responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى نویسنده : سبحانی، علیرضا    جلد : 4  صفحه : 122

طبيعى.

در فلسفه اسلامى نظريه دوم با دلايل روشنى ثابت شده وجاى ابهام باقى نمانده است وشايد در ميان موحدان ويا لاأقل مسلمانان كسى يافت نشود كه نياز انسان را به واجب به زمان حدوث او منحصر سازد ودر ديگر زمانها او را از واجب بى نياز انديشيد وافرادى كه شيخ الرئيس از آنان در اشارات سخن گفته، از فلاسفه غير اسلامى بوده واو آن مطلب را از كتب آنان نقل كرده است ولى ـ مع الوصف ـ ما اين نظريه (نياز به علت حدوثاً و بقاءً ) را با دلايل متناسب با وضع بحث، روشن مى سازيم.

1ـ نسبت ممكن به واجب نسبت معنى حرفى است

آنان كه مى انديشند كه نياز انسان وساير ممكنات به واجب در لحظه حدوث است نه در بقاء، از واقعيت وجود امكانى خبر ندارند. وجود امكانى نسبت به واجب وبه يك معنا نسبت معلول به علت، نسبت معناى حرفى به اسمى است همين طور كه معناى حرفى نمى تواند در وجود خارجى ودر انديشه انسانى، از وجود واقعى ويا ذهنى معناى اسمى جدا گردد وجدايى او از معنى اسمى در مرحله ذهن و عين، مايه فناى اوست، همچنين است وجود امكانى نسبت به وجود واجب.

آنان كه بحثهاى عليت ومعلوليت را در «حكمت متعاليه» به دقت خوانده اند، به روشنى اين مسأله را درك كرده اند كه جهان هستى از نظر وجود، متعلق به واجب قائم به اوست وواقعيت اين وجود همان تعلق ووابستگى اوست، فرض عدم وابستگى ولو در حال بقا، مستلزم نابودى اوست. در اين صورت چگونه مى توان گفت كه ممكن در حدوث خود نياز به واجب دارد ودر بقا بى نياز از اوست.

ما اگربخواهيم اين حقيقت را با تمثيلى روشن كنيم، بايد چنين بگوييم:جهان هستى بسان چراغهاى پر نورى است كه اتاق و بزم را روشنى

نام کتاب : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى نویسنده : سبحانی، علیرضا    جلد : 4  صفحه : 122
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست