ابوكبير هُذَلي، عامر (عويمر) بن حليس، شاعر عصر جاهلي و آغاز اسلام، از قبيلة
بني هذيل. نام وي در برخي منابع عامربن جمره آمده و كنيهاش نيز گاه به ابوكثير
تصحيف شده است (نك: بطليوسي، 241؛ سيوطي، 226). رواياتي كه دربارة اين شاعر به دست
ما رسيده، جزئي از همان مجموعة عظيم «اخباري» است كه گرداگرد اشعار منسوب به عصر
جاهلي تنيده شد و تار و پود آنها را بيشتر افسانههاي شگفت تشكيل ميدهد. معروفترين
روايت از احوال او را خطيب تبريزي (1/19) آورده است، از اين قرار كه ابوكبير، مادر
شاعر و «صعلوك» نيم افسانهاي تأبط شراً را به زني گرفت و چون تأبط شراً از اين
ازدواج خشنود نبود، ابوكبير به اشارة همسرش درصدد قتل وي برآمد؛ اما به سبب شجاعت و
چابكي تأبط شراً هر بار نقشة قتل وي با ناكامي روبهرو شد.
از سوي ديگر خطيب تبريزي (همانجا) ابوكبير را در زمرة صحابة پيامبر(ص) آورده است.
حال اگر تأبط شراً به راستي موجودي واقعي بوده و حدود يك سده پيش از اسلام زيسته
باشد، چگونه ابوكبير ميتواند مادر او را به زني گرفته باشد؟ از اينرو بعيد نيست
كه راويان، اين داستان را براي تفسير قصيدة معروف ابوكبير كه در ديوان الحماسه آمده
(ابوتمام، 19-12)، ساخته باشند، بهخصوص كه در برخي منابع نقش ابوكبير و تأبط شراً
عوض شده است و گفتهاند تأبط شراً مادر ابوكبير را به زني گرفته بوده است (نك: ابن
قتيبه، 2/562-563).
افزون بر خطيب تبريزي، برخي منابع ديگر نيز او را از اصحاب پيامبر(ص) دانستهاند
(نك: ابن اثير، 5/282؛ ابن حجر، 4/162)، اما از اسلام وي جز يك روايت چيزي در دست
نيست (ابن اثير، ابن حجر، همانجاها) و در مجموعة اشعار او نيز هيچ قرينهاي كه
بتوان آن را بازتابي از انديشة اسلامي دانست، يافت نميشود. به همين جهت، همچنانكه
بلاشر اشاره ميكند (II/280)، نميتوان باور داشت كه او مسلمان شده باشد.
ابوكبير را از برجستهترين شاعران قبيلة هذيل دانستهاند. به قولي، از اين قبيله
130 شاعر برخاسته كه هيچيك از لحاظ نبوغ شاعرانه و نوآوري به پاي ابوكبير
نميرسيدهاند (ابن شاكر، 3/163). مجموعاً 4 قصيده و 19 قطعة كوتاه به وي نسبت
دادهاند كه بيگمان بيشتر آنها ساختگي است. ابيات آغازين هر 4 قصيده همچنانكه ابن
قتيبه نيز ملاحظه كرده (2/561؛ نيز قس: ابوالعلاء 343)، تقريباً مانند هم و همه در
بحر كامل سروده شدهاند و البته مضمون همه نيز يكسان است. به همين جهت بلاشر
(همانجا) آنها را تقليدهاي تمريني و مدرسهاي پنداشته است. نخستين قصيده، لاميهاي
است كه در 48 بيت كه در آغاز آن شاعر بر جواني از دست رفته حسرت ميخورد و به وصف
سختيهاي دوران پيري ميپردازد. سپس دلاوريها و جنگاوريهاي گذشته و پايمرديهاي خود
در برابر حوادث را شرح ميدهد. آنگاه فرياد بر ميآورد كه «از همة اينها جز يك
خاطره بر جاي نمانده است». در اين قصيده ستايش از يار هم پيمان ماية اصلي را تشكيل
ميدهد. سه قصيدة ديگر كوتاهترند و پيداست كه از روي الگوي قصيدة نخست سروده
شدهاند (ص 88-115). اشعار وي بر خلاف سرودههاي جاهليان فاقد مقدمة عاشقانه و وصف
شتر است و بيشتر وصف حملهها، غارتگريها و شرح ماجراجوييهاي اوست و اين از ويژگيهاي
شعر صعلوكان است (نك: خليف، 180). با اين حال اظهار شگفتي برخي معاصران
(بيراكتارويج، 9؛ EI2) از اينكه وي در اشعارش به وصف شتر نپرداخته، بيمورد است.
قطعههايي كه به ابوكبير نسبت دادهاند، به شاعران ديگري چون ابن طثريه، اسماءبن
خارجه و تأبط شراً نيز منسوب است و تنها 2 قطعه را ميتوان به يقين از آن خود او
دانست (نك: حصري.2/854؛ بصري، 2/204-205؛ بيراكتارويج، 10-9) اشعار ابوكبير مورد
استشهاد بسيار نحويان، مفسران و لغتنويسان قرار گرفته (سيبويه، 1/109، 359؛ خليل،
1/154-155، 317؛ ابوزيد، 185؛ابو عبيده، 1/24، 407؛ قرطبي، 2/342، 10/110؛
ابوحيان، 1/24-25) و الهامبخش شاعران ديگري ازجمله ابوالعلاء معري نيز بوده است
(نك: ابن طاهر، 1/105). افزون بر اين، سرودههاي وي از اين جهت كه تصويري از زندگي
بدويان جاهلي به دست ميدهد، حائز اهميت است.
مآخذ:ابن اثير،علي، اسدالغابه، قاهره،1280ق؛ ابن حجر عسقلاني، احمد، الاصابه،
قاهره، 1327ق؛ ابن شاكركتبي، محمد، فوات الوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت،
1974م؛ ابن طاهر، يوسف، شرح التنوير علي سقط الزند، قاهره، 1286ق؛ ابن قتيبه،
عبدالله، الشعر و الشعرا، به كوشش يوسف نجم احسان عباس، بيروت، 1964م؛ ابوتمام،
حبيب، ديوان الحماسه، شرح خطيب تبريزي، دمشق، 1331ق؛ ابوحيان غرناطي، محمد،
البحرالمحيط، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابوزيد انصاري، سعيد، النوادر في اللغه، به كوشش
عاطف افندي، بيروت، 1401ق/1981م؛ ابوالعلاء معري، احمد، رساله الغفران، به كوشش
عئيه بنت الشاطي، قاهره، 1397ق/1977م؛ ابوكبير هذلي، عامر، ديوان، ضمن ديوان
الهذبيين، قاهره، 1385ق/1965م؛ بصري، صدرالدين، الحماسه البصريه، به كوشش
مختارالدين احمد، حيدرآباد دكن، 1383ق/1964م؛ بطلميوسي، عبدالله، الاقتضاب، بيروت،
1973م؛ حصري، ابراهيم، زهرالآداب، به كوشش علي محمد بجاوي، قاهره، 1372ق/1953م؛
خطيب تبريزي، يحيي، شرح ديوان الحاسه ابوتمام (هم(، خليف، يوسف، الشعراء الصعاليك
في العصر الجاهلي، قاهره، 1959م؛ خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، به كوشش مهدي
مخزومي و ابراهيم سامرائي، قم، 1405ق، سيبويه، عمرو، الكتاب، به كوشش عبدالسلام
محمد هارون، بيروت، 1403ق/1983م؛ قرطبي، محمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت،
1372ق/1952م؛ نيز:
Bejraktarevic, F., LEdIWAN D Abu KABER AL-Hudali, ja, 1927, vol. CCXI; Blachere,
R., Histoire de la litterature arabe.paris, 1952-1966; EI2.
عنايتالله فاتحينژاد