه آنان را
به كام مرگ بفرستم.» و اين، به راستى عجيب و وحشتناك است! هر چند اين گونه مسائل
مهم اخلاقى، در عالم سياست و حكومت، شگفت انگيز نيست! اين احتمال نيز وجود دارد كه
حاميان متعصّب خلافت، منتظر بهانهاى بودند تا فرزندان امام عليه السّلام را كه
احتمال جانشينى آنان را در آينده مىدادند، از ميان بردارند تا كسى براى تصدّى پست
خلافت، از اهل بيت باقى نماند.
اما اين كه اين دوران، تا اين حد در كام امام عليه السّلام تلخ و ناگوار بود و
در حقيقت، سختترين روزهاى عمر امام عليه السّلام همين ايام بود كه در گوشه خانه
نشسته و ناظر اعمال بىرويهاى بود كه به نام حكومت اسلامى انجام مىگرفت، اعمالى
مانند تحريف عقايد و اشتباه در فهم احكام اسلام و ارتكاب انواع تبعيضات و
بىعدالتىها و سرانجام، تبديل حكومت اسلامى به سلطنت خود كامهاى، همانند سلطنت
فرعون و قيصر و كسرا.
پاسخ اين سؤال را، بايد در نامه 62 نهج البلاغه، يافت. آنجا، امام مىفرمايد:
«به خدا سوگند! من، هرگز باور نمىكردم و به خاطرم خطور نمىكرد كه عرب، بعد از
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امر امامت و رهبرى را از اهل بيت او بگرداند
و آن را بعد از حضرتش، از من دور سازد! تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد، اجتماع مردم
اطراف فلان شخص بود كه با او بيعت كردند (كسى كه من، او را شايسته اين مقام
نمىديدم و مشكلات عظيم جامعه اسلامى را در دوران حكومت وى، بوضوح پيش بينى
مىكردم). من، دست روى دست گذاشتم و از بيعت خوددارى كردم. (نه توان مخالفت بود و
نه جاى همكارى) تا اين كه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مىخواهند دين
محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نابود سازند. (اينجا بود) ترسيدم اگر اسلام
و اهل آن را يارى نكنم، شاهد شكاف در بنيان نيرومند اسلام يا محو آن بوده باشم كه
مصيبتش براى من، از رها ساختن خلافت و حكومت، بسيار سنگينتر بود ... لذا، براى
دفع اين
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 118