آنچه در جملههاى كوتاه بالا آمد در واقع زيربناى حكومتهاى پايدار را تشكيل
مىدهد. افراد يك جامعه هميشه بر دو گروه تقسيم مىشوند: اقليت ثروتمندى كه
معمولًا اطراف زمامداران را مىگيرند و با چاپلوسى و تملق و اظهار اخلاص و فداكارى
در فكر تأمين منافع خويشند و در برابر آنها اكثريت مردم كه چرخهاى زندگى اجتماعى
با دست و بازوى آنها در حركت است، بيش از همه زحمت مىكشند و بيش از همه به
كشورشان علاقهمندند. اگر گروه اوّل از حكومتى ناراضى شوند ولى گروه دوم راضى و
خشنود باشند هيچ مشكلى بهوجود نمىآيد؛ مشكلات جامعه با دست تودههاى مردم حل
مىشود و داد فرياد آن اقليت تغييرى در مسير كارها ايجاد نمىكند؛ ولى اگر رضايت
اين گروه اقليت به بهاى خشم تودههاى مردم جلب گردد آن هنگام است كه پايههاى
حكومت به لرزه در مىآيد و به گفته شاعر:
نفسها ناله شد در سينه آهسته آهسته
فزون تر گر شود اين نالهها فرياد
مىگردد
چنانچه نارضايتىها ادامه پيدا كند منتهى به قيام و انقلابها خواهد شد.
زندگى پيغمبر اسلام و على عليه السلام بهترين نمونه براى اين مسأله است. سعى
داشتند همواره جانب تودههاى محروم و متوسط جامعه را بگيرند و به مخالفت خواص كه
منافع خود را در خطر مىديدند اعتنا نكنند.
اين همان چيزى است كه امروز به دموكراسى مردمى يا دموكراسى دينى يا مردمسالارى
دينى از آن ياد مىشود، هرچند گاهى تنها به الفاظ قناعت مىكنند
[1]. «يُجْحِفُ» از ماده «اجحاف» و
ريشه «جَحْف» بر وزن «جهل» در اصل به معناى كندن پوست چيزى استسپس به معناى به
مشقت انداختن و بى اثر ساختن و خراب كردن آمده است.
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 10 صفحه : 401