اَبوموسي،جزيره،شهر و شهرستاني به همين نام در استان هرمزگان:
زيرة ابوموسي::اين جزيره در دهانة تنگة هرمز،به فاصلهاي مساوي(ح80 كمـ)ميان
بندر لنگه(در شمال)و امارت شارجه(درجنوب)،واقع شده است.
ابوموسي جنوبيترين جزيرة ايراني در خليج فارس است و از اين لحاظ از اهميت سياسي و
استراتژيك ويژهاي برخوردار است(نوربخش،304؛فرهنگ جغرافيايي،7/61).در نقشهاي از
خليج فارس كه در 1765م با حروف لاتين به چاپ رسيده،نام اين جزيره بوموف آمده
است(نكـ:بختياري،63،حاشيه).طول جغرافيايي ابوموسي ْ54 و َ59 و عرض آن ْ26وَ1
است(مفخم پايان،117).فاصلة آن از جزاير مجاور در خليج فارس به اين شرح است:تا جزيرة
تنب كوچك حدود 40كمـ،تا جزيرة تنب بزرگ 46كمـ،تا جزيرة فرور64كمـ،(نوربخش،306).
اغلب نويسندگان شكل آن را چهارگوش،طول و عرض آن را برابر و مساحت آن را در حدود
4كمـ2 دانستهاند،ولي از نقشهبرداريهاي اخير استنباط ميشود كه به شكل ذوزنقهاي
است كه قاعدة بزرگ آن در سمت مشرق قرار دارد.در چنين حالي طول هر يك از دو ساق آن
در حدود 500ُ4 متر و مساحت آن 12كمـ2 است(فرهنگ جغرافيايي،همانجا؛جعفري،85؛نيز
نك:بختياري،67).
ابوموسي سرزميني است پست كه از جلگة ماسهاي تشكيل شده استو ماهورهاي كوچكي دارد كه
بيشتر به رنگ شكلاتي تيره درآمدهاند.بلندترين نقطة آن به ارتفاع 117متر ميرسد،در
غرب جزيره واقع است.علاوه بر اين در شرق جزيره هم تپة برجستهاي به نام جبل حلوا به
ارتفاع 115متر قرار دارد.انتهاي شمالي جزيره به تپة نمايان قهوهاي رنگي ختم ميشود
كه داراي دو قلّه است و ارتفاع آن به 43متر ميرسد(نوربخش،307).نيمة جنوبي جزيره
تقريباً مسطح است كه جنوب خاوري آن 4متر و جنوب باختري آن 19متر ارتفاع دارد و به
صورت دشتي شني و خاكي در جهت خاوري گسترده شده است(بختياري،66).
از نظر زمينشناسي،جزيرهاي است مرجاني كه مواد آتشفشاني تيره رنگي از ميان تشكيلات
مرجاني سربرآورده است(ايرانيكا)و همراه با اين مواد آتشفشاني تودههاي گنبدي شكل
نمكي متعلق به دورة كامبرين كه بر اثر حركات كوزهاي بالا آمدهاند،ديده
ميشوند(ويلسن،24).
آب و هواي ابوموسي تابع شرايط عمومي است كه در بيشتر منطقة خليج فارس و نواحي ساحلي
آن حكمفرماست.به اين معني كه اين جزيره همانند ديگر جزاير خليج فارس در سال داراي
دو فصل بيشتر نيست،يكي زمستان نسبتاً خنك(در ماههاي آذر،دي و بهمن)و ديگري تابستاني
گرم(در بقية ماههاي سال).فصلهاي بهار و پاييز آن معمولاً زودگذر و كوتاه و غيرقابل
توجه است(گنجي،194).در فصل سرد،ابوموسي بيشتر اوقات در معرض هستههاي فشار
مديترانهاي قرار دارد كه از مغرب يا شمال غرب وارد ميشوند و از روي خليج فارس
ميگذرند.در اين فصل جريانهاي جوي نيز از همان سمتها ميوزند.اين هستههاي كمفشار
مديترانهاي در برخورد با ارتفاعات،بارانهاي زمستاني منطقة وزش خود را ايجاد
ميكنند؛ولي چون در ابوموسي عارضهاي كه بتواند خاصيت بارانزايي داشته باشد،وجود
ندارد،اغلب بدون ايجاد باران از آن عبور ميكنند.در فصل گرم تمام منطقة خليج فارس
تحت تأثير هستة كمفشار آسيايي متمركز در روي هند و پاكستان قرار دارد و در نتيجة
جريانهاي جوي منظمي از شمال غربي به جنوب شرقي و رو به سمت هستة كمفشار مزبور پديد
ميآيد(همو،195)،از جزيرة ابوموسي آمارهاي هواشناسي درازمدتي كه بتواند ملاك
نتيجهگيري قرار گيرد،در دست نيست،ولي از ملاحظة آمار يك سالهاي كه در اينجا نقل
شده،ميتوان نظري كلي دربارة مشخصات اقليمي آن اظهار كرد:
ابوموسي از جزاير و نقاط ساحلي خليج فارس و بحر عمان كه آمارهاي جوي آنها در دست
است،گرمتر است و متوسط دماي سالانة آن به 8/27درجة سانتيگراد ميرسد.در نيمة گرم
سال(از ارديبهشت تا مهرماه)متوسط دماي ماهانة ابوموسي از ْ30 تجاوز ميكند و حتي در
سردترين ماه سال(بهمن)،متوسط دماي آن از ْ20 تجاوز ميكند.از نظر ميزان مطلق دما در
طول سال ارقام ْ45 در تيرماه و ْ8 در بهمن ماه در ابوموسي به ثبت رسيده است.
در ماههاي تابستان رطوبت هواي ابوموسي زياد است و رقم نم نسبي هوا اغلب از 80%
تجاوز ميكند و در چنين وضعي يعني توأم شدن گرما و رطوبت فراوان زندگي را بسيار
دشوار ميسازد.
باران ابوموسي بسيار اندك و در طول سال در حدود 3سانتيمتر است كه بيشتر در ماههاي
سرد و به خصوص در آذر و دي ميبارد.
باد غالب در جزيرة ابوموسي از سمت شمال غربي و مغرب ميوزد و اين وضع مخصوصاً در
تابستانها كه تمام منطقة خليج فارس تحت تأثير جريانات موسمي اقيانوس هند و هستة
كمفشار قارة هند قرار دارد صادق است.
از مشخصات جالب اقليمي ابوموسي فراواني تابش آفتاب آن است كه خود عامل اصلي در
ايجاد ديگر شرايط اقليمي به شمار ميآيد.از آمار يكسالة ابوموسي چنين استنباط
ميشود كه در سال،6/301ُ3 ساعت آفتاب داشته است كه از بسياري از نقاط ساحلي و حتي
داخلي ايران بيشتر است(نكـ:آمار،208-210).
به علت كمباراني،پوشش گياهي طبيعي جزيرة ابوموسي فوقالعاده فقير و منحصر به
معدودي درختهاي نخل و كُنار است كه در حواشي شمالي جزيره ميرويد.درختچههاي ديگري
كه در گوشه و كنار جزيره به چشم ميخورد،عبارتند از:سُمر،چيرخ و تاغ.
از جانوران،در ابوموسي تنها خزندگاني مانند برمجه،مار و انواع مارمولك
ميزيند.افزون بر آن پرندگان گرمسيري ميتوانند در شرايط دشوار اقليمي جزيره زندگي
كنند(نوربخش،315).اطراف ابوموسي را آب نسبتاً عميقي فراگرفته است و اين جزيره
همواره پناهگاهي براي قايقها در هنگام طوفان به شمار ميرود.عمق آب اطاف جزيره را
7قامت يا حدود 10متر برآورد كردهاند(همو،305).در اين آبها انواع ماهي و صدفهاي
دريايي به حد وفور ديده مي شود و به همين سبب مهمترين اشتغال بوميان و مهاجران
جزيره صيد ماهي و مرواريد ذكر شده است(لاريمر،1275).
جمعيت ابوموسي را در سالهاي اول سدة 20م،20خانوار يا در حدود 100نفر ذكر
كردهاند(ايرانيكا).در 1328ق/1910م كارگزاري اول بنادر]و جزاير[خليج فارس]و سواحل
بلوچستان[،طي گزارشي به وزارت امور خارجه جمعيت ابوموسي را 30 الي 40 خانوار گزارش
داده است(گزيدة اسناد،1/281).در 1320ش جمعيت جزيره را همان 100نفر برآورد
كردهاند(رزمآراء،49)كه به تدريج بر آن افزوده شد،تا اينكه در 1329ش به 140نفر
رسيد(كتاب جغرافيا،2/352).در سرشماري رسمي 1345ش جمعيت رو به تقليل رفتة آن متشكل
از 12خانوار و جمعاً 71نفر قلمداد شده است(فرهنگ آباديها،14/6).از آن پس جمعيت اين
جزيره رو به افزايش گذاشت و مخصوصاً پس از تحولات سال 1350ش/1971م جمعيت آن را از
300 تا 800نفر دانستهاند و اين اختلاف ظاهراً از تفاوت بين آمارهاي ايراني و عربي
ناشي شده است(نوربحش،همانجا).
ابوموسي همواره جزيرهاي مهاجرپذير بوده و در نتيجه نوسانهايي در شمار جمعيت سالانة
آن بروز ميكند.در گذشته اعراب از سواحل جنوبي خليجفارس براي چراندن اغنام يا براي
كار در معدن خاك سرخ به آنجا رفت و آمد داشتهاند(لاريمر،1275-1276).در سالهاي قبل
از انقلاب اسلامي هم عدهاي مهاجر در ابوموسي به كارهاي ساختماني و تأسيساتي اشتغال
داشتهاند كه در سالهاي بعد،به علت ركود در كارهاي ساختماني،اين جزيره را ترك
كردهاند،اما در سالهاي اخير با توجه خاصي كه جمهوري اسلامي ايران به جزاير و سواحل
خليجفارس دارد،بايد انتظار داشت كه جمعيت اين جزيره افزايش سريعي پيدا كند.
در گذشته مشكل بزرگ اين جزيره كمبود آب و مخصوصاً آب آشاميدني بوده است كه از
20حلقه چاه(همانجا)و زماني هم با تانكر تأمين ميشده است.به علت همين كم آبي از
كشاورزي و دامداري در آنجا اثر چنداني نيست و فعاليت كشاورزي آن محدود به
بهرهبرداري از نخلستانهاي محقري است كه در گوشه و كنار آن به چشم ميخورد(همانجا).
الب نويسندگان صيد ماهي و مرواريد را مهمترين فعاليت اقتصادي ابوموسي
دانستهاند،ولي صيد ماهي در ابوموسي همواره كمتر از امكانات بالقوه كه در حدود
20هزار تن در سال برآورده شده،بوده است(نوربخش،305).صيد مرواريد در اين جزيره در
گذشته رونق داشته است،به طوريكه در 1320ش،40«كرو»(=كرجي صيادي)براي صيد مرواريد در
اين جزيره وجود داشته است(رزمآرا،همانجا).
در ابوموسي معدن خاك سرخي وجود دارد كه به مرغوبي خاك سرخ جزيرة هرمز
نيست(همانجا)،ولي از سالها قبل مورد بهرهبرداري بوده است.محصول سالانة اين معدن به
طور متوسط40هزار كيسه تخمين زدهشده است(لاريمر،همانجا).در سالهاي بعد يك كمپاني
آلماني در اين معدن فعاليت داشته كه متعاقباً انگليسيها جاي آن را
گرفتند(رزمآرا،همانجا)و تا 1947م مشغول بهرهبرداري از آنجا بودهاند،اما در آن
سال به علت عدم مرغوبيت جنس و فقدان امكانات مناسب،دنبالة كار را رها
كردند(نوربخش،315).در آن زمان توليد سالانة خاك سرخ ابوموسي،به حدود 16هزار تن
ميرسيده كه مصرف عمدة آن در ساختن رنگ و اوازم آرايش بوده است(هولي،203).در جزيرة
ابوموسي منابع نفتي وجود ندارد،ولي در فلات قارة آن آمريكاييها امتياز استخراج نفت
به دست آوردند.ميزان استخراج نفت كه از 1974م با حفر 10 حلقه چاه آغاز شد،حدود 50
تا 60هزار بشكه در روز است و درآمد آن طبق موافقت قبلي بين ايران و شارجه تقسيم
ميشود(نوربخش،314،حاشيه).
از نظر تاريخي ابوموسي پيوستگي نزديكي با تاريخ جزيرة كيش دارد و دنبالهرو و تابع
تمدن و آباداني جزيرة كيش است(اقتداري،825)،ولي تمام جزاير خليجفارس از زمانهاي
بسيار قديم تحت حكومت فرمانروايان ساحلي و جنوبي ايران قرار داشتند،چنانكه ابوموسي
تا انقراض حكومت جواسم تابع بندر لنگه بوده است(نوربخش،312).در 1304ق محمدمهدي
ملكالتجار بوشهري كه به حكومت بندر لنگه منصوب شد،با كمك احمدخان كبابي حكمران
بندرعباس و شيخ زايد بن خليفه،شيخ بندر ابوظبي حكومت جواسم را از بندر لنگه و جزاير
تابع آن برانداخت و دست آنان را از آن نواحي كوتاهساخت.پس از اين واقعه،حاجي محمد
مهدي پرچم ايران را بر فراز بنادر لنگه و چارك و جزاير ابوموسي و سيري
برافراشت(قائم مقامي،121،123)،ولي شيخ شارجه در اين جزيرة متعلق به ايران اقدام به
استخراج خاك سرخ و فروش آن به انگليسيها كرد و چون با مخالفتي روبرو نشد،به تدريج
بر آن جزيره ادعاي ارضي كرد و با استفاده از غفلت مسئولان گذشتة ايران آن جزيره را
اشغال نمود(جناب،280).جريان اين اشغال تدريجي به اين صورت بود كه در 24
ربيعالاول1322 از وزارت گمركات و پست به عينالدوله(وزير اعظم وقت)اطلاع داده شد
كه به گزارش مسيو دامبرن رئيس گمركات بنادر خليجفارس،شيخ رأسالخيمه مدعي مالكيت
جزيرة تامب(تنب)شده و شيخ شرقا(شارجه)نيز ادعاي مالكيت جزيرة ابوموسي را كرده و
بيرق خودشان را در آنجاها نصب نمودهاند(گزيدة اسناد،1/264)،حدود يك ماه بعد،در 26
ربيعالآخر1322 در پاسخ اعتراض دولت ايران نامهاي از سفارت انگليس به عنوان وزارت
امور خارجه رسيد كه در آن اظهار شده بود كه دولت ايران دليلهاي خود را مبني بر
اينكه ادعاي آن دولت در مالكيت اين دو جزيره بر ادعاي شيخ شرقا(شارجه)تفوق
دارد،اقامه نمايد تا(از طرف سفارت انگليس)براي دولت هندوستان ارسال
شود(همان،1/268).
يك سال بعد در 28 ربيعالاول 1323 نامة ديگري از سفارت انگليس به وزارت امور خارجه
رسيد كه طي آن اطلاع داده شده بود كه بنا بر تحقيقات و گزارش شخصي ميجر كاكس،خبري
كه دربارة ساختن عماراتي به وسيلة شيخ شارجه در جزيرة تنب،به دولت ايران
رسيده،ابداً حقيقت ندارد.در همين نامه اظهار تأسف شده است از اينكه«اشخاصي به رتبة
جناب دربابيگي بدون اينكه قبل از وقت متحمل زحمت شده،معلوم نمايند كه آيا هيچ
حقيقتي در اينگونه شهرتها هست يا خير،تلگرافاً به حكومت مركزي اطلاع دهند كه اسباب
زحمت و مورث اشتباهات في ما بين دو دولت دوست گردد»(همان،1/266).مفاد اين نامه به
خوبي از اين حكايت ميكند كه سفارت انگليس مالكيت ايران را بر جزيرة تنب(و بالتبع
بر ابوموسي)پذيرفته است.
در خلال اين مدت از طرف مقامات انگليس چند بار پيشنهاد ميشود كه موقتاً دولت ايران
پرچم خود را از جزيرة سيري و شيخ شارجه از تنب و ابوموسي بردارند،تا زمانيكه موضوع
مالكيت اين جزاير محرز گردد(همان،1/289)،ولي شاه ايران اين پيشنهاد را شديداً رد
كرده،به صدر اعظم خود متذكر ميشود:كه اين دو جزيره،ملك مسلم دولت ايران است،در اين
صورت حالا چه طور دولت انگليس در عالم دوستي راضي ميشود كه ما ملك طلق خودمان را
به شيخ واگذار كنيم و او بيرق در آنجا بيفرازد.شما باز هم گفتوگو كنيد و ما به هيچ
وجه از حق خود نخوايم گذشت(همان،1/278)،در دوران پهلوي،وزارت ماليه دربارة مالكيت
دولت ايران بر جزيرة تنب و ابوموسي سؤالي مطرح كرد كه در پاسخ آن گزارش مفصلي به
وسيلة ادارة سياسي وزارت امور خارجه بر اساس سوابق موجود در پروندههاي آن وزارت
داده شد.در اين گزارش كه در 14دي ماه 1350تنظيم شده بود،پس از ذكر مقدماتي دليلهاي
مالكيت دولت ايران بدين قرار اعلام ميگردد:اولاً جزيرة تنب و ابوموسي سابقا جزء
حكومت بندرلنگه بوده است.ثانياً در نقشهاي كه وزارت جنگ انگليس كشيده و وزارت
غيرمربوط
آورده است).پيشينيان چون ابنسعد(ص152)و خليفة بن خياط(التاريخ،2/614)تصريح دارند
كه وفات او در زمان مروان بن محمد(حكـ127ـ132ق)واقع شده است،ولي اينكه اين امر
دقيقاً در چه سالي به وقوع پيوسته،خليفة بن خياط(الطبقات،همانجا)آن را در 130ق
دانسته و ديگران سالهايي را بين 127ـ132ق تعيين كردهاند(ابن
حبان،الثقات،5/544؛اندرابي،49؛مزي،21/174؛ابن جزري،همان،2/384).تاريخهاي خارج از
حكومت مروان چون 110ق(همانجا،به نقل از كامل هذلي)و 133ق(ابن خلكتن،6/275،به نقل از
الاقناع اهوازي)كمتر قابل اعتماد است.ابوجعفر،به گفتة خودش،در دورة
معاويه(حكـ41ـ60ق)،ظاهراً اواخر آن،به آموختن قرآن پرداخته
است(ذهبي،سير،5/287).مولاي او عبدالله بن عياش(د بعد از 70،احتمالاً 78ق)كه خود از
استادان بزرگ قرائت بود و قرآن را از اُبيّ بن كعب فراگرفته بود(ابن
جزري،همان،1/439ـ440)،مؤثرترين فرد در قرائت ابوجعفر بوده است،چنانكه تمام قرآن را
از او آموخته بود و مدتها ملازمت او را داشت(ابن مجاهد،56ـ58؛اندرابي،45).
ابنمجاهد و پس از او ديگر مقربان از قرائت ابوجعفر نزد ابوهريره(د58يا 59ق)و
ابنعباس(د68ق)نيز سخن گفتهاند(نكـ:ابن مجاهد،56ـ57؛ابن مهران،9)و
اندرابي(همانجا)تأكيد كرده كه مدار قرائت ابوجعفر بر آموختههاي او از مولايش
ابنعياش و اين دو تن بوده است.لازم به ذكر است كه روايتي از ابنجماز،شاگرد
ابوجعفر،به استماع وي از ابوهريره تنها در حد برخي حروف اشاره دارد و يعقوببن جعفر
انصاري شاگرد ابن جماز تنها ابنعياش و ابنعباس را به عنوان استادان ابوجعفر ياد
كرده است(ابنمجاهد،57؛قس:ابن سعد،همانجا).در منابع گاه نام اصحاب ديگري چون
ابنمسعود(د32 يا 34ق)و خَبّاب بن اَرَت(37ق)به عنوان مشايخ ابوجعفر در قرائت ياد
شده است(«المباني»،92؛اندرابي،همانجا)گه با توجه به تاريخ تخميني ولادت ابوجعفر
پذيرفتني نيست.قرائتآموزي وي از زيدبن ثابت هم كه در سدة 5ق مطرح بوده(همو،46)،از
سوي ذهبي(همانجا)ردشده است.ابوجعفر مدتي در ملازمت عبدالله ابن عمر بوده و رواياتي
از او دارد كه مورد توجه مالك(صص157،164،926)و ديگران قرار گرفته است (ذهبي،همان،
3/239، معرفة، 1/59؛ قس:ابنسعد،151؛بخاري،4(2)/354)،ولي گفته نشده كه از او قرائت
نيز اخذ كرده باشد(نكـ:اندرابي،46؛براي ديگر مشايخ وي،نكـ:ابن
خلكان،6/274؛مزي،21/173).به هر صورت ابوجعفر به گفتة خود پيش از واقعة
حَرّه(63ق)،در حاليكه جمعي از صحابه و حتي استادان او زنده بودهاند،در
مسجدالنبي(ص)تدريس قرائت را آغاز كرده است(ابنمجاهد،57ـ58؛اندرابي،48).نيز گفته
شده كه در 73ق او بود كه بر جنازة ابنعمر نماز گزارد(ذهبي،تاريخ،310).
ابوجعفر را علماي رجال چون يحييبن
معين(3/192)،ابنسعد(ص152)،نسائي(نكـ:ابنخلكان،همانجا)و ابن
حبان(الثقات،همانجا،مشاهير،76)ثقه و اهل عبادت و ورع دانستهاند.برخي نيز فضايل و
كراماتي به وي نسبت
دادهاند(ابنمجاهد،58؛اندرابي،49؛بسوي،1/675ـ676؛ذهبي،معرفة،1/60ـ62؛ابن
جزري،غاية،2/383ـ384)و مالك او را مردي صالح خوانده است(نكـ:ابنخلكان،6/275).از
ميان كساني كه قرائت را نزد ابوجعفر فراگرفتهاند،روايت عيسيبن وردان و سليمان بن
مسلمبن جماز شاخصتر است(نكـ:هـ د،ابنجماز؛ابنوردان).جز اين دو راوي،روايت
اسماعيلبن جعفر نيز روزگاري رواج داشته است(اندرابي،44ـ45؛قس:ابن
ابيحاتم،4(2)/285).همچنين قرائت ابوجعفر به روايت نافع در اختيار هذلي و
ابوعبدالله قصاع بوده و توسط آنان در الكامل و المغني درج شده
است(ابنجزري،همان،2/383).لازم به ذكر است كه نافع و ابوعمروبن علاء دو تن از
قراءسبع در قرائت خود از او تأثير پذيرفتهاند(ابوعمروداني،8؛براي ديگر شاگردان او
در قرائت،نكـ:ابن جزري،همان،2/382ـ383).
در مطالعة خصوصيات قرائت ابوجعفر،تطابق آن با مصحف مدينه قابل توجه
است(قس:ابنابيداوود،39ـ49 با ابنجزري،النشر،2/222ـ223،242،254).همين مسأله در
كنار مشترك بودن لهجةمدني،شاگردي نافع نزد ابوجعفر و شايد عوامل ديگر موجب شده كه
قرائت نافع به قرائت وي تا حد زيادي نزديك باشد و در بسياري ز موارد نام آن دو با
عنوان«مدنيان»در كنار هم آورده شود(نكـ:همان،جمـ).اصمعي از نافع نقل كرده كه تنها
در 70مورد قرائت ابوجعفر را ترك كرده است(همو،غاية،2/333).در عين حال قرائت ابوجعفر
در پارهاي موارد مشخصات خاص خود را دارد.انتخاب وزن فُعُل به جاي
فُعْل(ابنخالويه،12،61،81،82؛ابنجزري،النشر،2/361)،تمايل زياد به تخفيف و تسهيل
همزه كه ميتواند مربوط به لهجه مدني باشد،حتي در مواردي چون«مستهزئون»(ابن
خالويه،2؛ابن جزري،همان،2/208)،تبديل كسرة پاياني كلمه به ضمه،به مناسبت ضمة
عينالفعل كلمة بعد چون«لِلْمَلائِكةُ اسجُدوا»(بقره/2/34،جمـ)و «رَبُّ
احْكُمْ»(انبياؤ/21/112)(ابن خالويه،3،93)،وصل دو كلمه حتي به شكلي چون«تِسعةَ
اُعْشَرَ»(مدثر/74/30)(همو،165)،تلفظ كسره به جاي ضمه در مواردي
چون«ذِريّته»و«اضطِرَّ»(همو،9،11)،تلفظ«جُزّاً»و«هُزّؤاً»(همو،6)و تلفظهاي خاصي
چون«نِعْما»به جاي«نِعِمّا»(ابن جزري،همان،2/235)و«رَبَاْت»به
جاي«رَبَت»(همان،2/325)را بايد از وجوه تمايز قرائت ابوجعفر برشمرد.قابل ذكر است كه
بين دو راوي مشهور وي،ابن وردان و ابن جماز،موارد اختلاف به طور قابل ملاحظهاي
اندك است.
ابوجعفر در زمان خود امام اهل مدينه در قرائت شمرده ميشد(ابنسعد،151)و به گفتة
ابن مجاهد در ميان معاصرانش احدي بر او پيشي نداشت،چنانكه حتي او را بر رقيبش
عبدالرحمن اعرج مقدم ميداشتند(ابن مجاهد،56،57).ابن جماز راوي مشترك ابوجعفر و
نافع،قرائت او را بر نافع ترجيح ميداده،ولي گويا در آن زمان اقبال مردم به قرائت
نافع بيشتر بوده است(نكـ:ابنمهران،11؛اندرابي،47ـ48).
در سدة 3ق ابوعبيدالله در كتاب خود قرائت ابوجعفر را به عنوان يكي از سه قرائت
مدينه مورد بررسي قرار داد(نكـ:همو،44)و احمدبن حنبل ـبراساس آنچه در روايتي آمده
ـدر ميان جميع قاريان،قرائت او را توصيف كرده
است(همو،47؛قس:ابنجزري،غاية،2/332).ابوداوود نيز قرائت او را در سنن موزد توجه
قرار داده است(4/36).در سدة 4ق ابن مجاهد قرائت ابوجعفر را در رديف قرائات هفتگانه
قرار نداد و موجب شد تا برخي به پيروي از او اين قرائت را از شواذ بشمارند(مثلاً
نكـ:ابن نديم،23)،ولي ابن مهران(ص8)نه تنها آن را يكي از قرائات دهگانه به شمار
آورد،بلكه بر تمام نه قرائت ديگر مقدم دانست.پس از او نيز قرائت ابوجعفر همواره در
عداد قرائات دهگانه بوده است.همچنين در سدة 5ق اندرابي در كتابي كه قرائات مشهور را
در آن گرد آورده بود،ابوجعفر را بر ديگر قاريان مقدم داشت(نكـ:ص41).از قديمترين
منابعي كه قرائت ابوجعفر را ميتوان در آن يافت،المبسوط ابن مهران و از جامعترين
آثار متأخر النشر ابنجزري را بايد نام برد.صاحب«المباني»(ص247)يادآور شده كه
ابوجعفر در زمينة شمارش آيات قرآن مجيد نيز صاحبنظر بوده است.
وي افزون بر قرائت،از حديث و فقه نيز بهره داشت.ابنسعد(ص152)او را«قليل
الحديث»دانسته و ذهبي(تاريخ،310)به روايت او از ابوهريره و ابنعباس اشاره
دارد.برخي چون مالك،عبدالعزيز بن محمد دراوردي و عبدالعزيز بن ابي حازم نيز از او
حديث شنيدهاند (نكـ:مالك، 157، جمـ؛بخاري، 4(2)354؛ ذهبي،همانجا؛مزي،21/173
-174).در زمينة فقه نيز مالك متذكر شده كه او در مدينه به صدور فتوي
ميپرداخته(نكـ:ابن خلكان،60/275)و ذهبي ضمن اينكه او رامفتي و مجتهدي بزرگ
دانسته،يادآور شده كه در منابع به آراء او پرداخته نشده است(همانجا).
مآخذ:ابنابي حاتم،عبدالرحمن،الجرح و التعديل،حيدر آباد دكن،1373ق/1953م؛ابن ابي
داوود،عبدالله بن سليمان،المصاحف،قاهره،1355ق؛ابنجزري،محمد بن محمد،غاية
النهاية،به كوشش گ.برگشترسر،قاهره،1351ق/1932م؛همو،النشر،به كوشش علي محمد
ضباغ،قاهره،كتابخانة مصطفي محمد؛ابن حبان،محمد،الثقات،حيدرآباد
دكن،1399-1401ق/1979-1981م؛همو،مشاهير علماء الامصار،به كوشش
م.فلايشهامر،قاهره،1379ق/1959م؛ابن خالويه،حسين بن احمد،مختصر في شواذ القرآن،به
كوشش گ.برگشترسر،قاهره،1934م؛ابن خلكان،وفيات؛ابن سعد،محمد،الطبقات الكبري،القسم
المتمم،به كوشش زياد محمد منصور،مدينه،1403ق/1983م؛ابن مجاهد،احمد بن
موسي،السبعة،به كوشش شوقي ضيف،قاهره،1972م؛ابن مهران،احمد بن حسين،المبسوط،به كوشش
سبيع حمزه حاكمي،دمشق،1407ق/1986م؛ابن نديم،الفهرست؛ابوداوود،سليمان بن اشعث،سنن،به
كوشش محمد محيي الدين عبدالحميد،قاهره،داراحياء السنة النبوية،ابوعمروداني،عثمان بن
سعيد،التيسير،به كوشش اوتوپرتسل،استانبول،1930م؛اندرابي،احمد بن ابي عمر،قراءات
القراء المعروفين،به كوشش احمد نصيف جنايي،بيروت،1405ق/1985م؛بخاري،محمد بن
اسماعيل،التاريخ الكبير،حيدرآباد دكن،1398ق/1978م؛بسوي،يعقوب بن سفيان،المعرفة و
التاريخ،به كوشش اكرم ضياء عمري،بغداد،1394ق/1974م؛خليفة بن خياط،التاريخ،به كوشش
سهيل زكار،دمشق،1968م؛همو،الطبقات،به كوشش سهيل زكار،دمشق،1966م؛ذهبي،محمد بن
احمد،تاريخ الاسلام،حوادث121-140ق،به كوشش عمر
عبدالسلام،تدمري،بيروت،1408ق/1988م؛همو،سير اعلام النبلاء،به كوشش شعيب ارنؤوط و
ديگران،بيروت،1405ق؛همو،معرفة القراء الكبار،به كوشش محمد سيد
جادالحق،قاهره،1387ق/1967م؛مالك بن انس،الموطأ،به كوشش محمد فؤاد
عبدالباقي،بيروت،1985م؛«المباني»،همراه مقدمتان في علوم القرآن،به كوشش آرتور
جفري،قاهره،1954م؛مزي،يوسف،تهذيب الكمال،نسخة خطي كتابخانة احمد ثالث،شمـ2848؛يحيي
بن معين،التاريخ،به كوشش احمد محمد نور سيف،مكه،1399ق/1979م.
احمد پاكتچي