responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حكمت نامه جوان نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 386

جعفر گفت: پس از ما چه مى‌خواهيد؟ ما را آزار داديد. بدين جهت، از شهرتان خارج شديم.

عمرو بن عاص گفت: اى پادشاه! آنان با آيين ما مخالفت كردند و خدايان ما را دشنام دادند، جوانان ما را گم‌راه كرده، در جامعه تفرقه انداختند. آنان را به ما بازگردان تا جامعه ما اتّحاد خود را باز يابد.

جعفر گفت: اى پادشاه! ما با آنان مخالفت كرديم؛ زيرا خداوند، از ميان ما پيامبرى برانگيخت كه دستور داد بت‌ها را كنار نهيم و قرعه زدن را رها كنيم. ما را به نماز و زكات، فرمان داد. ستم و خونريزى به ناحق و زنا، رباخوارى، خوردن مردار و خون را حرام كرد، ما را به عدل و احسان و بخشش به خويشاوندان، فرمان داد و از زشتى‌ها و منكر، باز داشت.

نجاشى گفت: خداوند، عيسى بن مريم عليه السلام را نيز با همين تعاليم، مبعوث كرد. آنگاه افزود: اى جعفر! آيا از آنچه خداوند بر پيامبرت نازل كرده، چيزى در حفظ دارى؟

جعفر گفت: آرى. و سوره مريم را خواند تا به اين آيه رسيد:

«وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا\* فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً[1]؛ و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، بر تو خرماى تازه مى‌ريزد. و بخور و بنوش و ديده، روشن دار».

چون نجاشى اين آيه را شنيد، به شدّت گريست و گفت: به خدا سوگند، اين سخنان، حق است.

عمرو بن عاص گفت: اى پادشاه! اين مرد، مخالف ماست. او را به ما بازگردان.

نجاشى، به صورت عمرو سيلى زد و گفت: ساكت باش! به خدا سوگند، اگر از وى به بدى سخن بگويى، نابودت مى‌كنم.



[1] مريم: آيه 25 26.

نام کتاب : حكمت نامه جوان نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 386
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست