بدن، روح همچنان زنده مىماند و زيست مىكند. علماى اسلام برآناند
كه روح در مقايسه با بدن اصالت دارد و بدن در مرتبت نازل او جاى دارد (الميزان، 13/ 130).
براى
اثبات وجود و اصالت روح گفتهاند، همه اجزاى مادّى بدن همواره در حال تغيير و
جايگزينىاند. سلولهاى بدن مىميرند و سلولهايى ديگر بر جاى آنها مىنشينند؛
امّا خود انسان همان است و دگرگون نمىشود. اين نشان مىدهد كه انسان جز اجزاى
مادّى، حقيقتى ديگر دارد كه ثابت و ماندگار است و تغيير نمىپذيرد و مرگ ندارد و
عامل وحدت شخصيّت او است و اين همان روح است (تفسير
نمونه، 12/ 263 و 264). بنابر آموزههاى اسلامى، روح انسان جاودانه است و
نابودى نمىپذيرد و از اين رو، با مرگ انسان، چيزى از روح او كم نمىشود (المبدأ و المعاد، 313؛
الميزان، 1/ 352- 350).
قرآن
كريم نيز زندگى پس از مرگ را قطعى شمرده است (بقره/ 154؛ سجده/ 10 و 11) و از سويى
ديگر، جسم آدمى پس از مرگ مىپوسد و از ميان مىرود. اين نشان مىدهد كه چيزى جز
بدن، زنده مىماند (احقاف/ 14؛ زمر/ 72). بدون اثبات بقاى روح، وحدت و يگانگى
انسان دنيوى و اخروى اثباتناپذير است و معاد نيز- كه از اصول دين است- معنا نمىيابد
(الميزان، 13/ 209 و 210). علماى اسلام معتقدند كه
چون روح مجرّد و منزّه از مادّه است، جاودان و ماندگار مىماند. از دلايل تجرّد
روح، پديده رؤيا است كه گاه آدمى را از آينده خبر مىدهد (صافات/ 102). اگر دستگاه
ادراكى انسان تنها از مادّه باشد، نخواهد توانست از آنچه هنوز در جهان پيش نيامده
است، آگاه گردد؛ زيرا مادّه محصورِ زمان و مكان است (المبدأ
والمعاد، 319؛ الميزان،
17/ 269).