نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج3) نویسنده : سنگری، محمدرضا جلد : 1 صفحه : 238
خود را برداريم و به پيامبر بپيونديم،شايد خداوند متعال شهادت را روزى ما فرمايد.هنوز روز بود كه آن دو در احد به سپاه پيامبر پيوستند.رفاعه را مشركان كشتند،ولى يمان حسيل را مسلمانان در غوغاى جنگ و آن هنگام كه نظم سپاه اسلام از هم گسيخته بود و بدون اين كه او را بشناسند،مورد هجوم قرار دادند.حذيفه فرياد مىكشيد:اين پدر من است،مواظب پدرم باشيد،ولى او كشته شد.پيامبر(ص)براى او آرزوى خير بيشتر فرمود. [1]
گاه پيرمردان شيفتۀ شهادت تلاش مىكردند براى حضور در صحنۀ نبرد از جوانان سبقت بگيرند و كار به مجادله و سرانجام به قرعه مىكشيد.خَيْثَمه و پسرش سعد علاقهمند بودند كه در غزوۀ بدر شركت كنند.در تاريخ آمده است:
سعد به پدرش گفت:پدرجان! اگر حساب بهشت و نيكبختى جاودانى در بين نبود،حتماً ترجيح مىدادم تو بروى و من مىماندم،امّا چه كنم كه آرزومندم در اين راه شهيد شوم.پدر پاسخ مىدهد:در عين حال لطف كن و بگذار من بروم و تو كنار همسر خود و براى مواظبت از زنها بمان و آرام بگير.سعد نمىپذيرد.خيثمه مىگويد:پسرم! چاره نيست بايد يكى از ما دونفر بماند.
سعد پيشنهاد قرعهكشى مىكند و قرعه به نام سعد درمىآيد و او در بدر جام شهادت را مىنوشد. [2]
خيثمه با آن كه فرزند برومند خود را از دست داد،امّا سيزده ماه بعد در جنگ احد،هنگام مشورت پيامبر(ص)با ياران خود در مورد جنگ با قريش برخاست و چنين اظهارنظر كرد: