احزاب/ 36) و مؤمنان را نمىشايد كه حتى در نهان به قضاوت آن حضرت،
رضا ندهند (نساء/ 65). به اقتضاى ولايتى كه نصّ قرآن به گونه رسمى به پيامبر 6
مىدهد، آن حضرت حكومت بنيان نهاد (امامت و رهبرى، مرتضى مطهّرى/ 48)؛ زيرا حكومت و تشكيل دستگاه اداره جامعه جزئى از
ولايت است (ولايت فقيه، امام خمينى/ 15). فعّاليّتهاى پيامبر
6 در مدينه- مانند نصب واليان و زمامداران و قضات- از همين باب بود و بر وجود
حكومتى كه پيامبر در رأس آن جاى داشت، گواهى مىدهد. تشكيل حكومت سياسى- كه پيامبر
6 بدان دست زد- تنها ضرورتى اجتماعى نبود و نيز تنها اجابت درخواست مردم نبود؛
بلكه برخاسته از ديانت اسلام بود و اداى وظايفى چون بسيج مردم براى جهاد (انفال/
65) با كفّار و منافقان (توبه/ 73)، داورى ميان مردم با حكم خدا (مائده/ 49) و
بنيان نهادن نظام اخذ ماليات (توبه/ 103) آن را ايجاب مىكرد (صحيفه نور، امام خمينى/ 21/ 178). بدين روى است كه
هر كس گمان بَرَد دين از سياست جدا است، دين را نشناخته است (تحرير الوسيلة، 1/ 234).
ولايت
امامان:
سيره
مسلمانان پس از رحلت پيامبر 6، استمرار ولايت ايشان بود. از آنجا كه صاحب منصب
امامت كبرى از علم لدنّى نصيب برده، از خطا و اشتباه مصون است و توان آن دارد كه
جامعه را به گونه احسن اداره كند، در حضور او نوبت به ديگران نمىرسد (مجمع الفائدة والبرهان، محقّق اردبيلى/ 12/ 21).
از اين روى، بزرگان مهاجران و انصار بر آن رفتند كه خليفه پيامبر 6، على (ع)
است؛ زيرا از همه برتر بود و همه فضايل و كمالات در او گرد آمده بود. در ايمان،
سرآمد همه و در دانش و آگاهى به احكام از همه برتر و از ديگران به پيامبر 6
نزديكتر بود (الارشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد،
شيخ مفيد/ 4؛ نهج البلاغة، خ 192).
اين
ولايت نيز بر نصب و نصّ الهى پايه داشت؛ زيرا خداوند اطاعت از اولوالامر را در طول
ولايت خويش و پيامبر اسلام 6 نهاده است (نساء/ 59). آيات الهى و سنّت نبوى در
اين موضوع آشكارا از ضرورت نصب و نصّ الهى سخن گفتهاند و از نظر عقلى نمىتوان
اطاعت مطلق از مدّعيان ولايت را بى نصب و نص پذيرفت.