بوالفضل سرخسيي، محمد بن حسن از عرفاي خراسان در سدة 4ق و پير و استاد ابوسعيد
ابوالخير. از زندگي عقايد، آرائ و نيز نحوه سير و سلوك وي آگاهي چنداني دردست نيست.
اما ارتباط ابوسعيد با او سبب شده است كه برخي اطلاعات درباره زندگي وي به دست آيد.
به گفته محمد بن منور (1/26) و ابوروح (ص 15). وي مريد ابونصر سراج بوده و از علوم
ظاهر رايج در عصر خود آگاهي داشته است (نك: نوربخش، 9).اينكه ابوالفضل دوست و
همشهري مجذوبش لقمان سرخسي را از آن روي كه بدون سير و سلوك و تنها با جذبه به
مقصود رسيده بود شايسته اقتدا نميدانسته است (نك: محمد بن منور، 1/27) و اينكه
ابوسعيد همواره براي حل مشكلات و تفسير واقعات خود از ميهنه تا سرخس به ديدار او
ميآمده است (نك: همو، 1/32).
حاكي از دانش و آگاهي ابوالفضل از معارف خانقاهي است. و نيز اينكه ابوسعيد دربارة
«يّحٍبّهمً وِيّحٍبونًه» (مائده /5/54)، 700 گونه تفسير از او شنيده (عطار،
817)،اگرچه اغراقآميز مينمايد، اما حاكي از احاطة او به علوم قرآني است.
وي در شارستان سرخس خانقاهي داشت كه حتي پس از درگذشتن تا آنگاه كه بابوفله از سوي
ابوسعيد به خانقاهداري آنجا منصوب شد، به نام او خوانده ميشد (محمد بن منور،
1/25، 171، 375؛ ابوروح، 17) با وجود اين چنين مينمايد كه او به اين مقام تعلق
خاطري نداشته است. اينكه ابوسعيد او را پير ميخوانده است و نه شيخ (محمد بن منور
1/37، نيز نك: عطار، 816) و نيز اينكه سرخسي ابوسعيد از دست ا وخرقه ميستاند
(محمدبن منور، 1/32). مؤكد همين نكته تواند بود اگرچه برخي از منابع روش او را در
سلوك سكرآميز دانستهاند (نك: نوربخش، همانجا) و ميبدي نيز حكايتي را درباره مجلس
سماعي كه وي در آن حضور داشته نقل كرده است. (5/206)، اما باتوجه به آنكه وي روش
لقمان سرخسي را نميپسنديد (نك: محمد بن منور 1/27، هجويري، 234) و هجويري
(همانجا) نيز وي را از جملة جنيديان ـ منسوبان به جنيد از سران اهل صحو ـ برشمرده
است نميتوان وي را اهل سكر دانست. اينكه ابوعلي فقيه ابوسعيد را به رفتن در مجلس
صوفيانه ابوالفضل تشويق ميكند (نك: محمد بن منور، 1/25، ابوروح، 19) نيز حاكي از
سلوك معتدل ابوالفضل است كه مخالفت اهل مدرسه را متوجه خود نداشته است. با اينهمه
او را بايد از پيروان صوفياني محسوب داشت كه به قولي در فتوت هم منزلتي داشته است
(عطار، نوربخش، همانجاها). درچنين حالي است كه دعا در حق سلطان محمود را نيز گفتاري
بس خرد و نامقبول ميشمرد (نك: محمدبن منور، 1/259-260).
با آنكه ابوالفضل را در روزگار بزرگ ميدانستهاند و صاحب كرامات (هجويري، 206،
287، محمدبن منور، 1/259)، او خود از مريدانش ميخواسته است كه پس از مرگ وي را نه
در جوار اولياء كه در كنار خراباتيان دفن كنند (عطار، 818).
از سال وفات او اطلاعي دردست نيست اما با توجه به آنكه ابوسعيد ابوالخير (357-440ق)
در40 سالگي (ح 397ق) دوران تحصيل علم و مجاهدت را به پايان رسانده (محمدبن
منور،1/50-51) و پس از ابوالفضل سرخسي تنها نزد ابوالعباس قصاب تعليم يافته،
ميتوان ابوالفضل سرخسي را از جمله آخرين پيران وي برشمرد و از اينرو وفات
ابوالفضل بايد در اواخر سده 4ق روي داده باشد ابوسعيد تا پايان عمر بر مزار او حاضر
ميشده و حتي مريدانش را كه قصد گزاردن حج داشتهاند به زيارت خاك ابوالفضل و طواف
مزار وي سفارش ميكرده است (همو،1/53، 224؛ ابوروح، 25-26، اسفزاري، 1/180-181).
مآخذ: ابوروح لطفاللـه، حالات و سخنان شيخ ابوسعيد ابوالخير ميهني به كوشش ايرج
افشار، تهران 1341ش؛ اسفزاري، محمد روضات الجنات، به كوشش محمد كاظم امام، تهران،
1338ش؛ عطار نيشابوري، فريدالدين تذكره الاولياء، به كوشش محمد استعلامي، تهران
1366ش؛ قرآن مجيد، محمد بن منور، اسرار التوحيد، به كوشش محمدرضا شفيعي كدكني،
تهران 1366ش، ميبدي رشيدالدين كشفالاسرار، به كوشش علياصغر حكمت تهران، 1357ش؛
نوربخش محمد سلسله الاولياه جشن نامه هانري كربن به كوشش محمد تقي دانش پژوه تهران
1356 ش؛ هجويري علي كشف المحجوب به كوشش و.ژوكوفسكي،تهران، 1358،ش.
نجيب مايل هروي