و گاه به معناى دوستىِ آميخته با سلطه نيز به كار مىرود (همان) و
اگر با قرينه امر و نهى همراه شود، به معناى سرپرستى خواهد بود. شخص «ولى» كسى است
كه امور را تدبير مىكند، «ولىّ دم» آن است كه قصاص را طلب مىكند، «ولىّ امر
رعيت» شخص سلطان است و جانشين شخص حاكم را «ولىّ عهد» گويند (معارف و معاريف، 5/ 2334). اصطلاح ولايت در
علم كلام بررسى مىشود. (امامت، غدير خم؛ امام)
ولايت
كلّيّه مطلقه الهيّه:
ممكن
الوجود در هستى خويش نيازمند واجب الوجود است. اين نيازمندىِ مطلق، با خود،
حاكميّت و محكوميّت مطلق مىآورد. از اين رو، ولايت تنها از آنِ واجب الوجود است
كه خداى متعال است (شورى/ 9).
درك
اين حقيقت، آدمى را در ولايت او قرار مىدهد (بقره/ 257) و از او موجودى الهى
مىسازد (يونس/ 62) و آن كس كه ولايت خدا را نپذيرد، ولايت شيطان را پذيرفته و به
خود ستم كرده است (نساء/ 119). نشانه قبول ولايت خداوند، پايبندى به احكام الهى و
دل نبستن به قوانين غير الهى است (مائده/ 44، 45، 47 و 50؛ يوسف/ 40).
حاكميّت
بر فرد و جامعه منحصر به خدا است (ولايت فقيه، امام خمينى/ 34). ولايت، حقّ خدا است؛ ولى او اين ولايت را به كس
يا گروهى خاص مىدهد و حكومت جعل مىكند (ص/ 26). بنابراين، جعل حكومت، به نصب و
تعيين خداوند است (مكاسب محرّمه،
امام خمينى/ 2/ 106) و مشروعيّت از گذر قرارداد اجتماعى پديد نمىآيد. با اين حال،
حاكميّت خداوند با آزادى انسان ناسازگار نيست. انسان در پذيرفتن ولايت خداوند،
مختار است و راه گمراهى بر او باز است (انسان، 2).
ولايت
پيامبر اسلام 6:
شكّى
نيست كه پيامبر اسلام 6 افزون بر آنكه منصب رسالت را بر عهده داشت و وحى الهى را
معصومانه ابلاغ مىكرد (آل عمران/ 164) و مرجعيّت دينى و تبيين معصومانه وحى نيز
با او بود (نحل/ 44)، داراى ولايت و سرپرستى نيز بود (احزاب/ 6). آن حضرت به
سرپرستى مؤمنان از خود آنان سزاوارتر بود (الميزان، 12/ 291).
از
لوازم اين ولايت آن است كه بر مردم واجب است به امارت و قضاوت پيامبر 6 تن دهند
و به عنوان مرجع نهايى حلّ اختلافها بدو رجوع كنند (مائده/ 55؛