پروردگار من
بى نياز و كريم است،» اين تعبير مخصوصاً با تكيه بر كريم بودن خداوند نهايت لطف و
كرم او رانشان مىدهد.
در ضمن اين
نكته نيز از جمله بالا استفاده مىشود كه اگر خداوند، بندگان را از ناسپاسى بر حذر
مىدارد و به سپاسگزارى دعوت مىنمايد بخاطر اين نيست كه براى او تفاوتى مىكند،
حتى در فرض ناسپاسى نيز در بسيارى از اوقات به لطف و كرم خويش ادامه مىدهد شايد
بيدار شوند و خود را از نعمت و انعام پروردگار، بر اثر ناسپاسى محروم نكنند.
اصولًا تمام
تكاليف الهى نتيجهاش به بندگان باز مىگردد و كلاسهاى تربيت آنها است وگرنه خدائى
كه غنى بالذات است و كمترين نياز به ذات پاكش راه ندارد نه از طاعات بندگان سودى
مىبرد و نه از عصيان و ناسپاسى آنها بر دامن كبريائيش گردى مىنشيند!
***
در سومين آيه نيز مضمون همان آيه قبل در داستان
«لقمان حكيم» آمده است مىفرمايد: «ما به لقمان حكمت داديم (و به او گفتيم) شكر
خدا را به جا آور، هر كس شكرگزارى كند به سود خويش شكرگزارى كرده و آن كس كه كفر
ورزد (و زيانى به خدا نمىرساند) چرا كه خداوند بىنياز و ستوده است».
(وَ لَقَد اتَيْنا لُقْمانَ الحِكْمَةَ انِ اشْكُرْ للَّهِ وَ مَنْ يَشكُرَ
فَانَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَميْدٌ).
حكمتى را كه
خداوند به لقمان آموخت شامل شناخت اسرار جهان هستى و آگاهى از طرق هدايت و بهترين
روش زندگى فردى و اجتماعى بود كه گوشهاى از آن در همان سوره لقمان در لابلاى
اندرزهاى لقمان به فرزندش آمده است و اين يك موهبت و نعمت معنوى است كه خداوند با
اهميت زياد از آن ياد فرموده همان گونه كه در آيه قبل نيز بر يك نعمت معنوى تكيه
شده بود تا مردم در مواهب مادى غرق نشوند و نعمت را منحصر در نعمت مادى ندانند.
در اينجا دو
نكته شايان توجه است: نخست اين كه شكرگزارى به صورت فعل