نام کتاب : آيات ولايت در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 195
علمش؟ بخاطر شجاعتش؟ بخاطر سخاوت و پارسائىاش؟ بخاطر ايثار و فداكارىاش؟
بخاطر جهاد و حمايتش از اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله؟ يا به خاطر امور
ديگر؟ اگر على را به خاطر ارزشهايى كه او معتقد بود دوست داريم، آيا پرتوى از آن
ارزشها در ما نيز وجود دارد؟ اگر وجود ندارد، چنين محبّت و مودّتى كاذب و دروغين
است و اگر وجود دارد مودّت واقعى و حقيقى است!
بايد با اين معيار و ملاك، خود را بسنجيم و نوع محبّت و مودّت خود را نسبت به
آن بزرگواران تشخيص دهيم، تا اگر خدايى نكرده از نوع اوّل است، آن را تغيير دهيم و
اگر انشاء اللَّه از نوع دوم است، آن را تكميل نموده و پرورش دهيم.
يكى از ارزشهائى كه امير المؤمنين عليه السلام سخت بدان پايبند بود، تقدّم
ضابطه بر رابطه مىباشد، كه نمونه آن داستان آهن تفتيده است؛ گرچه اين داستان را
بارها شنيدهايد، ولى يك بار ديگر به آن توجّه كنيد:
على عليه السلام كه از پس مظلوميّت، پس از ساليانى سكوت و خانهنشينى به حكومت
ظاهرى رسيده، اكنون زمامدار پرقدرت مسلمانان است. برادرش عقيل- كه فردى عائلهمند
و فقير است- از مدينه به سوى مركز حكومت، كوفه، حركت مىكند تا سهم بيشترى از بيت
المال نصيبش گردد، حضرت بر اثر گرماى شهر كوفه سفره شام را بر روى پشت بام
مىاندازد؛ امّا اين سفره مانند ساير سفرههاست و هيچ شباهتى با سفرههاى رنگين
پادشاهان و اميران ندارد! بدين جهت، عقيل غذائى نمىخورد و به برادر خود مىگويد:
«اين غذاها با معده من سازگار نيست!
مشكل مرا حل كن تا به مدينه برگردم.»
حضرت على عليه السلام فرمود: «برادر!
بازار كوفه از اينجا پيداست. درون مغازهها اشياى ارزشمند و قيمتى فراوانى وجود
دارد. بيا هر دو به بازار برويم و مغازهاى را سرقت كنيم و شما هر چقدر مىخواهى
بردار!»
عقيل گفت: «برادر جان! مگر ما دزد و سارق هستيم، كه دست به چنين كارى بزنيم؟!»
على عليه السلام فرمود: «مگر پرداختن
وجه اضافى به تو، از بيت المال دزدى نيست؟!»
نام کتاب : آيات ولايت در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 195