responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 10  صفحه : 171

سميّه آمد و وارد بر او شد و تا صبح نزد او بود. هنگامى كه سميّه بازگشت من به ابوسفيان گفتم چگونه بود؟ گفت: خوب بود ... اين سخن به زياد گران آمد و از بالاى منبر گفت: اى ابو مريم به مادر مردم دشنام مده كه به مادرت دشنام خواهند داد. در اين هنگام كه سخن معاويه و گواهى‌طلبى او به پايان رسيد زياد برخاست مردم را خاموش كرد و حمد و ثناى الهى به جاى آورد سپس گفت: اى مردم! معاويه و شهود آنچه را شنيديد گفتند و من نمى‌دانم كدام حق بود و كدام باطل.

لابد معاويه و شهود آگاه‌ترند به آنچه گفتند و بدانيد عبيد (پدرش) پدر نيكى بود امّا والى (ظاهراً اشاره به معاويه است) شخص صاحب نعمتى است. اين سخن را گفت و از منبر پايين آمد. [1]

4. نگاهى به زندگى زياد بن ابيه‌

همان‌گونه كه قبلًا اشاره شد او در اصل زياد بن عبيد بود. پدرش برده و چوپان و مادرش سميّه كنيز حارث بن كلده، طبيب معروف عرب بود. گاهى او را به عنوان زياد بن ابيه و گاه زياد بن امه مى‌گفتند، زيرا پدرش برده بود و هيچ موقعيّت اجتماعى نداشت و بعد از آنكه معاويه او را به خود ملحق ساخت به او زياد بن ابى‌سفيان مى‌گفتند. از نوجوانى فردى هوشيار و سخنرانى بليغ بود. تولد او را در طائف در سال فتح مكّه و بعضى در سال هجرت و برخى در روز بدر گفته‌اند؛ ولى او هيچ‌گاه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را نديد و با اميرمؤمنان على عليه السلام در تمام جنگ‌هاى دوران آن حضرت و با امام حسن عليه السلام تا زمان صلح با معاويه همراه بود، بعدها معاويه او را فريب داد و به سوى خود برد. او در كوفه در ماه رمضان سنه 53 در سن 56 سالگى از دنيا رفت (و بعضى سن او را به گونه ديگرى ذكر كرده‌اند).


[1]. شرح نهج‌البلاغه ابن ابى‌الحديد، ج 16، ص 187.

نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 10  صفحه : 171
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست