responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2244
ابوشبکه
جلد: 5
     
شماره مقاله:2244

اَبوشَبَكه، الياس بن يوسف (1321 ـ 1366ق/1903 ـ 1947)، شاعر، اديب، مترجم، نويسنده و روزنامه نگار لبناني. در ميان كساني كه دربارة ابوشبكه به تحقيق پرداخته اند، رزّوق فرج رزّوق، بيش از همه كوشش و جست و جو كرده و كتاب او، الياس ابو شبك‌ـة و شعره،‌ يكي از منابع عمدة اين مقاله است. وي علاوه بر بهره گيري از مآخذ بسيار و آثار منظوم و منثور ابوشبكه، گاه از اولگا، همسر شاعر و يوسف، برادر همسرش نيز، مدد گرفته است. (نك‌ : ص 7 ـ 8).
خانوادة ابوشبكه در اصل از مسيحيان ماروني «ذوق ميكائيل»، دهكدهاي كوچك از توابع منطقة «كسروان» بودند، اما او در خلال سفر والدينش به ايالات متحدة آمريكا، در اين كشور متولد شد (بستاني، رزوق، 39؛ اعلام البنانيين، 55؛ جندي، 2/391). محل تولد وي را برخي شهر پروويدنس (EI2,S؛ بستاني؛ فاخوري، 2/571؛ شراره؛ روزق، همانجا) و برخي نيويورك (حطيط،‌ اعلام 367؛ شفيعي، 73؛ نيز نك‌ : قبّش، 361) ذكر كرده اند. اما ديري نپاييد كه ابوشبكه همراه پدر ومادر به ذوق ميكائيل بازگشت (1904م) و در همانجا پرورش يافت (رزوق، همانجا).
دوران كودكي ابوشبكه با رفته و آسايش همراه بود. در 8 سالگي به مدرسة فرانسوي «عينطوره» وارد شد و زبانهاي عربي و فرانسه را همزمان آموخت. ده ساله بود كه با كشته شدن پدر به دست راهزنان در سودان (بستاني)، نخستين واقعة تكان دهندة زندگيش را تجربه كرد و او بعدها نخستين مجموعة شعري خويش القيثارة را به روح پدرش تقديم داشت (ابوشبكه، مقدمه). با شعله ور شدن جنگ جهاني اول و شيوع قحط و بيماري و آشفتگي اوضاع، مدارس فرانسوي لبنان بسته شد، از اين رو تحصيلات الياس تا پايان جنگ، دچار وقفه گرديد. از آن پس به مدت يك سال در مدرسة الاخوة المريميّين در جونيه به تحصيل پرداخت (1919ق)، ولي مجدداً به عيطوره بازگشت و تا 1922 م در اين مدرسه به تحصيل ادامه داد (رزوق، 9، 43)، اما ظاهراً به سبب اختلاف با يكي از استادانش، از مدرسه اخراج شد و تحصيلات كلاسيك خويش را ناتمام رها ساخت (همو، 43، 44). از اين پس خود به مطالعة آثر شاعران فرانسوي، مخصوصاً شاعران رمانتيك كه با آنان احساس نزديك روحي مي كرد، روي آورد (همو، 47).
ابوشبكه به تأمل در جنبه هاي شعري و سمبوليك كتاب مقدس به ويژه تورات (همو، 64 ـ 66) پرداخت و سرودن شعر را كه از دوران دبيرستان آغاز كرده بود، با توان افزون تري ادامه داد (همو، 57؛ بستاني)، اما تنگي معيشت وي را ناگزير ساخت كه در مدارس لبنان، نظير المقاصد الاسلامي‌ـة، الفرير و معهد اليسوعيين به تعليم پردازد (رزوق، 72 ـ 73). ولي اين كار به مذاق وي خوش نيامد و اندكي بعد، از آن روي برتافت (فاخوري، 2/573؛ قس: رزوق، 74) و آنگاه به روزنامه نگاري راغب شد و در تحرير روزنامه ها و مجله هايي نظير البيان، المعرض، الجمهور، المكشوف، صوت الاحرار، البيرق، لسان الحال، النداء و العاصف‌ـة، مشاركت كرد (بستاني؛ اعلام البنانيين، همانجا). وي در اين نشريه ها به نوشتن رمانهاي دنباله دار، تفسيرهاي سياسي و مقاله هاي اجتماعي پرداخا (رزوق، 74 ـ 79) و در عين حال به درخواست برخي ناشران لبناني به ترجمة رمانها و نمايشنامه هاي فرانسوي مبادرت ورزيد (همو، 83 ـ 84). علاوه بر اين، در كشاكش جنگ جهاني دوم، در ايستگاههاي راديويي فرانسه در لبنان به عنوان نويسنده و مترجم مشغول كار شد (بستاني؛ EI2,S). حاصل اين دوران آثار شايان توجهي است كه وي از فرانسه به عربي برگردانده است (رزوق، 59 ـ 61).
ابوشبكه در اواخر عمر، باب همكاري را با روزنامه هاي مصري نظير المقتطف و المساء گشود (بستاني؛ اعلام اللبنانيين، همانجا؛ نيز نك‌ : حطيط، همان، 368، دراسات، 270) و در كنار فعاليت مطبوعاتي، به جمعيني ادبي به نام «عصب‌ـة العشرة» پيوست (نك‌ : رزوق، 111 ـ 114). اين گروه 10 نفره، در واقع به سرپرستي ميشال ابوشهلا و با همكاري شيخ خليل تقي الدين، فؤاد حبيش و الياس ابوشبكه اداره مي شد و 6 نفر ديگر عملاً هيچ نقشي در آن نداشتند (همو، 112). هر يك از اين 4 تن، براي خويش ننامي مستعار برگزيده بود و آثار ابوشبكه با امضاي رسّام، عصبصب و ابوناصف به چاپ مي رسيد (قبش، 359). عمده ترين هدف اين جمعيت ادبي خدمت به ادبيات عربي و تحرك بخشيدن به ان از نقد نگرش ادبي كهن و مقلدانه اي بود كه به زعم اين گروه، بر جوّ ادبي آن زمان حاكم بود و شاعر و اديب به كسي گفته مي شد كه به «نبش قبر» بپردازد و عالي ترين معاني، تركيبها و صور خيال را از آثار قدما سرقت كند (همو، 360). البته مقالات انتقادي آنان به دايرة ادب، محدود نشد و رجال دولت و سياست را نيز در بر گرفت. بنابراين دستهايي در صدد خاموش كردن صداي آنان برآمد و اينگونه بود كه پايگاه فعاليت اين جمعيت ادبي يعني مجلة المعرض پس از 3 سال فعاليت و كسب آوازة فراوان در كشورهاي عربي، تعطيلل و فعاليت اين گروه متوقف شد (همانجا).
ابوشبكه سراسر دوران حيات بخش را در دهكدة ذوق مكائيل كه سخت مورد علاقه اش بود، گذراند. پيوسته براي انجام كارها، ميان محل و بيروت، رفت و آمد مي كرد. وي سرانجام بر اثر بيماري سرطان ديده از جهان فرو بست و در ذوق ميكائيل به خاك سپرده شد (رزوق، 121 ـ 122؛ شراره، 62؛ بستاني). اگرچه ابوشبكه به فعاليتهاي ادبي مختلفي دست يازيد، اما مي توان او را طلايه دار شاعران رمانتيك عرب دانست (رزوق، 18؛ حطيط، اعلام، 375؛ قبش، 362؛ شفيعي، همانجا). آثار ابوشبكه آيينة تمام نماي زندگي اوست. وي كه ايام كودكي خويش را، آرام و سعادتمندانه مي گذرانيد، به ناگاه با ضربة هولناك مرگ پدر مواجه شد (رزوق، 41). همين امر سبب شد تا اولين نشانه هاي اضطراب و بدبيني نسبت به بازي سرنوشت، در وي پديد آيد. القيثاره، نخستين مجموعة شعري وي، خود تصويري روشن و گويا از دوران نوجواني ابوشبكه به دست مي دهد.
ايام نوجواني وي با اوضاع نابسامان لبنان در طول جنگ جهاني اول، مصادف بود. او پيرامون خويش جز بلا و مصيبت نمي ديد و فقر و بينوايي مردم، ظلم توانگران (ابوشبكه، 98 ـ 100)، بي كفايتي حكام وقت لبنان و جهل و سرسپردگي مردم در برابر آنان، وي را سخت مي آزرد (همو، 45 ـ‌46؛ نيز نك‌ : رزوق، 10 ـ 11). به رغم نابساماني زندگي، روح عصيانگر و مناعت طبعش مانع از آن مي شد كه تن به آزادي را گرانبهاترين سرماية خويش مي دانست (ص 86) و براي وفا و صداقت و عشق و محبت، ارزشي خاص قائل بود؛ ولي بر اين اعتقاد بود كه اين فضيلتها در جامعة وي به فراموشي سپرده شده است. از اين روي در بسياري از اشعار خود، لب به شكايت از اهل زمانه گشودهو بي مهري آنان را تقبيح كرده است (ص 97 ـ 98). مجموعة اين امور موجب شد كه وي اندك اندك به عزلت و درون گرايي روي آورد و در ميان جمعيت آن روز، احساس غربت كند و بدبيني او نسبت به روزگار، عمق بيشتري يابد. با اينهمه، اثر و نقش مطالعات وي در آثار بزرگان ادب قديم عربي نظير ابوالعلاء معرّي و بزرگان مكتب رمانتيسم فرانسه را در پيدايش چنين گرايشي، ناديده نمي توان گرفت (رزوق، 56، 144 ـ 145؛ فاخوري، 2/577 ـ 578).
ناخشنودي از واقعيتها و احساس عميق ميان عالم مطلوب و حقايق موجود، از ابوشبكه يك انقلابي شورشگر نساخت، بلكه نوعي گرايش صوفيانه در يو پديد آورد و درون گرايي اش را عمق بخشيد. وي دنيا را همچون زنداني ابدي و شبي پايان ناپذير مي بيند كه هيچ اميدي به رهايي از آن نيست و تنها فريادرس انسان در اين ظلمت، نور عشق است. ابوشبكه عشق را اصل همه چيز و تنها ماية حيات مي شناسد و فقدان آن را مرگ واقعي مي داند (ص 44). وي به رغم اينكه عشق را زايندة رنج و درد مي شمارد (رزوق، 139)، به تقديس آن پرداخته، تحمل مصيبتهاي آن را گشايندة دري به سوي كمال و موجب وصول به حقيقت مطلق يا خداوند مي داند و بر اين باور است كه در باطن اين تلخيها، شهد شيرين نجات نهفته است و كسي كه اهل درد نباشد و خون دل نخورد، هرگز اسرار حيات بر وي مكشوف نخواهد گشت و راهي به سوي رستگاري نخواهد يافت (حطيط، همان، 373).
علاوه بر عشق، وي از مرگ نيز به عنوان عامل رهايي بشر از اين جهان پررنج و درد ياد مي كند و نوميدانه فرياد برمي آورد كه چراغ اين جهان روغني ندارد و بايد روشنايي را در مكان جاودانگي، يعني قصرهاي مرگ جست و جو كرد (ص 88؛ رزوق، 134). گذشته از اين دو عامل نجات بخش (عشق و مرگ)، وي دو عامل ديگر را نيز تسلي بخش خود مي داند كه هنگام فرار از واقعيتهاي تلخ،‌ پناهگاه او به شمار مي روند: يكي از اين دو طبيعت وحشي، زندگي روستايي به سبك قديم و محيطي عاري از مظاهر جديد تمدن است (اعلام اللبنانيين، 61) و ديگري عالم خيال كه مي تواند مدينة فاضله اي بسازد و در آن از زشتيها اثري نباشد (ابوشبكه، 92؛ رزوق، 142).
مجموعة خصوصيتهايي كه برشمرديم، از ابوشبكه شاعر رمانتيك تمام عياري ساخته است، شاعري درون بين و اندوهناك كه رنگ موجود خويش را به عالم مي زند و از پس پردة بدبيني، كلّ عالم را نظاره مي كند. به رغم چنين احوالي، وي در زمينة امور اجتماعي گرايشهاي اصلا طلبانه اي داشته است. هرچند در اين عرصه نيز،‌عاطفة وي همانند ديگر شاعران رمانتيك، بر عقل چيره شده و غالباً بي آنكه راه حلي نشان دهد، از وضع نامطلوب حاكم بر جامعه به انتقاد پرداخته و به گفتة شوق ضيف (ص 170) از اين نكته ورزيده است كه در اين جهان، خيروشر و پاكي و تباهي در كنار هم قرار گرفته اند و سزاوار نيست كه همة امور جهان، مشمول حكمي واحد شود.
عمده ترين مسائلي كه تازيانة انتقاد ابوشبكه متوجه آن شده است، اختلاف طباقتي، عبوديت انسان در برابر انسان، از دست رفتن مجد گذشته وطن و حاكم شدن سياستمداران نالايق بر آن است. همچنين وي جوانان وطن را به حفظ ريشة عميق خويش در گذشتة پررونق و افتخارشان تشويق كرده و آنان را از دنباله روي كوركورانة غربيها و از تخلية فرهنگي برحذر مي دارد و به همكيشان خويش تذكار مي دهد كه گذشتة پرشكوه عرب به ايشان نيز تعلق دارد و شايسته نيست كه از هويت اصلي عربي خويش تهي گردند (تقي، 360 ـ 361). او خود نيز به اين امر پاي بند بود، چندانكه احاطه اش به ادبيات بيگانه، خصوصاً ادبيات فرانسوي، موجب نشد كه وي در تقليد و اقتباس، مستحيل شود (حطيط، همان، 374 ـ 375) و اصالت شرقيش رنگ بازد، بلكه آشنايي وي با ادبيات بيگانه، همت او را در دست يافتن به ادبيات اصيل عربي سست نكرد (همان، 368) و پيوسته ميراث فرهنگي عرب را ارج مي نهاد. علاقة وي به زبان فصيح عربي به حدي بود كه تكلم به زباني ديگر را بر خويش جايز نمي شمرد (قبش، 364). دعوت به رواج بان عاميانه را تقبيح مي كرد و معتقد بود كه اين دعوت موجب گسستن پيوند اتحاد ملتهاي عربي و از دست رفتن ميراث فرهنگي و به سود كساني خواهد شد كه در صدد تجزية ملتهاي عربي هستند (شراره، 57).
موضوع ديگري كه توجه ابوشبكه را برانگيخته بود و مي توان آن را در چارچوب اصلاح طلبي اجتماعي او دانست، تأكيد وي بر پاكي و عفت زنان و تحذير ايشان از ابتذال و عرياني است كه در القيثارة (اشعار عنفواني جواني) مطرح كرده است (ص 35)، ولي در مجموعة اشعار مشهور خويش، افاعي الفردوس كه در 25 سالگي سروده، شهوات جسماني را آنچنان مكشوف عرضه داشته كه حملة بسياري از ناقدان را بر ضد خويش برانگيخت است (نك‌ : رزوق، 196 ـ 197، آراء كرم ملحم كرم). اين مجموعه دربارة احوال زناني سروده شده كه در پرتگاههاي فساد درمي غلتند و حرمت و شرف خود وحريم خانواده را زيرپا مي گذارند (همو، 190). در كنار آن، ابوشبكه به اسارت مردان در چنگال زنان ديوسيرتي كه از آنان «افعي» ياد كرده است، اشاره مي كند (عبود، 69 ـ 97).
برخي از ناقدان (فاخوري، 2/579؛ ضيف، 166) انگيزة وي را از سرودن اين مجموعه، انتقاد گرفتن از زنان فاسد و برحذر داشتن آنان از ره سپردن در اين طريق ناصواب مي دانند، بي آنكه نيت اشاعة فساد در اين امر دخيل باشد، و اين مطلب البته با شخصيت ابوشبكه سازگار بوده است، هر چند كه مي توان اين شيوة بسان را براي اصلاح مفاسد بر وي خرده گرفت.
ديدگاه ابوشبكه در مورد هنر وشعر، متأثر از بزرگان رمانتيسم است. وي در اين زمينه، آزاديخواه است و قوانين و قواعد هنري و ادبي را قيدهايي بر دست هنرمند و شاعر تلقي مي كند و در مقابل، آزادي از قيود را موهبتي مي داند كه دست هنرمند و شاعر را باز مي گذارد تا به خلق اثري كه با ذوق شخصي و نبوغ او متناسب است، بپردازد. او معتقد است كه شعر، موجودي زنده است و طبيعت و زندگي در وي گردآمده است؛ بنابراين، مقياس و قاعده برنمي تابد (شراره، 37 ـ 38). وي مكتبهاي شعري را زندان مي نامد و نمي پسندد كه شاعر گرفتار آنها باشد، زيرا به زعم او، احساسات شاعر متأثر از فضاي گستردة طبيعت است و با تغيير مظاهر طبيعت، دستخوش دگرگوني مي گردد (همو، 39).
علاوه بر طغيان در برابر مكتبهاي شعري، ابوشبكه (ص 9 ـ 10) در برابر «تقليد» نيز قد برافراشته و به همة اشكال و مصاديق آن، اعم از تقليد كوركورانه از گذشتگان و افتخار به دستاوردهاي آنان تقليد از ادبيات بيگانه و مرعوب شدن درمقابل آن تاخته است ونسل جوان را از اقبال به ادب بي محتواي لفظ پردازان كه به اعتقاد او تحت تأثير اديبان لبناني مقيم آمريكا رواج يافته است، برحذر مي دارد (تقي، همانجا)؛ همچنين گرايش به پيچيدگي و افراط نويسندگان تازه كار را در آن مورد انتقاد قرار مي دهد و آن را پديده اي غير عربي و نامأنوس و تحميلي برفضاي شرقي ادب عرب مي داند (شراره،‌58) و خود نيز در اشعارش از پيچيدگي اجتناب مي كند.
اعتقاد ابوشبكه به روشني، سادگي و اصالت، مهم ترين اصلي بود كه او را از پيروي راه شعراي نوپرداز باز مي داشت. در حقيقت وي در بيشتر آثارش پيرو ساختار عمومي شعر عربي بود. در عين حال آزاديخواهي وي در زمينة خلق ادبي و سرودن اشعار، گه گاه موجب شده است كه وي تنوع طلبيهايي را در وزن و قافية يك قصيدة واحد اعمال كند و احياناً بيت معهود شعر عرب را در هم بشكند (قس: رزوق، 147 ـ 148). در القيثارة ص 2 ـ 54) برخي قصايد را با اشكال متنوع ارائه كرده است. به عنوان نمونه: قصيده اي با بنده هاي ممصراعي كه 4 مصراع آن دو به دو قافيه اي واحد دارد، ولي مصراع پنجم داراي قافيه اي متفاوت است و اين قافيه، در مصراع پنجم تمام بندها رعايت مي شود. علاوه بر اين، اشعاري به سبك موشحات اندلسي سروده است. در وصف طبيعت و زندگي روستايي در لبنان نيز سروده هايي آهنگين دارد كه پاي بند به قافيه در آنها، بسيار سست است. چنين مي نمايد كه وي گه گاه ساختار شعر عربي را درهم ريخته، اما هرگز وزن و قافيه را رها نكرده است. اصولاً شعر ابوشبكه، شعر وجداني است كه از گرايشهاي قلبي وي سرچشمه مي گيرد و دنياي درون وي را ترسيم مي كند. در اين ماين، مسألة عشق ورنج از برجستگي خاصي برخوردار است، چندانكه مي توان او را شاعر عشق ورنج ناميد. شايد اين قطعة او بتواند به روشني تمام، شيوة او را در شعر سرايي باز گويد: «قلب را بشكاف و شعرت را از آن سيراب كن، زيرا خون قلب. شراب قلم است. اگر رنجي نبري و قلمي را در قرارگاه رنجها غوطه ور نسازي، قافيه هايت زينتهايي بيش نيست و همانند استخوانهايي است كه در قبري مرمرين مدفون شده باشد» (نك‌ : حطيط، همان، 370).
آثار: ابوشبكه به رغم عمر كوتاه، آثار بسياري در زمينه هاي شعر، نثر و ترجمه از خود به يادگار گذاشت، رزوق، فهرستي نسبتاً مفصل از آثار چاپي ابوشبكه (ص 115 ـ 118) و نيز آثاري كه هنوز به چاپ نرسيده (ص 119 ـ 120) فراهم كرده است. در اينجا آثار ابوشبكه بر حسب نوع تقسيم بندي مي شود:
شعر:
1. القيثارة، كه اولين مجموعة اشعار اوست و همانگونه كه خود در مقدمة آن اشاره كرده، آنها را از نوجواني تا 22 سالگي سروده است. شايد بتوان اين مجموعه را نمادي از درگيري دروني و دائمي ميان آرمانهاي شاعر و واقعيتهاي موجود تصور كرد (نك‌ : رزوق، 129 ـ 153). اين مجموعه كه شاعري جوان، پر احساس و سخت متأثر از شعراي رمانتيك فرانسه را به خواننده مي نماياند، ابتدا در 1926 و سپس 1966 م در بيروت به چاپ رسيده است.
1. افاعي الفردوس، كه گويند اوج آثار اوست، شامل 13 قصيده است كه در آن صحنه هاي بي پرده اي از شهوات جسماني عرضه شده است (براي بررسي و پژوهش بيشتر در اين ديوان، نك‌ : رزوق، 196 ـ 204) و مي توان آن را دستاورد بسيار شگفتي در شعر معاصر عرب دانست (فاخوري، همانجا؛ رزوق، 179 ـ 180؛ عبود، 111). همين مجموعه سبب شد تا وي به عنوان شاعر ملعون شهرت يابد (شفيعي، 73؛ عبّود، 97) و در نظر برخي، به بودلر شبيه گردد (حائك، 307؛ عبّود، 97، 99 ـ 100؛ نيز نك‌ : رزوق، 197). اين اثر ميان سالهاي 1928 ـ 1938 م سروده شده و در بيروت (1938، 1948 و 1962 م) انتشار يافته است.
3. الالحان، يكي از زيباترين نمونه هاي شعر روستايي لبناني است كه در آن نوعي گرايش ميهن پرستانة لبناني نهفته است. اين شعر كه گفت و گويي ميان يك چوپان و درون گران است، در قطعاتي نسبتاً كوتاه و سخت آهنگين تدوين شده ودر آن آشفتگي ابوشبكه نسبت به مظاهر زندگي روستايي و ملامت وي از مظاهر تمدن جديد مشهود است (نك‌ : همو، 206 ـ 209). اين مجموعه در سالهاي 1931، 1941 و 1962 م در بيروت به چاپ رسيده است.
2. نداء القلب، ديوان كوچكي است شامل غزليات (نك‌ : همو 243 ـ 254) كه در بيروت (1944 و 1962م) انتشار يافته است.
3. الي الابد، گفت وگويي است عاشقانه با يكي از معاشيق شعري شاعر (نك‌ : همو، 219 ـ 235) كه در بيروت (1945 م) به چاپ رسيده است.
4. غلواء (تصحيف اولگا)، نام محبوبة شاعر كه بعدها همسر وي گرديده است، غلواء مجموعة قصايدي است كه داستان عشقي طولاني را ترسيم مي كند وعناصر بارز آن، نزاع ميان نور و ظلمت، فضيلت و رذيلت و بازگشت به پاكي و آرامش و غفران است (نك‌ : همو، 154 ـ 162). شاعر كوشيده است با افزون مصراعي پس از هر بيت، از قالب قصيده به شيوة كهن بيرون آيد. اين مجموعه كه شعري است رمانتيك و آگنده از غم و اندوه، ميان سالهاي 1926 ـ 1932 م به نظم درآمده و در بيروت (1941، 1945 و 1959م) انتشار يافته است.
5. من صعيد الآله‌ـة، عنوان مجموعه اي است مشتمل بر قصايد رثايي دربارة نام آوردان شعر و ادب معاصر عربي كه وي اندكي قبل از مرگش فراهم آورده بود و سالها بعد به كوشش جمعي از دوستانش در 1959م در بيروت انتشار يافت.
6. انّات الرباب، كه بيشتر قصايد اين مجموعه در مجلة البيان (1926 ـ 1929م) به چاپ رسيده است (نك‌ : همو، 256).
7. المريض الصامت، كه عنوان قصيدة بلندي است و شاعر آن را در 1928م سروده است (نك‌ : همو، 261).
نثر:
1. الرسوم، مجموعه اي است كه ارباب قلم و مردان سياست را در لبنان به نقد كشيده است (نك‌ : همو، 80 ـ 82). اين مجموعه ابتدا به صورت مسلسل در مجلة المعرض منتشر شد و بعدها به صورت مجموعه اي مستقل (1931م) به چاپ رسيد.
2. روابط الفكر و الروح بين العرب و الفرنج‌ـة، در زمينة ادبيات تطبيقي كه در خلال آن، مركزيت فرهنگي و ادبي فرانسته را ستوده و در عين حال،‌ نسل جوان عرب را از تخلية فرهنگي كه ممكن است بر اثر ترجمه و اقتباس آثار بيگانه پديد آيد، برحذر داشته است. اين كتاب در 1943 و 1945م در بيروت به چاپ رسيده است.
3. لامارتين، كه به مناسبت صدمين سال سفر لامارتين به شرق نوشته شده و در 1934 م به چاپ رسيده است.
افزون بر اينها «في ذلك الزمان»، مجموعة مقالات وي در المعرض و الجمهور چاپ شده، اما هنوز به صورت مستقل انتشار نيافته است.
ترجمه:
اين آثار را مي توان به 4 گروه عمده تقسيم كرد: رمان و داستان كوتا؛ نمايشنامه؛ مباحث ادبي؛ مباحث تاريخ و اجتماعي:
رمان و داستان كوتاه: 1. بولس و فرجيني، از برناردن دوسن پير، بيروت، 1933 و 1955م؛ 2. جوسلين، از لامارتين، 1926م؛ 3. الحبّ العابر، اثر هانري بوردو، 1922 م؛ 4. سقوط ملاك او آله‌ـة لبنان، از لامارتين، 1927م؛ 5. طاقات زهر، مجموعة 8 حكايت؛ 6. العمال لصالحون، 1927 م؛ 7. الكوخ الهندي؛ اثر برناردن دوسن پير، 1933 م؛ 8. مانون ليسكو اثر پروو، 1933م؛ 9. مجدولين اوتحت ظلال الزيزفون، از آلفونس كار، بيروت، 10. ميكروميغاس و ثلاث قصص، از ولتر، 1945 م، نمايشنامه: 1. البخيل، اثر مولير؛ 2. الروائي، 1930 م؛ 3. الشاعر اوسيرانودوبرجراك، اثر ادموند رستان؛ 4. الطبيب رغماً عنه، اثر مولير، 1933 م؛ 5. عنتر، اثر شكري غانم، از فرانسه به عربي. 1926م؛ 6. المثري النبيل، اثر مولير، 1932م؛ 7. مريض الوهم، اثر مولير.
مباحث ادبي: 1. اوسكار واليد امام القضاء، اثر ادموند رستان، 1946 م؛ 2. بودلير في حياته الغرامي‌ـة، اثر كميل موكلر، 1947 م.
مباحث تاريخي و اجتماعي: 1. تاريخ نابوليون بو نابرت، 1929 م؛ 2. تلك آثارنا، 1944م؛ 3. قصر الحير الغربي. اثر دانيل شلومبرژه، 1945 م؛ 4. لبنان في العالم، 1944م؛ 5. المجتمع الافضل، اثر آندره ويكتور، 1943 م.
در زمينة نقد ادبي نيز مقالاتي از وي به يادگار مانده است. رزوق (نك‌ : 99 ـ 108)، فصلي مشروح بدان اختصاص داده و فهرستي از اينگونه مقالات ارائه كرده است (نك‌ : ص 109 ـ 110).
مآخذ: ابوشبكه، الياس بن يوسف، القيثارة، بيروت، 1926 م؛ اعلام اللبنانيين في نهض‌ـة الآداب العربي‌ـة، بيروت، 1948 م؛ بستاني؛ تقي، اديب، «روابط الفكر و الروح»، مجل‌ـة المجمع العلمي العربي، دمشق، 1943 م، شم‌ 18؛ جندي، انعام، الرائد في الادب العربي، بيروت، 1406 ق/1986 م؛ حائك، ميشال، «الحب الصاعد في نفس ابي شبك‌ـة»، المشرق،‌ بيروت، 1951 م، شم‌ 45؛ حطيط، كاظم، اعلام و روّاد في الادب العربي، بيروت، 1987 م؛ همو، دراسات في الادب العربي، بيروت، 1977م؛ رزوق، رزوق فرج، الياس ابوشبك‌ـة و شعره، بيروت، 1956 م؛ شراره، عبداللطيف، الياس ابوشبك‌ـة، بيروت، 1965 م؛ شفيعي كدكني، محمد رضا، شعر معاصر عرب، تهران، 1359 ش؛ ضيف، شوقي، دراسات في الشعر العربي المعاصر، مصر، 1974 م؛ عبّود، مارون، مجّددون و مجترّون، بيروت، 1961 م؛ فاخوري، حنّا، الجامع في تاريخ الادبي العربي، بيروت، 1986 م؛ قبّش، احمد، تاريخ الشعر العربي الحديث، بيروت، دارالجيل، نيز: EI2,S
پروانه فرداد
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2244
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست