در مرحله سوم سخن از رياضت بسيار شديد و مهمّى در ميان مىآورد كه حاكى از
اراده نيرومند مولا و سلطه عجيب او بر نفس خويش است. چه رياضتى از اين بالاتر كه
انسان آنقدر گرسنگى را بر خود تحميل كند كه اگر روزى به قرص نان و كمى نمك برسد
نفس او شاد گردد كه نان و خورش خوبى پيدا كرده است.
در مرحله چهارم از سوز و گداز خويش از خوف خدا و عشق به ذات پاكش خبر مىدهد
كه آنقدر مىگريد كه اشكى در چشم باقى نمىماند. به يقين اين كارِ هركس نيست و
خود آن حضرت در جاى ديگرى از همين نامه به اين حقيقت اشاره فرموده كه من مىدانم
شماها به اينگونه رياضتها توانايى نداريد؛ ولى سعى كنيد ورع و تقوا و درستكارى
را هرگز فراموش نكنيد.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه اين همه گريه كه امام عليه السلام به آن
اشاره فرموده است براى چيست؟ به يقين اين گريه هم گريه شوق است و هم گريه خوف؛ شوق
به عالم اعلا و ملكوت آسمانها و قرب پروردگار و عشق به صفات جمال و كمالش و خوف
از محروم گشتن از آن نعمتهاى بىنظير و مواهب بىمانند است.
مردان خدا هميشه در ميان اين خوف و رجا و اين گريه شوق و گريه ترس به سر
مىبردند، چه رسد به امام عليه السلام كه پيشوا و مقتداى همه آنان است.
آنگاه در جمله بعد با ادبياتى ديگر و تشبيهاتى صريحتر مىفرمايد: «آيا
همانگونه كه گوسفندان در بيابان، شكم را از علفها پر مىكنند و مىخوابند يا
گلههايى كه در آغلها هستند از علف سير مىشوند و استراحت مىكنند، على هم بايد
از زاد و توشه خود سير شود و به استراحت پردازد؟ در اين صورت