َبوالْمُؤثِر،،صَلت بن خميس بَهلَوي،فقيه اباضي عمان در سده 3ق/9م.نسبت بهلوي او
به بَهلا،محلي در نزديكي نزوي،باز ميگردد.دربارة دوران كودكي و جواني او آگاهي
چنداني در دست نيست.وي چندي در محضر ابوعبدالله محمد بن محبوب بن
رحيل(د260ق)،احتمالاً در صُحار به تحصيل پرداخته و از برخي ديگر از مشايخ عصر همچون
ابوزياد وضاح بن عقبه نيز دانش آموخته است(نكـ:ابنجعفر،1/229،327؛ابوسعيد
كدمي،الجامع،1/17-18،221؛كندي،محمد،4/189،7/137؛قس:ابوالمؤثر،«الاحداث»،24).منزلت
وي در همان دوره جواني نزد استادان خود تا آنجا بود كه چون تصميم گرفتند ولايت خود
را از يكي از امامان سلب كنند ابوالمؤثر آنان را متقاعد كرد كه از آشكار كردن اين
امر خودداري كنند(كندي،محمد،4/175-176،به نقل از ابوالحواري).
در نيمة دوم سدة 3ق،چنانكه ابوسعيد كدمي متذكر شده،ابوالمؤثر،در كنار ابن جعفر(هـ
م)و نبهان بن عثمان،يكي از برجستهترين عالمان اباضي عمان به شمار
ميرفته(الاستقامة،1/219).او با ابن جعفر رابطهاي دوستانه داشت،تا آنجا كه ابن
جعفر در برخي مسائل نظر او را جويا ميشد.به عنوان نمونهاي بارز متن جوابيهاي از
ابوالمؤثر به ابنجعفر در دست است كه مورد استفادة او در الجامع(1/202-206)قرار
گرفته است و تاريخ آن احتمالاً به پيش از 273ق/886م يعني قبل از امامت راشد بن نظر
بازميگردد.در حدود 272ق كه موسي بن موسي اَزكَوي با تكيه بر پارهاي نقاط ضعف در
عملكرد امام صلت بن مالك،بناي مخالفت با او را نهاد،ابوالمؤثر در صحار اقامت داشت و
برخي نابسامانيها را از نزديك شاهد بود.برپاية يك سند كهن نزواني،ابوالمؤثر با موسي
بن موسي مكاتبه كرد و او را در جريان حوادث صحار قرار داد و اطلاع حاصل كرد كه موسي
مصمم است به«فرق»رود و به اقدامي جدي دست زند.ابوالمؤثر درپي اين آگاهي صحار را ترك
گفته،نزد ابنجعفر آمد و با او به مذاكره پرداخت و پس از اقدام موسي بن موسي در عزل
صلت و بيعت با راشد بن نظر در 273ق هنوز با ابن جعفر كه از موسي هواداري
ميكرد،همفكر بود(ازهر،375-376).براساس همان سند ابوالمؤثر چندي با راشد بن نظر
روابط حسنه داشت و سپس به دلايلي به جناح مخالف پيوست(همو،376).البته شايان ذكر است
كه مفاد اين گزارش در نوشتههاي ابوالمؤثر و اسناد رستاقي تأييد نشده است.قدر مسلم
اين است كه ابوالمؤثر به زودي حركت موسي بن موسي در عزل صلت بن مالك و بيعت با راشد
بن نظر را محكوم كرد و از آن دو برائت جست(ابوسعيد كدمي،1/220).در همين اوان با
تأليف دو كتاب الاحداث و الصفات و البيان و البرهان به تبيين مباني علمي اين
موضعگيري خود پرداخت و در نامهاي مفصل و شديداللحن به ابن جعفر،او را از تأييد
حركت موسي و راشد برحذر داشت(نكـ:ابوالمؤثر،«سيرة»،255-256،274-275).از اينجا بود
كه اختلاف او با ابنجعفر به عنوان نمايندگان دو مكتب فكري كه بعدها مكتب رستاق و
نزوي نام گرفتند،آشكار شد.به تخمين در همين اوان بود كه ابوالمؤثر بينايي خود را از
دست داد(نكـ:كندي،محمد،4/155؛ابوسعيد كدمي،همانجا).
اگرچه شواهدي دال بر مداخلة مستقيم ابوالمؤثر در قيامهاي پراكنده برضد راشد بن نظر
در دست نيست،ولي در 277ق كه راشد به دست مخالفان خود اسير،و عزّان بن تميم خروصي به
امامت برداشته شد(نكـ:سليل بن رزيق،20)،وي اين بيعت را صحيح را شمرد و امامت او را
مورد تأييد قرار داد.چنانكه در برخي منابع گفته شده،ابوالمؤثر پيش از آن نيز از
عزان حمايت ميكرده است(نكـ:ابوقحطان،137؛كندي،محمد،4/152،155،179،به نقل از
ابوالحواري).
كشمكشهاي سخت سياسي كه از 272ق در عمان آغاز شده بود،در 280ق به تصرف عمان به دست
قواي خليفة عباسي و قتل عام اباضيان منجر شد(طبري،10/33؛مسعودي،4/156).ابوالمؤثر در
شمار معدود عالمان اباضي بود كه از قتل عام جان به سلامت برد(قس:حارثي،256).بعدها
در جريان دستاندازيهاي قرمطيان بحرين به عمان(پس از
286ق،نكـ:طبري،10/71)،ابوالمؤثر نقش فعالي ايفا نمود و فتواي فراموش نشدني او در
آتش زدن خانههاي گروندگان به مذهب قرمطي از آن جمله است.(نكـ:ابوالحواري،360).
ابوالمؤثر در حدود پايان سدة 3ق درگذشت و فرزندي به نام محمد و نوادهاي از اين
فرزند به نام عبدالله برجاي گذاشت كه هر دو در پيريزي مكتب رستاق و در جريانات
سياسي زمان خود نقش بسزايي ايفا كردهاند.همچنين از شاگردان او به ويژه بايد
ابوقحطان خالد بن قحطان و ابوالحواري محمد بن حواري را نام برد كه مدتها در صحبت او
بودهاند و از مشاهير مكتب رستاق به شمار
ميروند(نكـ:ابوقحطان،107،148؛ابوالحواري،359؛كندي،محمد،4/156).
موضع ابوالمؤثر در مورد ولايت و برائت نسبت به امامان اباضي را ميتوان به طور كلي
نوعي گرايش به سكوت و پردهپوشي دانست كه ناشي از مصلحت انديشي است،نه خوشبيني.وي
در مورد امام محمد بن ابيعفان(حكـ177-179ق)كهخود او درك نكرده بود،بر آن است كه
نبايد بدون داشتن آگاهي به كردار وي،برپاية گفتههاي مشايخ از او برائت جست و اين
در حالي است كه او صحت نقل اين گفتهها را نفي
ميكند(ابنجعفر،1/229؛كندي،محمد،4/189).در مورد امامي ديگر كه به نام او تصريح
نشده است(احتمالاً مهنا بن جيفر،حكـ 226-237ق)،وي شيوخ اباضي را كه تصميم داشتند با
نوشتن نامهاي ولايت را از او سلب كنند،متقاعد كرد كه از اين اقدام روي گردانند و
موجب بروز تفرقه در صفوف اباضيان نشوند،ولي اين اقدام بدان معني نبود كه كردار
ناپسند آن امام را از نظر دور داشته باشد(نكـ:كندي،محمد،4.175-176،به نقل از
ابوالحواري؛قس:ابوقحطان،148؛وچا واليري،259).در مورد امامت صلت بن
مالك(237-273ق)،هرچند ابوالمؤثر به دفاع از او و ردّ بر دشمنانش پرداخت،ولي به وجود
برخي لغزشها(هفوة،زلّة)در سيرة او اعتراف داشت(نكـ:ابوالمؤثر،«الاحداث»،25-27).حتي
در برخي منابع آمده است كه وي پس از آنكه از صلت توبه گرفت،به ولايت
اوگرويد(ابوسعيد كدمي،الاستقامة،1/220،223).امامت راشد بن نظر را او اساساً نامشروع
و بيعت او را باطل ميدانست و در مورد عزان بن تميم هر چند در آغاز حامي و مدافع او
بود،در سال پاياني عمر خود قائل به«توقف»شد(كندي،محمد،4/156-157،به نقل از
ابوالحواري).
آنچه در موضعگيريهاي مزبور به طور تقريباً مشترك ديده ميشود كه ابومؤثر وحدت اهل
مذهب را بسيار مهم ميشمرده و بر اين باور بوده است كه اگر امامي با بيغت صحيح
لغزشهايي در روش خود داشته باشد،مسأله بايد در سطحي حل شود كه به ميان مردم كشيده
شود و موجب تفرقه و تشتت آنان نگردد.برپاية اين گونه مصالح بود كه وي حتي در جمع
شاگردان خاص خود هيچ گاه از لغزشهاي امام پيشين مهنابن جيفر سخن
نميگفت(نكـ:ابوقحطان،همانجا).از امامان كه بگذريم موضع ابوالمؤثر دربارة آن دسته
از مردم كه به عذر شك يا ضعف به جناح باطلي گرويدهاند،موضع«توقف»است و تنها هنگامي
به برائت از آنان حكم ميكنند كه خود برائت از مؤمنان را برگزينند(نكـ:ابوسعيد
كدمي،الجامع،25).
ابوالمؤثر به عنوان رهبر فكري آن جناح كه امامت راشد بن نظر را نامشروع
ميدانستند،مورد خشم كساني بود كه به هواداري از راشد برخاسته بودند.از اين جهت
مخالفان معاصرش نه تنها از وي برائت ميجستند،بلكه حتي به مباح بودن خون او حكم
ميكردند(نكـ:كندي،محمد،4/157،به نقل از ابوالحواري).همزمان با شكلگيري دو مكتب
رستاق و نزوي،نزوانيان سعي داشتند در آثار خود مواضعي را به نفع خود به ابوالمؤثر
نسبت دهند و رستاقيان نيز در رد اين نسبتها
ميكوشيدند(نكـ:ابوقحطان،همانجا؛كندي،محمد،4/155،به نقل از
ابوالحواري؛ازهر،375-376).در سدة بعد با پيداشدن افكار افراطي در ميان پيروان مكتب
رستاق و گسترش روند اعتدال در مكتب نزوي،شاهد آن هستيم كه عالمان نزواني،همچون
ابوسعيد كدمي،ابوالمؤثر را به ولايت ميگزينند(الاستقامة،1/220)،در حاليكه رستاقيان
تندرو گاه در شمارش سران مكتب خود نام ابوالمؤثر را از قلم
انداختهاند(نكـ:كندي،محمد،3/297،به نقل از ابوالحسن بسيوي؛«سيرة
لبعض…»،387؛قس:كندي،محمد،3/298،4/105).
اگرچه هيچ يك از آثار مشهور ابوالمؤثر در زمينة فقه نيست،ولي او در آثار اباضي به
عنوان فقيهي برجسته مطرح بوده و آراء وي از طريق شاگردانش انتشار يافته است كه
ميتوان آنها را به طور پراكنده و در سطحي وسيع در ابواب مختلف كتب فقهي عمان نظير
الجامع بن جعفر(نكـ:1/38،جمـ،به عنوان زيادات)،جامع فضل بن حواري(1/31،36،جمـ،به
عنوان زيادات)،الجامع ابن بركه(1/152،جمـ)،الجامع المفيد ابوسعيد كدمي(24،25،جمـ)و
بيان الشرع محمد بن ابراهيم كندي(1/51،81،جمـ)ملاحظه كرد.
آثار:1.الاحداث و الصفات،دربارة سيرة امام صلت بن مالك،جريان خلع او و بيعت با راشد
بن نظر و سيرة راشد؛ 2.البيان و البرهان،كه پس از احداث تأليف
شده(نكـ:ابوالمؤثر،«البيان»،164)و تكملهاي بر موضوعات آن است؛ 3.سيرة الي ابي جابر
محمد بن جعفر،كه نامهاي است مفصل به ابن جعفر و در ان به نكوهش و نصيحت وي پرداخته
است(دربارة چاپ اين سه اثر نكـ:مآخذ همين مقاله)؛ 4.قصيدهاي قافيه در موضوع قدر و
شايد برخي موضوعات ديگر كه محمد بن ابراهيم كندي آن را در اختيار داشته و بخشهايي
از آن را نقل كرده است(2/92،93،جمـ)؛ 5.تفسير الخمس مائة آية،كه در برخي منابع بدو
نسبت داده شده(نكـ: )و برپاية عنوان موضوع آن بايد آيات الاحكام بوده باشد.
در الجامع ابن جعفر(1/220)،بيان الشرع محمد بن ابراهيم كندي(2/109-111،188)و
الاهتداء احمد بن عبدالله كندي(ص83)نيز پارههايي از نوشتههاي ابوالمؤثر با
عنوان«سيرة»نقل شده است.
مآخذ:ابن بركه،عبدالله بن محمد،الجامع،به كوشش عيسي بن يحيي
باروني،مسقط،1394ق/1974م؛ابن جعفر،محمد.الجامع،به كوشش عبدالمنعم
عامر،قاهره،1981م؛ابوالحواري،محمد بن حواري،«سيرة الي اهل حضر موت»،متن 10 از السير
و الجوابات،ج1،به كوشش سيدة اسماعيل كاشف،مسقط،1406ق/1986م؛ابوسعيد كدمي،محمد بن
سعيد،الاستقامة،به كوشش محمد ابوالحسن،مسقط،1405ق/1985م؛همو،الجامع
المفيد،مسقط،1406ق/1985م؛ابوقحطان،خالد بن قحطان،«سيرة»،متن2 از السير و
الجوابات(نكـ:همـ،ابوالحواري)؛ابوالمؤثر،صلت بن خميس،«الاحداث و الصفات»،«البيان و
البرهان»،«سيرة الي ابي جابر محمد بن جعفر»،متنهاي 1،3و6 از السير و
الجوابات(همـ،ابوالحواري)؛ازهر بن محمد بن جعفر،«نصيحة و كلام لاهل الدين»،همراه
بيان الشرع،ج4(نكـ:همـ،كندي،محمد بن ابراهيم)؛حارثي،سالم بن حمد،العقود
الفضية،مسقط،1403ق/1983م؛«سيرة لبعض فقهاء المسلمين»،متن 13 از السير و
الجوابات(نكـ:همـ،ابوالحواري)؛طبري،تاريخ؛فضل بن
حواري،جامع،مسقط،1406ق/1985م؛كندي،احمد بن عبدالله،الاهتداء،به كوشش سيدة اسماعيل
كاشف،قاهره،1406ق/1985م؛كندي،محمد بن ابراهيم،بيان
الشرع،مسقط،1404ق/1984م؛مسعودي،مروج الذهب،به كوشش يوسف اسعد
داغر،بيروت،1385ق/1966م؛نيز:
;Salilibn Raziq,History of the Imams and Seyyids of
`Oman,tr.G.P.Badger,London,1986; Veccia Vaglieri,L., "L`imamato ibadita dell`
Oman,Annali,Nuova Serie,Naples,1949,vol.III.
احمد پاكتچي