نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 429
(عزب رأى امرىء تخلّف عنّى، ما شككت
فى الحقّ مذ اريته).
در واقع صدر و ذيل اين كلام از قبيل علّت و معلول يا دليل و مدّعاست و با
توجّه به اين كه امام (ع) در دامان حق پرورش يافته و در آغوش پيامبر اسلام (ص)
بزرگ شده و همواره كاتب وحى و شاهد معجزات بوده و از همه بالاتر «باب مدينة علم
النّبى- ص-» و به منزله در ورودى براى شهر علم پيامبر بوده است و علاوه بر عالم
ظاهر، به عالم شهود و باطن راه يافته است، اين سخن هرگز ادّعاى گزافى نيست.
بعضى از شارحان احتمال ديگرى در جمله «عزب رأى امرىء ...» دادهاند و آن اين
كه از قبيل نفرين باشد يعنى: «دور باد رأى كسى كه از دستوراتم تخلّف كند» ولى
معناى اوّل مناسبتر به نظر مىرسد.
در سوّمين جمله، به پاسخ سؤالى مىپردازد كه بعد از داستان «جنگ جمل» به ذهن
بعضى مىرسيد و آن اين كه چرا امام (ع) از ماجراى اين جنگ نگران بود؟
مىفرمايد: نگرانى من هرگز به خاطر خودم نبود بلكه به خاطر اين بود كه مبادا
با آمدن همسر پيامبر (ص) به ميدان، و فرياد دروغين خونخواهى قتل «عثمان» و حضور
جمعى از صحابه پيمانشكن در لشكر دشمن، گروهى از عوام به شكّ و ترديد بيفتند، درست
همانند نگرانى موسى به هنگام رويارويى با ساحران. «موسى هرگز احساس ترس نسبت به
خودش نكرد، بلكه از اين مىترسيد كه جاهلان و دولتهاى ضلالت غلبه كنند و مردم را
به گمراهى بكشانند» (لم يوجس موسى عليه
السّلام خيفة على نفسه بل اشفق من غلبة الجهّال و دول الضّلال).
اين جمله اشاره به آيات سوره «طه» است آنجا كه خداوند مىفرمايد: «قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ
نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ
عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى فَأَوْجَسَ فِي
نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى»، ساحران گفتند
اى موسى! آيا تو اوّل عصاى خود را مىافكنى يا ما اوّل باشيم؟ گفت:
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 429