به
معناى انكار مطلق واقعيّت است يا انكار توانايى انسان براى نيل به واقعيّت (ر. ك. شريعت در آينه معرفت، 269).
پيروان
مكتب جزم و يقين بر دو گروهاند:
الف.
مطلقگرايان:
كسانى
كه معتقدند واقعيّات همان سان كه در جهان خارج از ذهن وجود دارند، به ذهن مىآيند
و ذهن آدمى در آنها دخل و تصرّف نمىكند. اين كسان، فيلسوفان و متفكّرانى بزرگ
همانند افلاطون و ارسطو و فيلسوفان مسلمانِ پيرو آناناند. در باور مطلقگرايان،
علم داراى طبيعت واقعنمايى است و تأثير ذهن و شرايط مادّى بر ادراك انسان حالت
استثنايى دارد.
ب.
نسبىگرايان:
آناناند
كه واقعنمايى علم را نسبى مىدانند و بر اين باورند كه صور و ماهيات اشياء، به
صورت مطلق و دست نخورده پا به ذهن انسان نمىنهند و بلكه از دو عامل اثر
مىپذيرند: يكى شرايط زمانى و مكانى مدرِك و ديگر، دستگاه ادراكى او. نسبىگرايان
بر اين گماناند كه وجود ذهنى، صورت موجود خارجى نيست؛ بلكه صورت رمزى آن است؛
زيرا صورت بايد به تمام و كمال با واقع مطابق باشد؛ چنان كه اگر به خارج راه يابد،
همان عين خارجى باشد؛ در حالى كه در رمز، اندك مشابهتى بسنده مىكند. كيفيّت ظهور
و بروز آنچه بر ما معلوم مىشود- افزون بر عوامل خارجى- به كيفيّت عمل اعصاب ما
نيز وابسته است. از اين رو، ممكن نيست كه اشياء به گونه دست نخورده بر قواى ادراكى
ما ظاهر شوند و بدين سان، اين اشياء در همان حال كه حقيقتاند، نسبىاند (نسبيّت فلسفى يا سپتىسيسم در پوشش جديد»،
جعفر سبحانى، درسهايى از مكتب اسلام، سال 21/ ش 13/ 14 و 15).
حاميان نظريّه نسبيّت معرفت براى نظريّه خويش دلايلى دارند كه برخى از آنها
عبارتاند از: