جهانبينى، حكمت نظرى. از آن رو كه حكمت عملى، زاده حكمت نظرى است،
مىتوان گفت كه همه ايدئولوژىها بر پايه جهانبينى شكل مىگيرند (مجموعه آثار، 13/ 341 و 342).
گونههاى
جهانبينى:
بنابر
آموزههاى اسلامى، جهانبينىها بر دو گونهاند:
الف.
جهانبينى الهى:
اديان
توحيدى، انسان را به جهانبينى واحدى فرا خواندهاند.
اصول
مشترك اين جهانبينى عبارتاند از: باور به خداى يگانه، پيامبران الهى و جهان آخرت
(ايدئولوژى، 98؛
آموزش عقايد، 31) مذهب تشيّع افزون بر اين، دو اصل امامت و عدل را نيز در شمار
اصول جهانبينى خويش جاى داده است. بدين سان، پنج اصلِ توحيد، عدل، نبوّت، امامت و
عدل، مبانى نظرى شيعه را مىسازند (مصنّفات شيخ مفيد، 5/ 1، 21، 64، 69، 92، 93). جهانبينى الهى با سرچشمهاى جاودان
پيوند دارد و از اين رو، قوانين آن پايدار و ماندگارند و تغيير نمىپذيرند.
ب.
جهانبينى مادّى:
بنابر
جهانبينى مادّى، آنچه واقعيّت دارد، تنها مادّه است و شناخت مىبايد بر پايه حسّ
و تجربه محض بنا شود (جهانبينى اسلامى،
169). از آن رو كه مادّه همواره در حال تغيير و تحوّل است، اساس جهانبينى مادى،
پيوسته تغيير مىپذيرد و از قانون فراگير و جامعنگر و پايدار بىنصيب است. همچنين
حس و تجربه بشرى نيز براى رسيدن به حقيقت هستى، محدود و ناقص است (جهانبينى در فلسفه ما، 73- 68).
شناخت:
ريشه
اختلاف جهانبينىها را در نوع و طريقه شناخت آنها از جهان هستى بايد يافت. برخى
شناختها بر تجربه و علم استوارند (جهانبينى علمى، 19)، برخى راه تعقّل مىپويند و از جهانبينى عقلى يا فلسفى فرمان
مىگيرند، برخى ديگر از تعبّد- يا جهانبينى دينى- پيروى مىكنند و برخى ديگر از
كشف و شهود ارتزاق مىجويند و ريشه در جهانبينى عرفانى دارند.
محور
شناخت در هانبينى اسلامى، عقل و خِرَد انسانى است؛ امّا علم و تعبّد و عرفان نيز
در آن نقش دارند (آموزش عقايد، 57). برخوردارى جهانبينى توحيدىِ
اسلامى از روشهاى گوناگون شناخت، آن را با فطرت انسانى همساز و همراه كرده و
ويژگىهايى بدان بخشيده است.