responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2193
ابوزيد بلخی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2193

اَبوزِيدِ بَلخي، احمد بن سهل (ح 235 ـ 322ق/ 849 ـ 934م)، اديب، متكلم، فيلسوف. جغرافي دان و منفنن درعلوم گوناگون. قديم ترين منابع آگاهي ما دربارة اين دانشمند كتاب الفهرست ابن نديم و كاملترين آنها معجم الادباء ياقوت است. منابع متأخر تمام اطلاعات خود را از ياقوت گرفته اند و ياقوت اخبار مربوط به ابوزيد را از كتابي كه ابوسهل احمد بن عبيدالله بن احمد تأليف كرده بود. به دست آورده است. منبع سخنان ابوسهل نيز ابومحمد حسن بن محمد وزيري است كه از شاگران ابوزيد بوده و كتابي با عنوان اخبار ابي زيد داشته است (ياقوت، 3/68 ـ 69، 71، 76).
ابوزيد درناحية شاميستيان، از روستاهاي نزديك نهر غربنكي، يكي از از 12 نهر بلخ، متولد شد. پدرش سيستاني و معلم كودكان بود. ظاهراً ابوزيد نيز يك چند همين شغل را داشته است (همو، 3/65، 68 ـ 69). در جواني همراه قافلة حاجيان به عراق سفر كرد تا در مذهب اماميه ـ كه خود از پيروان آن بود ـ تحقيق كند (EI2) و «امام» را دريابد (ياقوت، 3/73 ـ 74). در آنجا به محضر يعقوب بن اسحاق كندي‌ (185 ـ 258ق) راه يافت و نزد او به كسب علوم عقلي پرداخت. وي 8 سال در عراق به سر برد و با بزرگان و دانشمندان در ارتباط بود. در اين مدت فلسفه، نجوم، طب و طبيعات را آموخت و در علم كلام و ديگر دانشهاي متداول اسلامي تبحر يافت (همو، 3/72 ـ 73). سپس از راه هرات به بلخ بازگشت (همو، 3/75) و به سبب دانش وسيع و اطلاعات فراواني كه در علوم گوناگون و زمينه هاي مختلف داشت. مورد توجه امرا و بزرگان قرار گرفت و نزد ابوعلي جيهاني، وزير نصر بن احمد ساماني، (301 ـ 330ق)، راه يافت. جيهاني و همچنين بزرگاني مانند حسين بن علي مرورودي و بردارش صعلوك، مقدم او را گرامي شمردند و براي وي مستمري و عطايايي مقرر داشتند، اما پس از مدتي رابطة ميان آنان تيره شد و صله ها وعطايا قطع گرديد. علت اين امر، چنانكه ابوزيد خود اشاره مي كند، اين بود كه وي دو كتاب تأليف كرده بوده است: يكي كتابي دربارة كيفيت تأويل آيات قرآن و ايراد به تأويلات اسماعيليا ـ روشي كه مبلغان اسماعيلي از جمله مرورودي در آن مبالغه مي كردند ـ و ديگري كتاب القرابين و الذبائج كه به مذاق جيهاني ـ كه تمايلات ثنوي (مانوي؟) داشت ـ خوش نيامد (ابن نديم، 135).
كتابي كه ابوزيد دربارة كيفيت تأويلات نوشت و موجب تيرگي رابطة او با مروردي گرديد. بعدها مورد توجه دانشمندان اسلامي و تمجيد و تحسين مجامع مذهبي قرار گرفت و حسن قبول يافت، تا بدانجا كه ياقوت مي گويد: «ما صنّف في الاسلام كتاب انفع للمسلمين من كتاب البحث عن التأويلات، صنّفه ابوزيد البلخي» (3/80).
هنگامي كه احمد بن سهل بن هاشم مروزي در 306 ق به بلخ آمد (ايرانيكا، I/399) و بر آن سامان مستولي شد، وزارت خود را به ابوزيد پيشنهاد كرد، اما او نپذيرفت؛ سرانجام ابوالقاسم بلخي كعبي را كه با ابوزيد دوستي داشت، وزارت داد و ابوزيد را به كاتبي برگزيد. كعبي نيز به ابوزيد توجه خاصي داشت و در استفاده از مستمريها جانب او را مراعات مي كرد (ياقوت، 3/75 ـ 76؛ صفدي، 6/411، 412).
ابوزيد به زادگاه خويش علاقه بسيار داشت. به همين جهت پس از بازگشت به بلخ و بهبود وضع معاش خود، در ناحية
شامستيان ضياع و عقاري خريد. ايناملاك پس از او در اختبار خويشاوندان و فرزندان و نوادگان او بوده است (ياقوت، 3/69). ابوزيد در علوم اوايل و نيز علوم اسلامي دست داشت. در نوشته هاي خود از روش فلاسفه و اصحاب عقل پيروي مي كرد، با اين تفاوت كه كتابهايش به نوشته هاي اهل ادب شبيه تر و به آنان نزديك تر بود. به علت آگاهي از فلسفه و به كار بردن روشن فيلسوفان، متهم به كفر و الحاد گرديد (ابن نديم، همانجا)، اما به رغم اين اتهامات، به گزارش برخي منابع مردي نيكو اعتقاد بود ودر به جاي آوردن وظايف مذهبي و عمل به احكام دين غفلت نمي رزيد. (ياقوت، 3/73). علما و فقهاي بلخ نيز او را داراي اعتقادي نيك و مذهبي استوار مي دانستند و بر آن بودند كه در مصنفات انبوه وي كلمه اي كه دلالت بر سستي عقيده و قدح در اعتقاد او كند، پيدا نمي شود (همو، 3/75). ابوالقاسم بلخي كعبي كه از معاصران و دوستان نزديك او بوده است، در ردّ اين اتهامات مي گويد: ابوزيد مردي مظلوم است؛ مردي است موحد و من به حال او آگاه تر از ديگران هستم، چرا كه با يكديگر بزرگ شده ايم وبا يكديگر منطق خوانده ايم و سپاس خداي را كه ملحد نشده ايم (ابن نديم، همانجا؛ ابن حجر: 1/183 ـ 184).
ابوزيد به گفتة معاصران و دوستانش هواي امامت (طلب امام) در سر داشت و گفته شده كه يكي از انگيزه هاي سفر او به عراق همين امر بوده است (ياقوت، 3/74). در مقابل اين نظر، برخي عقيده دارند كه ابوزيد با اينكه در جواني مذهب اماميه داشت، بعدها از آن بازگشت و به تسنّن گراييد (ابن حجر، 1/184)، اما ابوحيّان توحيدي از زيدي بودن وي سخن گفته است (2/15).
ابوزيد با دانشمندان زمان خود مباحثه و مكاتبه داشت و از شهرهاي دور و نزديك سؤالات علمي و مذهبي براي او مي فرستادند تا پاسخ گويد. رساله هاي اجوب* ابي اسحاق المؤدّب، اجوي* ابي القاسيم الكعبي، اجوي* ابي الفضل السُكري، اجوي* اهل فارس، جواب رسال* ابي علي بن المنير الزيادي كه از نوشته هاي او بوده است (ابن نديم، همانجا؛ ياقوت، 3/67، 68)، شاهد بر اين مدعاست.
ابوزيد علاوه بر تأليفات گران قدر، شاگرداني نيز داشته است كه از آن جمله اند: ابن فريغون كه كتاب جوامع العلوم از آثار اوست (GAS, I/384)، ابوالحسن محمد بن يوسف عامري (د 381ق) كه در فلسفه از ابوزيد استفاده كرد (ابوسليمان، 307) و همچنين ابومحمد حسن بن محمد وزيري كه كتابي در شرح احوال استاد خود نوشته بوده است (ياقوت، 3/69، 76). برخي از محققان، محمد بن زكرياي رازي (251 ـ 313ق) را نيز در فلسفه از شاگردان ابوزيد دانسته و گفته اند رازي به سبب تعليمات او به فلسفة نوفيثاغوري متوجه گرديد (صفا، 1/165، 166، 168؛ نعمه، 131).
ابوزيد به سبب وسعت دانش و عمق انديشه و فصاحت و بلاغت نوشته هايش، مورد ستايش و تمجيد متقدمان و متأخران قرار گرفته است. ابو حيان توحيدي كه مردي دشوار پسند بوده، او را «بحرالبحور» و «عالم العلماء» خوانده است (ياقوت، 3/27، 29) و در كتاب الامتاع و المؤانس* نيز از او با عبارت «سيد اهل المشرق في انواع الحكم*» ياد كرده است (2/38). شهرستاني در كتاب الملل و النحل وي را در رديف كندي، ابن مسكويه، ابوسليمان سجستاني،‌ فارابي، ابن سينا و ابوالحسن عامري و در شمار فلاسفة متأخر اسلامي ذكر مي كند (1/348).
آثار: آز آنجا كه ابوزيد در علوم گوناگون دست داشته است،‌ نوشته هايش بسياري در زمينه هاي مختلف: فلسفه، كلام، احكام نجوم، طب، سياست، تفسير، تاريخ، جغرافيا، اخلاق و آداب امم، لغت، صرف و نحو، طبقه بندي علوم و حتي جانور شناسي، به او نسبت داده اند. به گفتة علي بن محمد بن ابي زيد، نوة ابوزيد، وي نزديك به 70 تأليف داشته است (ياقوت، 3/81). ابن نديم از 42 كتاب و رساله از جمله شرايع الاديان، اقسام العلوم، اختيارات السير، السياس* الكبير، السياس* الصغير نام مي برد (همانجا) و ياقوت بر اين شمار 13 اثر (3/67 ـ 68) و بيهقي دو اثر افزوده است (ص 26). افزوده هاي بيهقي يكي الامد الاقصي و ديگري بيان وجوه الحكم* في اوامر ونواهي الشريع* يا الابان* عن علل الديان* است (همانجا) و نيز حمدالله مستوفي، در نزه* القلوب (ص «بيست و چهار»)، ضمن برشمردن منابع كار خود، از كتاب صور الاقاليم ابوزيد بلخي نام مي برد. سيوطي نيز در بغي* الوعا$، كتاب المختصر في الفقه را به ابوزيد نسبت مي دهد (1/311). تأليف ديگر او به گفتة كحّاله العلم و التعليم است (1/240). اينك از ميان تأليفات وي 2 اثر مهم را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم:
1. صورالاقاليم يا كتاب الاشكال، دربارة نقشه هاي جغرافيايي. اصل اين كتاب از ميان رفته و فقط قسمت عمده آن را اصطخري (د 340 يا 346ق) در كتابهاي المسالك و الممالك و الاقاليم خود آورده است. محققان متأخر همگي برآنند كه آثار اصطخري مأخود از صورالاقاليم ابوزيد بلخي است، با اين تفاوت كه اصطخري در شرح بلاد و نواحي توضيحات بيشتري داده است (كراچكوفسكي، 1/197 به بعد؛ ايرانيكا، همانجا) و سپس ابن حوقل تأليفات اصطخري را تكميل كرده است (همانجا؛ بارتولد، 1/54). با اينكه به گفتة محمد بن احمد مقدسي (ص4)، صوالاقاليم كتابي مختصر بوده و جزئيات فراواني را در شرح بالاد دربر نداشته است، بايد ابوزيد را از پيشگامان ترسيم نقشه هاي جغرافيايي در ميان جغرافي دانان و دانشمندان اسلامي به شمار آورد. مولر در ميان مخطوطات قديمي به 60 نقشة جغرافيايي از آثار ابوزيد بلخي برخورده (نكـ: سوسه، 154 ـ 158، كه 4 نقشه از نقشه هاي او را گراور كرده است)، كه خود مؤيد تقديم و اهميت كار او در اين مورد است. ظاهراً نسخه اي از صورالاقاليم بلخي در كتابخانة كليددار امام حسين (ع) دركربلا موجود است (بروكلمان، 4/246 ـ 247)؛ جرجي زيدان نيز از نسخة خطي اين كتاب همراه با نقشه هاي رنگي در برلين خبر مي دهد (2/378).
2. مصالح الابدان و الانفس، كتابي است دربارة سلامت تن و روان و بيان ارتباط تنگاتنگ آن دو با يكديگر، چنانكه گويي يك واحدند. اين كتاب از روي نسخة خطي كتابخانة ساصوفيه به همت فؤاد سزگين (1405ق/ 1984م) در فرانكفورت منتشر شده است. بلخي در مقدمة كتاب يادآور مي شود كه باري تعالي انسان را به مزيّت عقل و تمييز مخصوص گردانيده است تا چيزهاي سودمند و زيان آور را بشناسد و از امور زيان آور اجتناب كند و بدين وسيله معاض و معاد او اصلاح پذيرد
و خبر دنيا و آخرت حاصل شود. ابزاري كه آدمي براي اين منظور در اختيار دارد، تن و روان اوست و با به سامان شدن آنها زمينهاي براي رسيدن به سر منزل سعادت فراهم مي گردد. تن و روان دو جنبة وجود آدمي و سبب بقاي او در اين عالم است و به همين جهت وظيفة هر خردمندي است كه در كسب آنچه به صلاح و سلامت تن و روان او مي انجامد و آفات و بيماريهاي جسمي و روحي را از وي دور مي سازد، كوشش كند و اين امر را از مهم ترين وظايف خود به شمار آورد.
مصالح الابدان و الانفس دو مقاله دارد، يكي در تدبير مصالح تن و ديگري در تدبير مصالح روان. مقالة اوّل شامل 14 باب است، دربارة: 1. نياز انسان به مراقبت بدن و فايدة آن؛ 2. عناصر اوليّه و طبيعت هر يك از آنها، ابتداي خلقت آدمي از عناصر اربعه و طبايع چهارگانه، چگونگي پيدايش مزاجهاي دموي، صفراوي، سوداوي و بلغمي و سهم هر يك از اخلاط اربعه در سلامت او و نحوة تركيب اجزا و اعضاي تن وي؛ 3. مسكن، آب و هواي گوناگون؛ 4. جامه ها و پوششهايي كه انسان را از گرما و سرما محفوظ مي دارد؛ 5. خوردنيها؛ 6. آشاميدنيها؛ 7. بوييدنيها، (عطريات)؛ 8. خواب؛ 9. قوة باه؛ 10. استحمام؛ 11. حركات ورزشي كه براي تندرستي مورد نياز است؛ 12. مشت و مال در پي حركات ورزشي؛ 13. شنوايي؛ 14. باز گردانيدن تندرستي.
در مقالة دوّم، ابوزيد بلخي به آفات و بيماريهاي روان مي پردازد و ضمن بحث دربارة قواي نفساني وعوارض آنها به تهذيب اخلاق از طريق روان درماني و خودشناسي اشاره مي كند. اين مقاله 8 باب دارد، دربارة: 1. نياز انسان به تدبير مصالح روان؛ 2. حفظ سلامت روان؛ 3. بازگردانيدن سلامت روان؛ 4. بيماريهاي روان و برشمردن آنها؛ 5. از ميان بردن خشم؛ 6. تسكين بيم و اضطراب؛ 7. دفع حزن و اندوه و بي تابي؛ 8. چاره جويي جهت دفع وسوسه هاي دروني و «احاديث نفس».
كتابي ديگر با عنوان البده و التاريخ به ا بوزيد نسبت داده شده است. كلمان هوار اين كتاب را به نام وي در پاريس (1899 ـ 1906م) منتشر كرده است، اما چنانكه محققان نوشته اند و خود هوار نيز يادآور مي شود (EI2، ذيل بلخي )، اين كتاب را ابوزيد نيست، بلكه مؤلف آن مطهربن طاهر مقدسي است (كرچكوفسكي، 1/198؛ سركيس، 1/242؛ زركلي، 1/134؛ بروكلمان، 3/26). مهم ترين دليل بر اينكه نويسندة اين كتاب جز ابوزيد است،‌اينكه مؤلف در مقدمة آن تصريح مي كند كه كتاب را در 355ق تأليف كرده است مقدسي، مطهر، 6).
افكار و عقايد:
1. ابوزيد از كساني است كه مي كوشيدند ميان شريعت و فلسفه تلقيق كنند و آن دو را با يكديگر هماهنگ سازند. ابو حيان توحيدي در اين باره مي نويسد: ابوزيد بر آن بود كه فلسفه هم سو با شريعت و شريعت همانند فلسفه است؛ يكي در حكم مادر است و ديگري به منزلة دايه (2/15).
2. وي از تفضيل صحابه و نيز از مفاخرت عرب و عجم بر يكديگر خودداري مي كرد و در اين مورد به حديث منسوب به پيامبر (ص): «اصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» كه در منابع حديث اهل سنت نقل شده و نيز آيه هاي «فَلا اَنسابَ بَيْنَهُمْ يَومَئِذٍ وَ لا يَتَسائَِلونَ» و «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقيكُمْ» استناد مي كرد (ياقوت، 3/77 ـ 78).
3. وي به مباحث و مسائل كلامي علاقه مند بود و در اين فن مهارت داشت، تا آنجا كه او را همرديف جاحظ دانسته و جاحظ خراسانش لقب داده اند (همو، 3/79). با توجه به اين كه از يك طرف استادش كِندي به معتزله تمايل داشت (فاخوري، 376؛ دِيور، 141؛ صفا، 1/164) و از طرف ديگر ميان وي و ابوالقاسم كعبي، از بزرگان متكلمان معتزلي، دوستي نزديك و مباحثه برقرار بوده است، شايد بتان ابوزيد را داراي تمايلاتي اعتزالي دانست. تبحر وي در علم كلام و عمق نوشته هايش چندان بوده است كه گفته اند: متكلمان بزرگ عالم اسلام، 3 نفرند: جاحظ بصري، علي بن عُبيدة لَطَفي و ابوزيد بلحي، در ميان اين سه تن آنكه در آثارش لفظ بر معني غالب است، جاحظ، آنكه معني بر لفظش مي چربد، علي بن عبيده و آنكه الفاظ و معاني در آثار او يكسان است، ابوزيد بلخي است (ياقوت، 3/78 ـ 79).
4. ابوزيد به فلسفة فيثاغوري جديد توجه داشت (صفا، 1/165) و اين تمايل شايد در اثر شاگردي او نزد كندي باشد، جرا كه در افكار كندي نيز چنين گرايشي ديده مي شود (دِبور، 142، 147؛ صفا، 1/164).
5. هانري كربن در كتاب فلسفة اسلامي (ص 199)، بي آنكه به مأخذي استناد كند، مي نويسد: ابوزيد معتقد بوده است كه نامهاي خداوند كه در قرآن آمده، از سرياني اقتباس شده است.
6. فخر الدين رازي در كتاب شرح اسماء الله الحسني (يا لوامع البّينات) مي نويسد: ابوزيد حديث «انّ لله تسع* و تسعين اسماً،‌ من احصاها دحل الجنّ*» را مطعون ميدانست (ص 77؛ نكـ: ابن حجر، 1/184).
7. ابوزيد دربارة تفسير قرآن معتقد بود كه بايد به ظاهر آيات اكتفا كرد و از تأويلات بعيد به روش اسماعيليان اجتناب نمود. در اين مورد كتابهاي نظم القرآن و البحث في التأويلات را نوشته بوده است (متز، 1/366، 2/76؛ ياقوت، 3/77).
8. وي دربارة كيميا و حقيقت آن عقيده داشت كه «كيميا محال است و اساسي ندارد و حكمت حق تعالي درستي آن را اثبات نمي كند و نيز براي عامة مردم تباهي آور است» (ابوحيا، 2/38 ـ 39).
مأخذ: ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي،‌لسان الميزان، بيروت، 1390ق/ 1971م؛ ابن نديم. الفهرست؛ ابو حيان توحيدي، الامتاع و المؤانس*،‌ به كوشش احمد امين واحمد زين، قاهره، 1942م؛ ابوسليمان سجستاني، محمد بن طاهر، صوان الكحم*،‌به كوشش عبدالرحمن بدوي، تهران، 1974م؛ بارتولد، و. و.، تركستان نامه، ترجمة كريم كشاورز، تهران، بنياد، فرهنگ ايران؛ بروكلمان، كارل، تاريخ الادب العربي، ج 3، ترجمة عبدالحليم نجار، مصر، 1974م؛ همو، همان، ج 4، ترجمة سيد يعقوب بكر ورمضان عبدالتواب، مصر، 1975م؛ بيهقي، علي بن زيد، تتم* صوان الحكم*، لاهور، 1351ق؛ حمدالله مستوفي. نزه* القلوب، به كوشش محمد دبيرسباقي، تهران، 1336ش؛ دبور، ت. ج.، تاريخ الفلسف* في الاسلام، ترجمة محمد عبدالهادي ابوريده، قاهره، 1374ق/ 1954م؛ زركلي،‌ اعلام؛ زيدان، جرجي، تاريخ آداب اللغ* العربي*، به كوشش شوقي ضيف، قاهره، 1957م؛ سركيس، يوسف اليان، معجم المطبوعات العربي* و المعرّب*، مصر، 1928م؛ سوسه، احمد، الشريف الادريسي في الجفر الجغرافيا العربي*، بغداد، 1974م؛ سيوطي، بغي* الوعا$، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر، 1384ق/ 1964م؛ شهرستاني، عبدالكريم، الملل و النحل، لايپزيك، 1923م؛ صفا، ذبيح الله، تاريخ علوم عقلي، تهران، 1336ش؛ صفدي، خليل بن ايبك، الوافي بالوفيات، به كوشش ددرينگ، ويسبادن، 1392ق/ 1972م؛ فاخوري، حنا و خليل جرّ، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ترجمة عبدالمحمد آيتي، تهران، 1355ش؛ فخر الدين رازي، شرح اسماء الحسني، به كوشش طه عبدالرؤوف سعد، بيروت، دارلكتاب العربي؛ كحاله، عمر رضا، معجم المؤلفين،‌ بيروت، 1376ق/ 1957م؛ كراچكوفسكي، ي. ي.، تاريخ الادب الجغرافي العربي، ترجمة صلاح الدين عثمان هاشم، قاهره، 1963م؛ كربن. هانري، تاريخ فلسفة اسلامي، ترجمة اسدالله مبشري‌، تهران، 1352ش؛ متز، آدم، الحضار$ الاسلامي* في القرن الرابع الهجري، ترجمة محمد عبدالهادي ابوريده، بيروت، 1359ق/ 1940م؛ مقدسي، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ليدن، 1906م؛ مقدسي، مطهر بن طاهره. البده و التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 1899م؛ نعمه، عبدالله، فلاسفة شيعه، ترجمة جعفر غضبان، تهران، 1367ش؛ ياقوت، ادبا؛ نيز: EI1; EI2; GAS; Iranica.
صمد موحد
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2193
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست