من در كربلا جز زيبايى نديدم.خداوند شهادت را براى آنان مقدّر كرده بود؛به سوى مشهد خود شتافتند.بهزودى خداوند تو و آنان را در يكجا جمع خواهد آورد و در پيشگاه الهى حجّت خود را اقامه خواهيد كرد.در آن روز خواهى ديد پيروزى و سربلندى و رستگارى از آن كيست؟ مادر به عزا و سوگت بنشيند پسر مرجانه!
صداى شكستن استخوان بيداد در دارالاماره پيچيد و هر پاسخى بر لبان خونخوار كوفه خشكيد.ابن زياد قصد حمله به زينب را داشت كه عمرو بن حُرَيْث او را آرام كرد و باز داشت. [1]