اِبْنِ كُلاّب، ابومحمد بن عبدالله بن سعيد بن كلاب القطان بصري، متكلم
معروف سدة 3ق. وي از تدوين كنندگان عقايد كلامى سلف است كه بعدها كسانى
چون ابوالحسن اشعري آراء و روش وي را دنبال كردند و «كلامَ اشعري» را بنياد
گذاشتند. ابن كلاب يكى از مخالفان معروف و معتبر معتزله بود و برضد آراء
آنان مصنفاتى پرداخته است (ذهبى، 11/174؛ ابن حجر، 3/290-291). تاريخ مرگ
وي به دقت تعيين نشده، اما نوشتهاند كه او پس از 240ق در گذشته است
(اسنوي، 2/345).
عقايد و آراء كلامى ابن كلاب در شكلگيري كلام اسلامى اثر مهمى داشته است.
متكلمان پس از وي آراء او را به صورت مخالف يا موافق، به طور جدي مورد
بحث قرار دادهاند. پيروان آراء وي «كلابيّه» ناميده شدهاند. مهمترين نظرية
ابن كلاب كه موجب مخالفتها يا موافقتهاي ديگران با وي گرديده، آراء او
دربارة حقيقت كلام خداوند و قرآن، تورات و انجيل است. نظرية خاص ابن كلاب
در مورد كلام خداوند وقتى به درستى روشن مىشود كه پيشينة مباحث مربوط به
حقيقت كلام خداوند كه در سدههاي 2-4ق رواج داشت و از پيچيدگى و اهميت
ويژهاي برخورداربود، موردتوجه واقعشود. درعصر پيامبراسلام(ص) و دهههاي
نزديك به آن جذبة قرآن مجيد چنان شديد بود كه اجازة طرح شدن مباحث تحليلى
دربارة ماهيّت آن را نمىداد.
در سدة 2ق هنگامى كه مباحث كلامى پديد آمد و بحث دربارة رابطة ذات و صفات
خداوند در ميان مسلمانان به صورت جدي آغاز شد، كلام خداوند نيز به عنوان
صفتى از ذات يا فعلى از افعال خداوند، مورد بحث واقع شد. در قرآن مجيد
آياتى آمده بود كه براي اين كتاب اصلى در عالمى وراء اين عالم محسوس
قائل بود و آن را نازل شده از آن عالم معرفى مىكرد: بَلْ هُوَ قُرآنٌ
مَجيدٌ. فى لَوْح½ مَحْفُوظ½ (بروج /85/21، 22)؛ اِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ.
فى كِتاب½ مَكْنُون½ (واقعه /56/77، 78)؛ وَاِنَّهُ فى اُمّ الْكِتابِ
لَدَيْنا لَعَلِىٌّ حَكيمٌ (زخرف /43/4). مىتوان چنين حدس زد كه از طرفى
با توجه به اين آيات و از طرف ديگر با توجه به آياتى كه همه چيز را
مخلوق خداوند معرفى مىكنند، عقيدهاي وجود داشت كه حقيقت قرآن گرچه قبل
از نزول به اين عالم وجود داشته، ولى آن حقيقت، حادث و آفريدة خداوند
است. اين عقيده دچار تحولات گرديد و در سدههاي 2 و 3ق بحثهاي پيچيدهاي
دربارة معنا و مشخصات كلام خداوند و حقيقت قرآن مجيد پديد آمد.
ابن كلاب در سدة 3ق مطلب تازهاي در اين باب مطرح كرد كه خصوصاً متكلمان
عقل گراي معتزلى سخت با آن مخالف بودند. قبلاً دو نظر اصلى دربارة حقيقت
كلام خداوند و قرآن در عصر ابن كلاب وجود داشت: يكى از اين دو نظر، قديم
بودن كلام خداوند است كه متعلق به سلفيان، از جمله احمد بن حنبل است و
ديگري مخلوق بودن آن متعلق به متكلمان معتزلى است. نخستين گزارشگر نظرية
قدم قرآن اشعري است. وي قول به غير مخلوق بودن قرآن به عنوان كلام
خداوند را به گروهى از پيشينيان نسبت داده كه آنان را «اصحاب حديث و اهل
سنت» ناميده است (نك: ص 292). وي پس از بيان عقايد گوناگون فرقى كه
معتقدند قرآن كلام مخلوق خداوند و جسم و عرض است، به بيان كسانى مىپردازد
كه معتقدند قرآن نامخلوق است و عرض و جسم هم نيست و اين جماعت را اصحاب
حديث و اهل سنت مىنامد. اشعري ابن كلاب را از اين جماعت مىشمارد و سپس
اختلاف همين جماعت را در تصور و تلقى ابن عقيده توضيح مىدهد (ص 582 -603؛
براي اطلاع از عقايد معتزله و اشاعره دربارة خلق قرآن، نك: قاضى عبدالجبار،
7/6، 7، 14، 43، 48، 84، جم؛ عضدالدين ايجى، 293، 294؛ نيز نك: ولفسون،
.(264-274
ابن كلاب در مورد حقيقت كلام خداوند و قرآن مجيد از طرفى معتقد به مخلوق
نبودن كلام خدا و مخالف معتزله بود و از طرف ديگر كلام خدا را يك حقيقت
قديم مىدانست كه نه عين ذات است و نه جداي از ذات و نيز قرآن، تورات و
انجيل را تعبيرهاي گوناگون عربى و عبري آن حقيقت مىشمرد و نه عين آن
حقيقت. اين مطلب كه قرآن تعبيري است عربى از كلام قديم خداوند، در ميان
مسلمانان كاملاً تازگى داشت و قبل از ابن كلاب كسى آن را مطرح نكرده بود.
اشعري كه نخستين گزارشگر آراء ابن كلاب است، نظرية ويژة او را چنين بيان
مىكند: خداوند از ازل متكلم است و كلام وي قديم است و صفتى است قائم به
او، چنانكه علم و قدرت، صفات قديم وي و قائم به اويند. كلام خداوند حروف
و اصوات نيست، انقسام و جزء و بعض ندارد و تغيير پيدا نمىكند، يك معناي
يگانه است كه قوام آن به خداست. حروف، رسم كلام خداوند و قرائت آن
هستند و از اين رو تغيير پيدا مىكنند. درست نيست كه گفته شود كلام خداوند
همان خداوند است يا بعض او يا غير او. تعبيراتى كه از كلام خداوند صورت
مىگيرد، گوناگون مىشود، ولى كلام وي گوناگون نمىشود، چنانكه ما خداوند را
به صورتهاي مختلف ياد مىكنيم، ولى ذاتخداوندكه يادشدهاست، مختلف
ومتغيرنمىشود. كلامخدا ( قرآن ) به اين جهت عربى ناميده مىشود كه رسم
آن، يعنى «تعبير» و «قرائت» آن عربى است، چنانكه موقعى كه رسم و تعبير
آن عبري بود، تورات ناميده شده است. آنچه انسانها تلاوت مىكنند و ما آن
را مىشنويم، فقط تعبيري است از كلام خداوند (كه به انبيا رسيده است)، ولى
موسى(ع) عين كلام خدا را كه خود خدا آن را بيان مىكرد، شنيد (ص، 584 -
585).
بنابراين نظريه، رسم و تعبير عربى يا عبريِ كلام خداوند، غير از عين كلام
خداوند است، قرآن مجيد رسم و تعبير كلام الهى است و نه عين آن. به عقيدة
ابن كلاب طى نزول وحى قرآنى و شنيده شدن آن به وسيلة پيامبر اسلام، يك
پديدة «تعبير» واقع شده است كه داراي مشخصات زبان عربى است. ظاهراً ابن
كلاب معتقد بود، با محدوديتهايى كه در زبان عربى به عنوان يك پديدة مخلوق
وجود دارد، كلام خداوند در طى نزول محدوديت پيدا كرده و بشري شده است و به
اين جهت نمىتوان گفت كلام خداوند با نزول بر پيامبر(ص) به صورت مصحف در
آمده است و نمىتوان گفت آنچه به صورت قرآن در دسترس ماست، عين كلام
خداوند است (قس: ولفسون، 279-289 ,257 -244 ؛ فان اس، 103 به بعد). عقيدة
ابن كلاب دربارة مخلوق نبودن قرآن همان عقيدة سلف است، ولى نظرية اختصاصى
وي اين است كه كلام خدا چون ذات خداوند است و همانطور كه حقيقت خداوند در
هيچ صورتى مجسم نمىشود، حقيقت كلام خدا نيز در هيچ صورتى حتى به صورت
مصحف در دسترس انسان قرار نگرفته است.
آراء ابن كلاب مورد دقت و بررسى متفكران و متكلمان پس از وي واقع شده
است. از پيشينيان اشعري و قاضى عبدالجبار به نقد جدي آراء وي پرداخته و
بعدها نيز كسانى چون ابن تيميه آراء او را نقد كردهاند. قاضى عبدالجبار به
صورت مشروح آراء ابن كلاب و كلابيه را در مورد حقيقت كلام خداوند نقد
كردهاند (7/95-116). معتزله حملات شديدي به آراء ابن كلاب كردهاند. به نظر
مىرسد متكلمان معتزلى نظرية ابن كلاب در مورد كلام خداوند را با روش عقلاتى
كردن دين كه شيوة معتزله بود، سازگار نمىيافتند. معتزله درصدد معقول ساختن
حقايق دينى بودند و نظرشان اين بود كه آنچه دين از آن سخن مىگويد، قبلاً
با عقل قابل دريافت و مفهوم شدن است. نظرية ابن كلاب حقيقت كلام خداوند
را كه اساس دين اسلام است در وراء معقول و مفهوم قرار مىداد و قرآن را
تنها يك تعبير عربى با محدوديتهاي بشري از آن كلام، به شمار مىآورد و به
نظر وي مسلمانان به حقيقت كلام خدا دسترسى ندارند. از طرفى توارت و انجيل
نيز تعبيرات ديگر همان حقيقت وراء معقول و مفهومند و باطن هر 3 دين اسلام و
يهوديت و مسيحيت عبارت است از يك «حقيقت واحد» كه همان كلام قديم خداوند
است. در اين نظريه منسوخ شدن يهوديت و مسيحيت و حاكميت مطلق معنوي و
دنيوي دين اسلام معناي روشنى ندارد. مهمتر از اين دو نكته اين است كه
تصور كلام قديم ملازم با ذات خداوند تشابه شديدي با عقيدة مسيحيان دربارة
عيسى مسيح دارد. اين 3 ويژگى نظرية كلاب با دو هدف عمدة معتزله كه عبارت
از عقلانى كردن آيين اسلام و تشخص ويژه بخشيدن به آن در مقابل يهوديت و
مسيحيت بود، كاملاً ناسازگار مىنمود و به اين جهت مخالفت شديد آنان را
برانگيخته بود.
ابن تيميه كه خود از احيا كنندگان شيوة سلف است، در دو كتاب منهاج السنة
النبوية و موافقة صحيح المنقول لصريح المعقول در عين تكريم و تعظيم ابن
كلاب، رأي ويژة او دربارة كلام خداوند را نپسنديده است. وي مىنويسد: نظر همة
سلف از صحابه و تابعين و ائمة ديگر اين است كه قرآن كلام خداوند است و
مخلوق نيست، ولى آنها عقيدة ابنكلاب دربارة ملازمت قديم كلام با ذات
خداوند را قبول نكردهاند ( منهاج، 1/208). اين عقيدة كلابيه كه آنچه از طرف
خداوند نازل شده، عين كلام خداوند نيست و تورات و انجيل و قرآن فقط در
زبان و عبارات اختلاف دارند و محتواي آنها واحد است و سخن گفتن خداوند چيزي
غير از خلق ادراك براي انبيا نيست، مورد پذيرش مردم (جمهور علماي اسلام)
قرار نگرفته است (همو، موافقة، 1/369).
ابن كلاب اين نظريه را كه كلام خداوند صفتى است قائم به ذات خداوند كه
نه عين اوست و نه غير او، به ساير صفات خداوند نيز تعميم داده بود. به
گفتة اشعري: ابن كلاب معتقد بود كه كلية اسماء و صفات خداوند چون علم،
قدرت، حيات، سمع، بصر، عزت، جلال، كبريا، جود، كرم، بقا، اراده، كراهت،
رضا، غضب، حب و بغض، دوستى و دشمنى و... چون ذات خداوند قديم است و با
خداوند است. معناي عالم بودن يا قادر يا حى يا... بودنِ خداوند اين است كه
او داراي علم و قدرت و حيات و... است. اسماء و صفات ذات خداوند، نه عين
خداوند است و نه غير خداوند، ولى قائم به خداوند است. همچنين وجه خداوند
نه عين اوست و نه غير او، ولى صفت اوست و همين طور دو دست خدا و عين و
بصر او صفات ويند كه نه عين او، و نه غير اويند. اين صفات مغاير يكديگر
نيستند، ولى در عين حال موجودند، مثلاً علم عبارت از قدرت يا صفت ديگر نيست
و هيچ صفتى عين صفت ديگر نيست (ص، 169-170).
آثار: آثار منسوب به ابن كلاب اينهاست: 1. الرد على الحشوية؛ 2. الرد على
المعتزلة؛ 3. خلق الافعال؛ 4. الصفات (ابن نديم، 180، 1/440) كه هيچ كدام
در دست نيست.
مآخذ: ابن تيميه، احمد، منهاج السنة النبوية، قاهره، 1321ق؛ همو، موافقة صحيح
المنقول لصريح المعقول، بيروت، 1985م؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، لسان
الميزان، حيدرآباد دكن، 1329-1331ق؛ ابن نديم، الفهرست، به كوشش گوستاو
فلوگل، لايپزيگ، 1872م؛ اسنوي، عبدالرحيم، طبقات الشافعية، به كوشش
عبدالله جبوري، بغداد، 1391ق/1971م؛ اشعري، على، مقالات الاسلاميين، به
كوشش هلموت ريتر، بيروت، 1400ق/1980م؛ بغدادي، هديه؛ ذهبى، محمد، سيراعلام
النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، 1406ق/ 1986م؛ عضدالدين ايجى،
عبدالرحمان، المواقف فى علم الكلام، بيروت، عالم الكتب؛ قاضى عبدالجبار،
احمد، المغنى، قاهره، 1380ق/ 1961م؛ قرآن مجيد؛ نيز:
Ess, Josef, X Ibn Kull ? b und die Mi h na n , Oriens, Leiden, 1967, vols. XVIII
- XIX; Wolfson, H. A., The Philosophy of the Kalam, Harvard, 1976.
محمد مجتهد شبستري
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا