responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2135
ابوحيان غرناطی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2135

ابوحيان غرناطي، اثيرالدين محمد بن يوسف بن علي بن حيان نفري غرناطي (654-745ق/1256-1344م) نحوي، شاعر و اديب عصر بني نصر در غرناطه و مماليك در مصر. نسبت او به قبيله بربرنژاد نفزه مي رسد(ابن حجر،6/62). پدرش اهل جيان بود(همو،6/63) و گويا پس از تصرف اين شهر در 643ق به دست مسيحيان (عنان،20)، آنجا را ترك گفته است. ابوحيان در مطخشارش از توابع غرناطه زاده شده و در همانجا پرورش يافت(صفدي، اعيان العصر،11/163؛ ابن قاضي شهبه، طبقات النحاه،289). نسبت نفزي، جياني و غرناطي وي از همين جهات است.
اواز 670 ق و به قولي از 668ق شروع به تحصيل علم كرد(ابن جزري،2/285؛ ابن قاضي شهبه، همان، 291)، به شهرهاي بسياري در مغرب و مشرق مسافرت نمود و از محضر استادان بسيار و بنامي بهره جست. خود وي استادانش را 450 تن شمرده و در جايي ديگر شمار آنان را با كساني كه به او اجازه نقل حديث داده اند، 1500 تن نوشته است(نك: ابن حجر،6/58،64؛ ابن قاضي شهبه، طبقات الشافعيه،3/91). وي نخست در مطخشارش نزد ابومحمد عبدالحق بن علي انصاري و در غرناطه نزد ابوجعفر ابن طباع و ابن بشير قرائات هفتگانه را آموخت (ابوحيان، البحر، 1/7؛ صفدي، اعيان، 11/165؛ سبكي، 6/32؛ ابن جزري، همانجا). سپس به ملازمت اين زبير درآمد و از او نحو آموخت (ابن قاضي شهبه، طبقات الشافعيه، 3/89؛ ابن خطيب، 3/44).به گفته صفدي (همانجا)وي قرآن را 20 بار نزد ابومحمد عبدالحق ختم كرد. ابن قاضي شهبه (طبقات النحاه، 289) اشاره مي كند كه او در غرناطه، نحو را نزد ابوعلي شلوبين آموخت، اما مي دانيم كه شلوبين در 645ق، يعني حدود 10 سال قبل از تولد ابوحيان از دنيا رفته بوده است (نك:ابن خلكان،3/452).
وي در حدود سال 671ق از غرناطه به مالقه رفت و بار ديگر در محضر درس ابن زبير كه در آن زمان در مالقه به سر مي برد، حاضر شد و از وي علم حديث، اصول فقه و نيز منطق آموخت و كتابهاي الاشاره ابوالوليد باجي و المستصفي اثر غزالي را نزد او خواند. همچنين قرائات سبع را تا آخر سوره حجر نزد ابن ابي الاحوص فرا گرفت (صفدي، همان، 11/165-166؛ ابن قاضي شهبه، همان، 290؛ مقري،3/315). در 673ق بار ديگر در محضر درس ابن طباع حاضر شد و الموطا را نزد وي خواند (ابن قاضي شهبه، همانجا). از ديگر استادان او در مالقه مي توان از محمد بن عباس قرطبي نام برد (سبكي، همانجا).
ابوحيان از مالقه به المريه و از آنجا به جزيره الخضراء و سپس جبل الفتح رفت و از استادان بنام آن ديار كسب علم كرد (حسيني دمشقي، 23). در 677ق از اندلس عازم مغرب شد و در سبته فرود آمد و سپس در بجايه از حلقه درس ابوعبدالله محمد بن صالح كناني و در تونس از عبدالله بن هارون بهره مند شد (سبكي، همانجا؛ حسيني دمشقي،24) و تا 679ق در تونس به سر برد (همو،26). سپس در همين سال راه مشرق در پيش گرفت و براي گزاردن حج به حجاز رفت (ابن قاضي شهبه، همان، 289؛ مقري،3/318؛ حسيني دمشقي، 24).
در علت مهاجرت وي به مشرق اختلاف است. به گزارش ابن خطيب،3/46-47) غرور جواني ابوحيان سبب شد تا وي با برخي از استادان خود از جمله ابن طباع و ابن زبير از در مخالفت در آيد و حتي كتابهايي در رد سخنان و نظرات آنان بنويسد. ابن طباع شكايت پيش اميرمحمد بن نصر معروف به فقيه برد و چون امير در صدد مجازات ابوحيان برآمد وي از ترس جان به مغرب گريخت و پس از چندي روانه مصر شد (قس: مقري،3/340)، اما سيوطي (بغيه، 1/281) به نقل از خود ابو حيان مي گويد كه آنچه عزم او را در مهاجرت به شرق راسخ كرد اين بود كه يكي از دانشمندان آن روزگار (به گمان برخي ابن طباع) كه در منطق، فلسفه، رياضيات و علوم طبيعي مهارت بسيار داشت، از سلطان درخواست كرد كه شاگرداني هوشمند نزد وي فرستد تا وي هر آنچه در عمر دراز خود آموخته، پيش از مرگ به آنان بياموزد. سلطان خواست ابوحيان را نزد وي فرستد، اما ابوحيان كه از مجالس درس او سخت نفرت داشت، چاره اي جز فرار نيافت (قس: ابن عماد،6/146). با آنكه شايد اين عوامل در مهاجرت او تاثير مستقيم داشته است، از روحيات و نحوه زندگي او چنين بر مي آيد كه انگيزه مهم تر او در اين امر، همانند بيشتر معاصرانش، ادامه تحصيل و بهره مندي از مجالس درس دانشمندان مشرق زمين بوده است، خلاصه اينكه دانش دوستي او سبب شد كه در اين راه به گفته خودش (البحر،1/4) از هيچ مشكلي نهراسد و كسب علم را بر همه چيز حتي زن و فرزند ترجيح دهد.
ابوحيان ضمن سفر حج در مكه، مني و جده به استماع حديث پرداخت. در مكه از ابوالحسن علي بن صالح حسيني حديث شنيد و با بدرالدين ابن هود نيز مجالست داشت (ابن شاكر،1/345؛ حسيني دمشقي، همانجا). وي از حجاز به عيذاب و قوص رفت. در قوص با مجيرالدين ابن لمطي (638-721ق) ملاقات كرد و اشعار او را نزد خود وي خواند و سرانجام در 680ق به قاهره رسيد و در مدرسه افرم به تحصيل مشغول شد (ابن شاكر، 3/138؛ حسيني دمشقي، همانجا؛ مقري،3/338).
در آن زمان كه از سرزمين اندلس ، تنها غرناطه در دست مسلمانان باقي مانده بود و بسياري از اديبان و عالمان اندلسي ناگزير وطن خود را ترك كرده بودند، قاهره به صورت كانون علم و ادب آن روز در آمده بود و مجالس درس و بحث و مناظره علمي در مساجد و مدارس آن شهر رونقي خاص داشت ( سالم، 354؛ اشتر، 295-296) . در اين احوال ابوحيان ابتدا در اسكندريه قرائات هشتگانه را نزد عبدالنصير ابن علي معروف به ابن مريوطي و سپس قرائات هفتگانه را به روايت ورش نزد اسماعيل بن هبهُ الله مليجي خواند (ابوحيان، همان،
1/7 ، 11؛ ابن جزري، همانجا) و كتاب الارشاد ابوالعز را نزد يعقوب بن بدران فرا گرفت (ابن جزري ، همانجا) از ديگر استادان او در اسكندريه مي توان از عبدالوهاب بن فرات، ابن دهان و عبدالله بن احمدبن فارس نام برد( ابن قاضي شهبه، همان، 291) . سپس در قاهره نزد شيخ علم الدين عراقي خواند و بيشتر المهناج را حفظ كرد( صفدي، همان، 11/166؛ ابن قاضي شهبه، طبقات الشافعيهُ، 4/91) .
وي علاوه بر علوم ياد شده، در شعر و ادب و لغت نيز اندوخته فراواني داشت و به گفته خود او( همان، 1/6) كتاب الفصيح ابوالعباس احمدبن يحيي شيباني، ديوانهاي شعراي معروف جاهلي و جزئي از كتاب حماسه ابوتمام را از حفظ داشت. او در 688 ق الكتاب سيبويه را به طور كامل نزد ابن نحاس ( ه م )، نحوي معروف، خواند( ابن خطيب، 3/45) و پس از آنكه نزديك به 20 سال از عمر خود را در تحصيل علم سپري كرد و در علوم مختلف نحو، تفسير، فقه، حديث و قرائت قرآن آزموده شد، يكسره به تدريس و تاليف پرداخت.
صفدي مي گويد: در ميان استادانم هيچ كس را به سخت كوشي وي نيافتم. هر گاه به خدمتش رسيدم، يا در كار تدريس بود، يا به جمع حديث و تاليف تصنيف مشغول بود و هرگز او را در غير اين حالات نيافتم (همان، 11/165). ابوحيان به زودي بر همگنان خود پيشي جست و در شرق و غرب شهرتي عظيم يافت. در نحوه به شيخ النحاه يا امام انحاه، در علم حديث به شيخ المحدثين و در ساير علوم به رئيس العلماء معروف شد( مقري، 3/288، 291؛ كسايي، فراء و ديگر نحويان معروف برتر خوانده اند(صفدي، همان، 11/161-162؛ مقري،3/290-291).
وي پس از مرگ ابن نحاس در 698ق در مقام بزرگترين نحوي روزگار خود كرسي تدريس نحو را در جامع الاقمر و حاكمي و سپس تدريس تفسير را در مدرسه صالحيه و جامع طولون و تدريس و نقل حديث را در مدرسه منصوريه برعهده گرفت(ابوحيان، همان، 1/3؛ ابن قاضي شهبه، همانجا، طبقاتالنحاه، 290؛ مقري، 3/288؛ حسيني دمشقي، همانجا). شاگرداني از اطراف و اكناف در مجالس درس او شركت جستند كه بسياري از آنان بعدها خود در صف بزرگان و دانشمندان روزگار خويش در آمدند(فيروزآبادي، 203؛ ابن حجر،6/59). در ميان شاگردان معروف او از صفدي، ابن هشام، تقي الدين سبكي و فرزند وي تاج الدين سبكي، جمال الدين اسنوي، ابن عقيل، ابن رافع، ابن فضل الله، ابن مرزوق و …. مي توان نام برد(صفدي، الغيث،2/416 نكت،280؛سبكي،-6/32؛ اسنوي1/458؛ ابن قاضي شهبه، همانجا؛ مقري،همانجا؛خوانساري، 8/91). وي كتابهاي سقطالزند، مقامات حريري، حماسه ابوتمام، مقصوره ابن دريد، فصيح ثعلب و نيز آثار ابن ابي الاحوص از جمله التبيان في احكام القرآن، المعربالمفهم في شرح مسلم، الوسامه في احكام القسامه و المشرع السلسل في حديث المسلسل را تدريس مي كرد(صفدي، همان، 281؛ مقري، همانجا) و اين خود دليل بر گستردگي دانش اوست. چنانكه از آثار او بر مي آيد، وي با زبانهاي فارسي، تركي وحبشي نيز آشنا بوده و چند اثر خود را به اين زبانها تاليف كرده است (نك:بخش آثار در همين مقاله؛ قس: گنثالث، 188؛ حديثي، 176-187).
وي با همه عشقي كه به علوم مختلف مي ورزيد، به فلسفه اعتنايي نداشت، تا آنجا كه وقتي وارد مصر شد و گروه بسياري را مشغول فراگيري فلسفه ديد، بسيار تعجب كرد(مجذوب،34). آئين صوفيان را نيز نمي پسنديد و با اينكه خود داستانهايي از كرامات برخي شيوخ متصوفه نقل كرده، آنان را مورد انتقاد بسيار قرار داده، چندان كه در اشعارش آنان را زنديق و غرق در گمراهي خوانده است(نك:البحر،1/5؛ ابن حجر، 6/64؛ نامه دانشوران، 1/225-226).
ابوحيان قبل از مهاجرت به شرق همانند بسياري از مردم اندلس مذهب ظاهري داشت و نسبت به آن سخت تعصب مي ورزيد اما پس از ورود به مصر مانند بسياري از دانشمندان ديگر مغربي چون ابن مالك(ه م) تحت تاثير محيط مدارس مصر تغيير مذهب داد و با آنكه خود تاكيد بسيار كرده بود كه هميشه بر آئين ظاهري خواهد ماند، به مذهب شافعي گراييد و قصيده اي نيز در مدح شافعي سرود( صفدي، اعيان، 11/179؛ سبكي، 6/36؛ ابن قاضي شهبه، طبقات الشافعيه 3/91-92). نسبت به حضرت علي(ع) ارادت خاصي داشت و دشمنانش را لعن مي كرد و در آثار خود گاه به اقوال آن حضرت استناد مي جست(ابوحيان، تقريب، 39؛ ابن حجر،6/62؛ مقري، 3/295، 338). با اينهمه، نبايد در اين جنبه از عقايد او مبالغه كرد. ارادت وي به علي(ع) نيز ممكن است از اين جهت بوده باشد كه آن حضرت را بنيان گذار علم نحو مي دانسته است( ابوحيان، همانجا).
ابوحيان از ميان علماي معاصر، ابن تيميه (ه م) را كه بين سالهاي 709 تا 713ق در اسكندريه و قاهره اقامت داشت، بسيار مي ستود و حتي قصيده اي در مدح وي سرود اما پس از آنكه ابن تيميه در كتاب العرش بر سيبويه خورده بسيار گرفت ابوحيان از او روي برتافت و به صف مخالفان او پيوست(ابن حجر، 6/64؛مقري، 3/295).
ابوحيان شعر نيز مي سرود و ابياتي از اشعار او در آثار صفدي (همان،11/168-169، 172، 173، 180-183) ابن شاكر (4/72-74) و ابن خطيب(3/47-59) آمده است. برخي از اين سروده ها در مدح نحو و نحويان بزرگ از جمله سيبويه و شيوخ خود و نيز حاكمان وقت است. وي اشعار عاشقانه و حماسي سخت تمايل داشت(صفدي، همان، 11/168؛ابن حجر،6/62؛ مقري، 3/296) و موشهاتي نيز سروده است كه برخي از آنها را صفدي (همان،11/183-184ن 186-187) و مقري (3/309-310، 312-313) نقل كرده اند (قس: حديثي، 80-83). ابوحيان نسبت به مردم بسيار بدگمان بود و نيز طبعي سخت بخيل داشت و شگفت آنكه به بخل خود افتخار مي كرد و در هر مجلسي آن را مي ستود و ارباب كرم و بخشش را نكوهش مي كرد. زر و سيم را چندان دوست مي داشت كه آن را درمان هر درد مي شمرد و خود در شعري ((اميدوار بودن به در همي را كه در دام كيسه او گرفتار آمده، همانند اميد فرزند داشتن از عقيم)) دانسته است(صفدي،همان،11/167-168)، از همين رو برخلاف ديگر علما هيچ گاه مال خود را صرف خريد كتاب نكرد و هميشه از كتابهايي كه به عاريت مي گرفت استفاده مي كرد (مقري،3/296-297).
از روابط وي با حكومتهاي وقت جز اين نمي دانيم كه با امير سيف الدين ارغون روابط دوستانه نزديكي داشته و نزد وي از احترام خاصي برخوردار بوده است(صفدي، نك، همانجا). ابوحيان دختري به نام نضار داشت كه از محدثان عصر خود به شمار مي رفت. او را سخت گرامي مي داشت و بسيار مي ستود نضار در 730ق درگذشت و ابوحيان از مرگ او سخت متاثر شد چندان كه تا يك سال در كنار قبر او در برقوقيه قاهره منزل گزيد و در اين مدت با ديگران كمتر معاشرت مي كرد. سپس كتابي بنام وي نوشت و آن را النضار في المسلاه عن نضار ناميد (مقري، 3/314). ابوحيان كه در اواخر عمر نابينا شده بود، در قاهره درگذشت و در مقبره صوفيه مدفون گرديد(ابن وردي، 482؛ صفدي، همان، 284؛ حسيني دمشقي، 26). صفدي(اعيان، 11/163-164) او را رثا گفته است.
آراء نحوي: ابوحيان تا حد تقديس الكتاب سيبويه را حرمت مي نهاد و هيچ كتابي را جز آن لايق تدريس نمي دانست. اين كتاب در تكوين انديشه ها و آراء نحوي وي تاثير بسزايي داشت. گرچه در زمان او اختلافات بين مكتبهاي نحوي فروكش كرده بود و نحويان تعصب خاصي نسبت به مكتبهاي نحوي و بزرگان نحو نداشتند او نسبت به سيبويه پيشواي مكتب بصره سخت تعصب مي ورزيد تا آنجا كه به هيچ يك از علماي عصر خود اجازه نمي داد از سيبويه و كتابش انتقاد كنند و همان گونه كه اشاره رفت روابطش را با ابن تيميه بدان سبب كه گفته بود سيبويه پيامبر نحو نيست كه عاري از خطا باشد قطع كرد و او را سخت به باد انتقاد گرفت ( سيوطي، بغيه، 1/282). . همين تعصب بيش از حد ابوحيان نسبت به نحويان كهن و خاصه سيبويه كه ناشي از گرايشهاي ظاهري وي بود باعث شد كه او تنها به تقليد از گذشتگان اكتفا كند و همانند ابن مضاء (ه م ) در مسائل نحوي نيز ظاهري مسلك باقي بماند( ابن وردي. همانجا؛ ضيف، 321) از همين رو در آراء نحوي او به ندرت ابتكار و نوآوري به چشم مي خورد.
دلبستگي ابوحيان به سيبويه سبب شده كه وي در همه مسايل نحوي آراء او را بر ديگر بزرگان نحو حتي خليل بن احمد، ثعلب، مازني، مبرد و جرمي ترجيح دهد برخي از اين مسايل اينهاست:
1. نحوياني همچون خليل مازني و ابن مالك ضماير منفصل مفعولي را دو لفظ جداگانه به شمار مي آورند و مثلا"((اياه)) را نيز مانند ((ايا الشوائب)) تركيبي اضافي مي دانند اما ابوحيان به تبعيت از سيبويه آن را لفظي واحد به شمار مي آورد و بر آن است كه اگر ((ايا)) را مضاف بشماريم در هنگام اضافه بايد اعراب آن ظاهر گردد، چه اسامي مبني مانند((اي)) در هنگام اضافه معرب مي شوند.
2. تقدم خبر ان و يا معمول خبر آن مانند جمله ((اما زيدا فاني ضارب)) كه سيبويه جايز نمي شمارد اما مبرد ابن درستويه فراء و ابن مالك آن را صحيح مي دانند. ابوحيان آن را مخالف سماع و قياس مي شمارد و مي گويد مبرد نيز بعدها نظر سيبويه را پذيرفته است.
3. درباره اسمهاي ششگانه اصل ((اعراب به حروف)) را نمي پذيرد و شكل اعرابي آنها را زاييده كنش-واكنشهاي صوتي مي داند. مثلا" در نظر او و سيبويه ابوك(مرفوع) در اصل ابوك بوده آنگاه ((ب)) به تبعيت از واو مضموم شده و در عوض ضمه واو نيز كه بر آن تقثيل است حذف شده در اباك اصل ابوك بوده كه واو ان به الف قلب شده همچنين ابيك در اصل ابوك بوده سپس ((ب)) به تبعيت از واو مكسور شده ابوك آنگاه كسره واو به علت ثقل حذف گرديده ابوك و سرانجام واو به يا تغيير يافته: ابيك (قس:سالم 306-323 كه درباره آراء او مفصل بحث كرده است) در موارد نادري نيز آراء وي مخالف آراء بصريان و موافق نحويان كوفه است از جمله نحويان بصره عطف بر ضمير مجرور را بدون تكرار حرف جر جايز نمي دانند مانند ((فقال لها و للارض )) و ((و عليها و علي الفلك)) در حالي كه ابوحيان به دليل استعمال فراوان آن در شعر و نثر عرب (قياس) آن را جايز مي شمارد( سيوتي الاقتراح 100 سالم 314-315 براي اطلاع از ديگر آراء وي نك:حديثي 453 به بعد)
ابوحيان و ابن مالك:ابوحيان در آثار خود علاوه بر ابن زبير و ابن طباع ابن مالك نحوي بزرگ هموطن و معاصرش را نيز سخت مورد انتقاد قرار داده است( مقري2/434) برخي مايه اصلي اختلافات بين او و ابن مالك را غرور علمي وي و حسادتش نسبت به ابن مالك دانسته اند و بر آنند كه به همين سبب ابوحيان هيچگاه در مجالس درس وي شركت نجست (سالم165-167) اما با اندكي تحمل در زندگي آن دو نادرستي اين گفته روشن مي گردد. ابوحيان و ابن مالك گرچه هموطن و معاصر يكديگر بوده اند هيچگاه در طول عمر خود يكديگر را نديده اند زيرا مي دانيم كه ابن مالك در 632ق يعني 22 سال قبل از ولادت ابوحيان از اندلس به مصر مهاجرت كرد و ابوحيان در 679ق يعني 6 سال پس از مرگ ابن مالك(د 673ق) وارد قاهره شده است علاوه بر اين ابوحيان در هنگام مرگ ابن مالك 19 سال بيشتر نداشته (برخلاف گفته مقري كه دوران هم روزگاري آن دو را 30 سال مي دانم) و در آن زمان شهرتي بدست نياورده بوده تا بخواهد خود را همسنگ ابن مالك بداند و با او از در رقابت درآيد و يا نسبت به او حسادت ورزد بنابراين مخالفتهاي ابوحيان و انتقاداتش از ابن مالك همه پس از مرگ ابن مالك بوده است( به خصوص كه مخالفتها و انتقادات ابوحيان نسبت به آثارو آراء ابن مالك همه يك سويه است و در هيچ يك از منابع پاسخ يا انتقادي متقابل از ابن مالك به چشم نمي خورد).
وي در بسياري از موارد استدلالهاي ابن مالك را سست و بي اساس خوانده (مقري 2/432) اما در مواردي نيز منصفانه او را ثقه و فاضل شمرده و حتي از او به لفظ((صاحبنا ))ياد كرده است(ابوحيان تذكره 345 مقري همانجا) بعلاوه از برخي آثار او از جمله التسهيل سخت ستايش كرده و آن را در رديف الكتاب سيبويه دانسته است(مقري 2/433، 3/294) در بسياري از موارد نيز ديگران را به فراگيري آثار ابن مالك تشويق و ترغيب كرده (ابن عماد 6/146) و خود به شرح برخي از آثار او پرداخته است.
ابوحيان و ابن هشام: ابن هشام مدتي در قاهره شاگرد ابوحيان بود و ديوان زهير بن ابي سلمي را نزد وي خواند(سيوتي بغيه 2/68) اما پس از مدتي از او روي برتافت و با او بناي مخالفت گذاشت با وجود نظرات مختلف درباره انگيزه اين اختلافات (نك:ه د ابن هشام) اغاز اين دشمني را احتمالا" بايد از زماني دانست كه ابوحيان به نقد آراء نحوي ابن مالك پرداخت ابن هشام كه سخت شيفته ابن مالك بود نتوانست انتقادات شديد ابوحيان را تحمل كند از اين رو حتي حق استادي وي را ناديده گرفت و به دشمني با او پرخاست(قس: سالم 324).
آثار :در روزگار ابو حيان شرح نويسي اختصار و به نظم درآوردن آثار ديگران شيوه رايج نحويان بود ابوحيان نيز از اين قاعده مستثني نيست و چنانكه خواهيم ديد بيشتر آثارش از اين قبيل است.
الف:چاپي:
1. الادراك للسان الاتراك از كهن ترين دستورهاي زبان تركي است اين اثر نخست در 1309ق/1892م در استانبول به چاپ رسيده است.
2. ارتشاف الضرب من لسان العرب اين اثر خلاصه اي است از كتاب التذييل و التكميل في شرح التسهيل مولف كه به كوشش مصطفي احمد نهاس در قاهره (1404-1409ق/1984-1989م) به چاپ رسيده است.
3. الارتضاء في الفرق بين الضاد و الظاء اين اثر به كوشش محمد حسن ال ياسين همراه كتاب الفرق بين الضاد و الظاء تاليف محمدبن نشوان حميري در بغداد (1380ق/1691م) به چاپ رسيده است.
4. البحر المحيط اين كتاب از تفاسير مهم قرآن كريم به شمار مي رود و مولف آن را در 710ق در روزگار حكومت الناصر هنگامي كه در قبه منصوريه به تدريس تفسير مشغول بود نوشته است وي در تفسير آيات نخست معاني مختلف هر واژه را با ذكر شواهد مختلف ذكر كرده است سپس با توجه به آراء نحويان كهن و بويژه سيبويه احكام نحوي هر آيه را به تفصيل بيان داشته است از همين رو در اين كتاب روح نحو بيشتر از روح تفسير حاكم است پس از آن مولف به شان نزول هر آيه و مناسبت و ارتباط آن با آيات قبل و بعد و نيز قرائت هاي مختلف پرداخته است وي در اين تفسير چنانكه خود مي گويد به ظاهر آيات توجه داشته و هرگونه تاويل به گونه اي كه در تفاسير صوفيان و باطنيان آنده مردود شمرده است(نك:1/3-5) اين اثر در قاهره(1328ق/1910م) و بيروت(1403ق/1983م) به چاپ رسيده است در حاشيه چاپ اخير كتاب النهر الماد مولف و الدر اللقيط ابن مكتوم آمده است( براي اطلاع بيشتر از البحر المحيط نك:حديثي 189 به بعد).
5. تذكره النحاه اثري است در مباحث صرفي و نحوي كه مطالب آن با بحث درباره حروف رب، منذ،مذ و لو)) شروع شده و بخشهاي پاياني آن به مسائل لغوي و نقل قطعاتي از كتابهاي نحوي همچون الانصاف ابن انباري التبيين في مذاهب النحويين ابو البقا و المحلي في النحو تاليف ابو غانم مظفربن احمدبن حمدان اختصاص يافته است (نك:ص 679،704،713،724-737) ابوحيان در اين كتاب ترتيب و نظم خاصي را رعايت نكرده و به هر مسئله اي كه پرداخته علاوه بر ذكر مفصل آراء مختلف نحويان انبوهي از اشعار كهن عرب و آيات قرآن را به عنوان شاهد مثال آورده و سپس به تفضيل راجع به جوانب لغوي آن شواهد بحث كرده است. از اين رو اين كتاب از لحاظ لغوي نيز حائز اهميت است. اين اثر به كوشش عفيف عبدالرحمن در بيروت(1406ق/1984م) به چاپ رسيده است.
6. تحفه(اتحاف) الاريب بما في القرآن من الغريب. مولف در آغاز اين كتاب واژگان قرآن را به دو دسته تقسيم كرده است واژه هاي ساده و مفهوم همگان و واژه هايي كه معناي آنها جز بر اهل فن روشن نيست. وي در اين اثر به واژه عا و اصطلاحات نوع دوم پرداخته و پس از مرتب ساختن آنها به ترتيب حروف معجم هر كلمه را به اختصار شرح و معنا كرده است. مولف در ترتيب واژگان حرف اول وسوم از حروف اصلي را معيار قرار داده است مثلا" در حرف(ب) ترتيب واژه ها را اين گونه آورده است:برع بوع بدع و سپس بهت بغت كه از جهاتي شبيه روش جوهري در الصحاح است(نك:تحفه جم؛سالم 302)در مقايسه اي گذرا بين اين اثر وكتاب تفسير غريب الاقرآن تاليف ابن قتيبه به خوبي درمي يابيم كه كتاب ابن قتيبه يكي از ماخذ عمده ابوحيان در تاليف اين اثر بوده است و حتي در مواردي عين عبارات ابن قتيبه را آورده است(به عنوان مثال قس:ابن قتيبه 42ن50،64 و ابوحيان همان 191،178،317، ذيل الصيب السلوي و وسط)تفاوت اين دو اثر در اين است كه ابوحيان كتاب خود را براساس حروف معجم مرتب ساخته و ابن قتيبه بر اساس ترتيب سور قرآن ديگر اين كه اثر ابن قتيبه برخلاف كتاب ابوحيان با تفصيل و نقل شواهد و آراء مختلف همراه است تحفه الاريب بارها به چاپ رسيده است به كوشش محمد سعيدبن مصطفي وردي در هما (1345ق/1936م) به كوشش احمد مطلوب و خديجه الحديثي در بغداد(1397ق/1977م) به كوشش سميرطه مجذوب در دمشق وبيروت(1408ق/1988م) و همچنين به كوشش داود سلوم و نوري حمودي غيثي با عنوان ترتيب تحفه الريب در بيروت (1409ق/1989م) اين كتاب توسط قاسم حنفي با نام مختصر التحفه و غريب الاقرآن تهذيب و مختصر شده است.
7. التذييل و التكميل في شرح التسهيل شرح ونقدي است مفصل بر التسهيل ابن مالك قسمتي از اين كتاب در 1328ق در مصر به چاپ رسيده است .
8. تقريب المقرب خلاصه اي است از كتاب المقرب ابن عصفور (ه م )كه مولف در ان شواهد و مثالهاي المقرب را به كلي حذف كرده و مباحث آن را به اختصار آورده است تا به گفته خود او تقريب 39)حفظ ان براي ممتعلمين و دانش پژوهان آسان تر جدا گردد اما اين اختصار و خلاصه گويي ابهاماتي پيش آورده و فهم ان را بر خوانندگان دشوار ساخته است از اين رو مولف به ناچار بر ان شرحي به نام التدريب في تمثيل التقريب نوشته و در آن شواهد و مثالهاي المقرب را با توضيح كامل آورده است نك:آثار خطي مولف در اين كتاب برخي مباحث و فصول را به ترتيبي متفاوت با ترتيب المقرب آورده و برخي را پس و پيش و برخي ديگر را به كلي حذف كرده است(نك:همان 31-40 عبدالرحمن 26-27) اين كتاب به كوشش عفيف عبدالرحمن در بيروت (1402ق/1982م) به چاپ رسيده است.
9. ديوان كه به كوشش احمد مطلوب و خديجه حديثي در بغداد (1388ق/1969م) به چاپ رسيده است.
10. منهج السالك في الكلام علي الفيه ابن مالك شرحي است بر الفيه ابن مالك كه به كوشش سيدني گليزر در نيوهيون(1367ق/1947م) به چاپ رسيده است.
11. النكت الحسان في شرح غايه الحسان شرحي است بر كتاب غايه الاحسان في علم السان مولف (نك:آثار خطي) و در واقع مقدمه اي است در مباحث صرفي و نحوي براي نوآموزان. مولف در اين كتاب نكات مبهم غايه الاحسان را با ذكر شواهد شعري و نيز مثالهايي از قرآن شرح كرده است به علاوه درباره هر مساله آراء بسياري از نحويان بزرگ و مكتبهاي مختلف بصره، كوفه، بغداد، مصر و به ويژه اندلس را آورده است و در ميان معاصران بيشتر به گفته هاي استادانش از جمله ابن نحاس و ابن زبير استناد كرده است(نك:ص 37،47،66؛قس:فتلي25).اين كتاب علاوه بر مباحث نحوي حاوي برخي نكات لغوي است به كوشش عبداحسين فتلي در بيروت (1405ق/1985م) به چاپ رسيده است.
12. النهر الماد مختصري است از تفسير البحر المحيط اثر خود مولف كه يك بار در حاشيه البحر المحيط به چاپ رسيده و بار ديگر به كوشش بوران ضناوي و هديان ضناوي به طور مستقل در بيروت (1407ق/1987م) منتشر شده است.
13. هدايه النحو كتاب كوچكي است در نحو كه مولف در آن برخي قواعد نحوي را به روش الكافيه ابن حاجب اما به اختصار در يك مقدمه و 3 فصل و يك خاتمه آورده است. اين اثر در كانپور هند (1280ق/1863م) به چاپ رسيده است.
ب-خطي:
1. اعراب القرآن دو بخش از اين اثر در كتابخانه رباط الفتح مراكش موجود است(علوش1/36-37). بخش نخست شامل اعراب سوره حمد تا انتهاي سوره نساء و بخش دوم شامل سوره مائده تا پايان سوره اعراف است. همچنين بخشهاي اول و سوم اين كتاب در كتابخانه اسكوريال موجود است((
2. التدريب في تمثيل التقريب شرحي است بر كتاب تقريب المقرب خود مولف كه نسخه اي از آن در كتابخانه بشير آقا ايوب استانبول نگهداري مي شود
3. تلويح التوضيح في النحو. نسخه اي از آن در كتابخانه الخليل فلسطين يافت مي شود(همانجا).
4. خلاصه التبيان في المعاني و البيان اثري است منظوم در علم معاني و بيان. نسخه اي از آن كتابخانه جلال الدين البري مكه موجود است(حسيني،دليل،1/205).
5. عقد اللالي في القراءات السبع العوالي منظومه اي است در 1044 بيت كه مولف به تقليد از حرز الاماني شاطبي سروده است. ابن حجر(6/61-62) اين اثر را از حرز الاماني برتر دانسته است. نسخه هايي از آن در دارالكتب قاهره كتابخانه بانكيپور و كتابخانه جلال الدين البري مكه نگهداري مي شود(حسيني، همانجا؛ندوي، همانجا).
6. غايه الاحسان في علم اللسان(البيان) اثري است در نحو كه خود مولف آن را با نام النكت الحسان شرح كرده است. نسخه اي از اين اثر همراه شرح آن در دارالكتب قاهره موجود است(همانجا) و نسخه ديگري از آن همراه النكت الحسان در برلين موجود است(آلوارت، )
7. لغات القرآن. نسخه اي از آن در دارالكتب قاهره موجود است(نك:سيد،فهرس،1/42).
8. المحه البدريه في علم العربيه. دو نسخه از آن در دارالكتب قاهره نگهداري مي شود كه يكي از آنها همراه شرحي است كه ابن هشام بر آن نوشته است(GAL,S همانجا). نسخه ديگري از آن با شرح شمس الدين محمد برماوي در موزه بريتانيا موجود است(كاتالوگوس،II/238 ).
9. المبدع الملخص من الممتع في التصريف خلاصه اي است از كتاب الممتع في التصريف ابن عصفور.
10. الموفور من شرح ابن عصفور خلاصه اي است از كتاب الشرح الكبير ابن عصفور نسخه اي از اين اثر و نيز از اثر شماره 9 ضمن مجموعه اي به خط مولف در دارالكتب قاهره نگهداري مي شود(عبدالرحمن،23-24؛سيد،خطي،3/3-4،144).
11. نكت الامالي علي عقد اللالي اين شرح عقداللالي مولف است. نسخه اي از آن در بانكيپور موجود است(ندويXVIII/88-89).
12. دو قصيده از وي در مدح زمخشري در برلين (آلوارت،VII/70 ) و واتيكان(GAL,Sهمانجا)موجود است.
ج-آثار يافت نشده:1. الابيات الوافيه في علم القافيه،2.الاثير في قراءه ابن كثير3.الاسفار المخلص من كتاب الصفار كه خلاصه اي از شرح صفار بر الكتاب سيبويه بوده است.4. الاعلام باركان الاسلام 5. الافعال في لسان الترك 6. الانوار الاجلي في اختصار المحلي 7. التنخيل المخلص من شرح التسهيل 8. التجريد لكتاب سيبويه 9. تحفه الندس في نحاه الاندلس10. تقريب النئي في قراءه الكسايي 11. الحلل الحاليه في اسانيد القرآن العاليه12. الزمره في قراءه حمزه 13. الروض الباسم في قراءه عاصم14. زهو الملك في نحو الترك15. الشذا في مساله كذا16. الشذره17.غايه المطلوب في قراءه يعقوب18. الفصل في احكام الفصل19. فهرست مسموعاتي20.قطر الحبي في جواب اسئله الذهبي 21. مجاني الهصر في آداب و تواريخ لاهل العصر22.المخبور في لسلن اليخمور23. المزن الهامر في قراءه ابن عامر24.مسلك الرشد في تجريد مسايل نهايه ابن رشد25.مشيخه ابن ابي منصور 26. المورد الغمر في قراءه ابن عمرو 27. منطق الخرس في لسان الفرس 28. الناقع قراءه نافع 29. نفحه المسك في سيره الترك 30. نوافث السحر في دمائث الشعر31. نورالغبش في لسان الحبش 32. نهايه الاغراب في علمي التصريف و الاعراب 33. النير الجلي في قراء زيدين علي 34. الوهاج في اختصار المنهاج(صفدي، اعيان العصر،11/179-180).
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2135
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست