نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج3) نویسنده : سنگری، محمدرضا جلد : 1 صفحه : 239
اميدوارم كه خداوند ما را بر ايشان پيروز گرداند و اگر كشته شويم،به درجۀ شهادت خواهيم رسيد...با آن كه بسيار مشتاقِ شركت در جنگ بدر بودم،امّا با پسرم قرعه كشيديم.قرعه به نام او درآمد و خداوند شهادت را نصيب او فرمود.من هم سخت مشتاق بوده و هستم.ديشب خواب ديدم كه پسرم ميان باغها و جويبارهاى بهشت مىخراميد و به من مىگفت:پيش ما بيا و در بهشت همراه ما باش كه آنچه را خداوند متعال وعده فرموده بود،همه را حق يافتيم.به خدا سوگند! سخت مشتاقِ رفاقت با او در بهشت شدهام.من سالخوردهام و استخوانهايم پوك شده است و ديدار خدا را سخت دوست مىدارم.اى رسولخدا! از خدا بخواه شهادت و ديدار سعد را در بهشت به من روزى فرمايد.پيامبر دعا فرمود و خيثمه در احد به سعادت شهادت نائل آمد. [1]
همچنين در بارۀ يكى ديگر از پيران شيفتۀ شهادت آمده است:
عَمْرو بن جَمُوح كه عمرى از او گذشته و پايش لنگ بود،چهار پسر جنگاور و شجاع داشت كه همراه پيامبر(ص) در جنگها حاضر مىشدند.خانوادۀ عمرو او را از شركت در جنگ احد بازمىداشتند و مىگفتند:تو مردى لنگ هستى و بر تو حرجى نيست؛پسرانت هم كه همراه پيامبر(ص) مىروند.عمرو گفت:شگفتا! آنها به سوى بهشت بروند و من پيش شما بنشينم! همسرش مىگويد:من متوجّه شدم كه عمرو سپر و ابزار جنگ خود را برداشته و مىگويد:
پروردگارا! مرا با خوارى به نزد خانوادهام برنگردان.عمرو به راه افتاد.پسرانش خود را به او رساندند تا با او دربارۀ بازگشت سخن بگويند.او پيش پيامبر(ص) آمد و گفت:پسرانم مىخواهند مرا از آمدن همراه تو و جنگ بازدارند،حال آن كه آرزومندم با همين پاى لنگ بهسوى بهشت گام بردارم.