responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1797
ابن مقرب
جلد: 4
     
شماره مقاله:1797



اِبْن‌ِ مُقَرَّب‌، ابوعبدالله‌ على‌ بن‌ مقرب‌ بن‌ منصور بن‌ مقرب‌ عُيونى‌ (572 -630ق‌/1176-1233م‌)، اديب‌ و شاعر بحرينى‌. در احساءِ بحرين‌ (= منطقه‌اي‌ ساحلى‌ بين‌ بصره‌ و عمان‌) و در خاندانى‌ از سلسلة عيونى‌ كه‌ طى‌ سده‌هاي‌ 5 -7ق‌/11-13م‌ بر احساء حكومت‌ كردند، به‌ دنيا آمد (ابن‌ نجار، 4/186؛ مسلم‌، 275؛ قس‌: ابن‌ مقرب‌، 206، بيت‌، 67). نياي‌ بزرگ‌ او عبدالله‌ بن‌ على‌ بن‌ ابراهيم‌، پس‌ از آنكه‌ دولت‌ قرامطه‌ را در بحرين‌ برانداخت‌، خود حكومت‌ آن‌ ناحيه‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ (بلاذري‌، 393-394؛ امين‌، 8/347- 348). از آن‌ پس‌ تا مدتها بحرين‌ توسط اميران‌ اين‌ خاندان‌ اداره‌ مى‌شد. ابن‌ مقرب‌ در اين‌ خاندان‌ پرورش‌ يافت‌ و از همان‌ اوان‌ كودكى‌ نبوغ‌ خود را در زمينة شعر و ادب‌ به‌ ثبوت‌ رسانيد. 10 ساله‌ بود كه‌ به‌ سرودن‌ شعر پرداخت‌ (مسلم‌، همانجا). هيچ‌ يك‌ از منابع‌ اشاره‌اي‌ به‌ استادان‌ و چگونگى‌ تحصيلات‌ او نكرده‌اند، اما بعيد نيست‌ كه‌ وي‌ از دروس‌ مدرسة نظامية بغداد (نك: ابن‌ نجار، 4/184) و حلقه‌هاي‌ درس‌ كسانى‌ چون‌ ابوالبقاءِ عكبري‌ (نك: ابن‌ مقرب‌، 383) و محب‌الدين‌ واسطى‌ (نك: همو، 569) بهره‌ برده‌ باشد. دربارة شاگردان‌ او نيز تنها مى‌دانيم‌ كه‌ كسانى‌ چون‌ ابن‌ نجار و ابن‌ نقطه‌ اشعارش‌ را از او شنيده‌ و روايت‌ كرده‌اند (نك: ابن‌ نجار، همانجا؛ ابن‌ خلكان‌، 4/386؛ ذهبى‌، 2/488؛ قس‌: منذري‌، 3/325). وي‌ در جوانى‌ گويا هواي‌ حكومت‌ در سر داشت‌ و اين‌ احتمالاً با كشمكشها و دودستگيهاي‌ ميان‌ خويشاوندان‌ او كه‌ صاحبان‌ قدرت‌ بودند، بى‌ارتباط نبود (مسلم‌، 276). حاكم‌ بحرين‌، محمد بن‌ على‌ بن‌ عبدالله‌، نيز كه‌ ظاهراً منافع‌ خود را از جانب‌ او در خطر مى‌ديد، وي‌ را به‌ زندان‌ افكند و همة املاك‌ و داراييهايش‌ را مصادره‌ كرد (مقدمه‌، 6 -7؛ حلو، 4).
ابن‌ مقرب‌ پس‌ از تحمل‌ رنج‌ بسيار از زندان‌ رهايى‌ يافت‌ و پس‌ از مدتى‌ اقامت‌ در احساء چون‌ از آزار دشمنان‌ در امان‌ نبود، روي‌ به‌ جانب‌ عراق‌ آورد (همانجاها) و چند ماه‌، احتمالاً ميان‌ 604 و 605ق‌ (نك: ابن‌ مقرب‌، 35، 434)، با آسايش‌ كامل‌ و بدون‌ دغدغة خاطر در بغداد به‌ سر برد (مقدمه‌، 7) و ظاهراً در همين‌ ايام‌ مدتى‌ را در ملازمت‌ حاكم‌ بصره‌ ابوشجاع‌ شمس‌الدين‌ باتكين‌ گذرانيد و قصايد و مدايح‌ بسياري‌ به‌ ويژه‌ در ستايش‌ اصلاحاتى‌ كه‌ وي‌ در بصره‌ انجام‌ داده‌ بود، به‌ او تقديم‌ داشت‌ (نك: ابن‌ مقرب‌، 182-190، 191-196)؛ اما نگرانى‌ او از جانب‌ زن‌ و فرزندانش‌ كه‌ در بحرين‌ به‌ سر مى‌بردند، سبب‌ شد كه‌ وي‌ با سرودن‌ قصيده‌اي‌ در مدح‌ ابوشجاع‌، دربار او را ترك‌ گويد و به‌ بحرين‌ بازگردد (همو، 158-159)، با اينهمه‌ مكاتبات‌ وي‌ با ابوشجاع‌ تا مدتها ادامه‌ داشت‌ (نك: همو، 247-251، 510 -511). در بحرين‌ قصيده‌اي‌ در مدح‌ امير محمد بن‌ ماجد حاكم‌ وقت‌ سرود و در آن‌ از او خواست‌ تا اموال‌ مصادره‌ شده‌اش‌ را به‌ او بازگرداند (همو، 305- 315). امير نخست‌ با درخواست‌ او موافقت‌ كرد، اما سپس‌ به‌ تحريك‌ اطرافيان‌ از تصميم‌ خود بازگشت‌. ابن‌ مقرب‌ كه‌ چنين‌ ديد، زبان‌ به‌ نكوهش‌ او و درباريانش‌ گشود و خود از بيم‌ جان‌ به‌ قطيف‌ گريخت‌ (مقدمه‌، 8؛ مسلم‌، همانجا). در آنجا ابتدا امير فضل‌ بن‌ محمد را مدح‌ گفت‌ (ابن‌ مقرب‌، 520 - 525)، اما چون‌ روي‌ خوش‌ نديد، به‌ هجو او پرداخت‌ و از مدايحى‌ كه‌ دربارة وي‌ گفته‌ بود، اظهار پشيمانى‌ كرد (همو، 140- 148؛ مقدمه‌، 8 -9). برخى‌ نيز هجوية او را خطاب‌ به‌ امير با معاهده‌اي‌ مرتبط دانسته‌اند كه‌ در 606ق‌ ميان‌ فضل‌ بن‌ محمد و غياث‌الدين‌، فرمانرواي‌ كيش‌، منعقد شد و به‌ موجب‌ آن‌ جزيرة بحرين‌ به‌ قلمرو حكومت‌ ايران‌ پيوست‌. بنابراين‌ نظر، ابن‌ مقرب‌ كه‌ در معاهده‌ نشانى‌ از ستى‌ و خيانت‌ ديده‌ بود، بر عاملان‌ آن‌ به‌ ويژه‌ امير فضل‌ تاخت‌ و آنان‌ را به‌ خيانت‌ متهم‌ ساخت‌ (مسلم‌، 163-164؛ دربارة اين‌ معاهده‌ كه‌ از كهن‌ترين‌ سندهاي‌ رسمى‌ خليج‌فارس‌ است‌، نك: محيط طباطبايى‌، 98-99).
هنگامى‌ كه‌ ابوالقاسم‌ محمد بن‌ مسعود، برادرزادة خود محمد بن‌ ماجد را كشت‌ و حكومت‌ احساء را به‌ دست‌ گرفت‌، ابن‌ مقرب‌ به‌ احساء بازگشت‌ و امير را مدح‌ گفت‌ و خواسته‌هاي‌ خويش‌ را تكرار كرد (ص‌ 160-167، 473-482)، اما امير نه‌ تنها به‌ درخواست‌ وي‌ وقعى‌ ننهاد، بلكه‌ بسياري‌ از املاك‌ بنو ابراهيم‌ از وابستگان‌ وي‌ را نيز به‌ ديگران‌ بخشيد. ابن‌ مقرب‌ برحسب‌ عادت‌ او را هجو گفت‌ (ص‌ 334- 340؛ قس‌: مقدمه‌، 9) و در 610ق‌ بار ديگر به‌ عراق‌ رفت‌ (ابن‌ نجار، 4/184). وي‌ پس‌ از قيام‌ على‌ بن‌ ماجد به‌ بحرين‌ بازگشت‌ و قصايدي‌ در مدح‌ او سرود (ابن‌ مقرب‌، 84 -91؛ مسلم‌، 164- 165)، اما برخلاف‌ معمول‌ هيچ‌ اشاره‌اي‌ به‌ املاك‌ خود نكرد (مقدمه‌، همانجا). درپى‌ شورش‌ ابن‌ ابى‌ جروان‌ و روي‌ كار آمدن‌ مقدم‌ ابن‌ غرير عيونى‌، على‌ بن‌ ماجد از احساء گريخت‌. ابن‌ مقرب‌ نيز كه‌ تنها حامى‌ خود را از دست‌ داده‌ بود، بار ديگر به‌ قطيف‌ رفت‌ و در آنجا با سرودن‌ قصيده‌اي‌ از بدرفتاري‌ حاكمان‌ جديد انتقاد كرد (ص‌ 631 -642؛ مقدمه‌، 9-10؛ مسلم‌، 165). وي‌ در حدود 614ق‌ به‌ بغداد رفت‌ و خليفة عباسى‌ الناصرلدين‌ الله‌ را مدح‌ گفت‌ (نك: ابن‌ مقرب‌، 120-129، 448- 455)، اما از ارتباط بيشتر او با دربار خليفه‌ اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌.
ابن‌ مقرب‌ در 617ق‌ به‌ قصد ملاقات‌ با الملك‌ الاشرف‌ راهى‌ موصل‌ شد، اما او براي‌ جنگ‌ با صليبيان‌ به‌ دمياط رفته‌ بود، از اين‌ رو شاعر قصايدي‌ را در مدح‌ بدرالدين‌ لؤلؤ والى‌ موصل‌ و ديگر بزرگان‌ شهر سرود و از آنان‌ اكرام‌ و احترام‌ بسيار ديد (مقدمه‌، 9). در همين‌ زمان‌ بود كه‌ ياقوت‌ حموي‌ در موصل‌ با او ملاقات‌ كرد (ياقوت‌، 4/181). شگفت‌ آنكه‌ ابن‌ مقرب‌ كه‌ در تمام‌ دوران‌ آوارگى‌، همواره‌ از درخواست‌ صله‌ ابا داشت‌، اين‌ بار دست‌ نياز به‌ سوي‌ بدرالدين‌ دراز كرد (نك: ابن‌ مقرب‌، 439-447؛ مقدمه‌، 10). از اين‌ زمان‌ به‌ بعد تقريباً هيچ‌ اطلاعى‌ از زندگى‌ ابن‌ مقرب‌ در دست‌ نيست‌. گويا وي‌ همچنان‌ ميان‌ شهرهاي‌ احساء، قطيف‌ و بغداد در رفت‌ و آمد بوده‌ است‌ (ابن‌ مقرب‌، 64؛ حلو، 8). شاعر در اواخر عمر به‌ زادگاه‌ خود بازگشت‌ و در همانجا درگذشت‌ (ابن‌ نجار، 4/186).
اشعار ابن‌ مقرب‌ به‌ سبك‌ كهن‌ و موضوع‌ غالب‌ آنها مدح‌ و فخر و حماسه‌ است‌. تقليد از شعر جاهلى‌ در قصايد او كاملاً مشهود است‌ (نك: ابن‌ مقرب‌، 305، 618 -623، به‌ تقلى‌ از معلقة زهير بن‌ ابى‌ سلمى‌؛ قس‌: زوزنى‌، 73-74). همچنانكه‌ تأثير شعر شاعران‌ معروف‌ دورة عباسى‌ از جمله‌ بشار و ابوتمام‌ نيز در سروده‌هاي‌ وي‌ ديده‌ مى‌شود (نك: ابن‌ مقرب‌، 28، بيت‌ 22، جم؛ قس‌: بشار، 1/317، بيت‌ 6؛ ابن‌ مقرب‌، 32، بيت‌ 53 - 54؛ قس‌: ابوتمام‌، 14، بيت‌ 1-3). اشعاري‌كه‌ وي‌ دررثاي‌ اهل‌بيت‌(ع‌) و به‌ ويژه‌ در سوگ‌ امام‌ حسين‌(ع‌) سروده‌، سبب‌ شده‌ كه‌ منابع‌ شيعى‌ او را در زمرة شيعيان‌ به‌ شمار آورند (نك: ابن‌ مقرب‌، 259-266؛ ابن‌ ابى‌ رجال‌، 4/341- 345؛ حرعاملى‌، 1/204؛ افندي‌، 4/264؛ امين‌، 8/347؛ قمى‌، 330)، اما غالب‌ اين‌ اشعار احتمالاً به‌ علت‌ تعصبهاي‌ مذهبى‌ از ديوان‌ او حذف‌ شده‌ است‌ (بلادي‌، 394- 395؛ مسلم‌، 277). ديوان‌ ابن‌ مقرب‌ بارها به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌: در مكة مكرمه‌ (1307ق‌) به‌ كوشش‌ احمد بن‌ خليفه‌ عيونى‌؛ در بمبئى‌ (1311ق‌) با شرح‌ عبدالعزيز بن‌ احمد اويسى‌ (نك: )؛ GAL,S,I/460 در قاهره‌ (1383ق‌/1963م‌) به‌ كوشش‌ عبدالفتاح‌ محمد حلو.
مآخذ: ابن‌ ابى‌ الرجال‌، احمد، مطلع‌ البدور، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ مقرب‌، على‌، ديوان‌، به‌ كوشش‌ عبدالفتاح‌ محمد حلو، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ ابن‌ نجار، محمد، ذيل‌ تاريخ‌ بغداد، به‌ كوشش‌ قيصر فرح‌، حيدرآباد دكن‌، 1404ق‌/1985م‌؛ ابوتمام‌، حبيب‌، ديوان‌، به‌ كوشش‌ شاهين‌ عطيه‌، بيروت‌، 1387ق‌/1968م‌؛ افندي‌، عبدالله‌، رياض‌ العلماء، به‌ كوشش‌ احمد حسينى‌، قم‌، 1401ق‌؛ امين‌ محسن‌، اعيان‌ الشيعة، به‌ كوشش‌ حسن‌ امين‌، بيروت‌، 1403ق‌/ 1983م‌؛ بشار بن‌ برد، ديوان‌، به‌ كوشش‌ ابن‌ عاشور، قاهره‌، 1369ق‌/1950م‌؛ بلادي‌، على‌، انوار البدرين‌، نجف‌، 1377ق‌؛ حرعاملى‌، محمد، امل‌ الا¸مل‌، به‌ كوشش‌ احمد حسينى‌، نجف‌، 1385ق‌؛ حلو، عبدالفتاح‌ محمد، مقدمه‌ و تعليقات‌ بر ديوان‌ (نك: ابن‌ مقرب‌ در همين‌ مآخذ)؛ ذهبى‌، محمد، المشتبه‌، به‌ كوشش‌ على‌ محمد بجاوي‌، قاهره‌، 1962م‌؛ زوزنى‌، احمد، شرح‌ المعلقات‌ السبع‌، بيروت‌، دارصادر؛ قمى‌، عباس‌، الفوائد الرضوية، تهران‌، 1327ش‌؛ محيط طباطبايى‌، محمد، «سرزمين‌ بحرين‌»، خليج‌ فارس‌، تهران‌، 1341ش‌، شم 1؛ مسلم‌، محمد سعيد، ساحل‌ الذهب‌ الاسود، بيروت‌، 1960م‌؛ مقدمة ديوان‌ (نك: ابن‌ مقرب‌ در همين‌ مآخذ)؛ منذري‌، عبدالعظيم‌ بن‌ عبدالقوي‌، التكملة لوفيات‌ النقلة، به‌ كوشش‌ بشار عواد معروف‌، بيروت‌، 1405ق‌/1984م‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ نيز: GAL,S.
مريم‌ صادقى‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1797
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست