نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 10 صفحه : 56
را با سه
هزار نفر لشكر به عراق فرستاد و گفت: هر كجا مىرسيد طرفداران على را به قتل برسانيد
و اموالشان را غارت كنيد و هرگز در يك جا نمانيد؛ شب در يك جا و روز در جاى ديگر و
از مقابله با لشكر على بپرهيزيد. ضحاك كه مرد مغرورى بود خود را به نزديكى كوفه
رسانيد. امام عليه السلام سپاه بزرگى به فرماندهى حجر بن عدى فراهم كرد و او و
لشكريانش را در هم كوبيد. عدهاى كشته شدند و بقيه از تاريكى شب استفاده كرده و
فرار را بر قرار ترجيح دادند.
ماجراى حمله
ضحاك اجمالا به عقيل كه در مكّه بود رسيد. سخت نگران شد و در اين هنگام نامهاى به
برادرش امير مؤمنان على عليه السلام نوشت كه خلاصه نامهاش چنين بود: خداوند تو را
از هرگونه ناراحتى حفظ كند و از بليات نگه دارد. من براى عمره به مكّه آمدم.
عبداللَّه بن سعد (برادر رضاعى عثمان بن عفان) را در مسير ديدم كه با چهل نفر از
جوانان از فرزندان طلقا آمده بود. در چهرههاى آنها آثار ناراحتى ديدم. گفتم: اى
فرزندان دشمنان پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله به كجا مىرويد؟
مىخواهيد به
دشمنان اسلام ملحق شويد شما از قديم الايام دشمن ما بودهايد آيا مىخواهيد نور
الهى را خاموش كنيد؟ سپس هنگامى كه به مكّه آمدم ديدم مردم درباره حمله ضحاك بن
قيس به اطراف كوفه و غارتگرىهاى او سخن مىگويند. اف بر اين دنيا كه مرد پستى
همچون ضحاك را در برابر تو جسور ساخته؛ مردى كه كمترين ارزشى ندارد و من چنين
پنداشتم كه شيعيان و دوستانت دست از ياريت برداشتهاند. برادر! دستورت را براى من
بنويس ما مىخواهيم تا زندهايم با تو باشيم و با تو بميريم. به خدا قسم دوست
ندارم لحظهاى بعد از تو زنده بمانم. به خداوند عز و جل سوگند كه زندگى بعد از تو
ناگوار است.
امام عليه
السلام در پاسخ او نامه مورد بحث را نوشت و به او اطمينان داد كه لشكريان ضحاك
متلاشى شدهاند و بعد از دادن تلفاتى فرار كردند و عقيل خوشحال شد.
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 10 صفحه : 56