اِبْنِ عَبْدُالحَكَم، عنوان افراد خاندانى از مورخان، فقيهان، محدثان و
پيشوايان مذهبى مصر كه در سدههاي 2 و 3ق/8 و 9م از شهرت و نفوذ بسيار
برخوردار بودند و بر مالكيان مصر رياست داشتند. نياي اين خاندان، اعين بن
ليث، از حقل، يكى از قراء ايله بر ساحل درياي سرخ، به مصر كوچيد و در
اسكندريه سكنى گزيد. وي در آنجا صاحب فرزندي شد به نام ابوعثمان عبدالحكم
كه بعدها ثروت و قدرت بسيار كسب كرد و افراد خاندان ابن عبدالحكم، همه به
وي منسوب شدند. رقابتهاي مذهبى و فرقهاي در بارة مسألة خَلق قرآن و دورة
«محنه» كه سبب مصادرة اموال و گرفتاري و شكنجه و مرگ بسياري شد، از جمله
سوانح زندگى خاندان ابن عبدالحكم بوده است.
اين افراد به سبب داشتن آثار و پايگاه مذهبى و اجتماعى، از اين خاندان به
شهرت رسيدند:
1. ابوعثمان عبدالحكم بن اعين (د 171ق/787م)، از ياران و معاصران مالك بن
انس و از نخستين فقيهانى كه مذهب مالكى را در مصر رواج داد. عبدالحكم
فقيهى فرزانه بود و از مالك بن انس و عبدالله بن وهب مالكى مصري روايت
كرد و در اسكندريه درگذشت (سمعانى، 4/200، 201).
2. ابومحمد عبدالله بن عبدالحكم، فقيه بلند آوازه، بزرگِ مالكيان مصر و
دانشمندترين يار مالك بن انس كه با او رابطة نزديك و مستقيم داشت و پس از
اشهب بن عبدالعزيز قيسى (د 204ق) رياست مذهب مالكى در مصر به او رسيد (ابن
حبان، 8/347؛ ابواسحاق، 151). تولد عبدالله را در اسكندريه، در 150، 154 يا
155ق (ابن عبدالبر، 53؛ ابن خلكان، 3/35؛ ياقوت، 2/229) و در گذشت او را در
قاهره، به اختلاف در 210 (ابن عبدالبر، همانجا) يا 213 (ابن حبان، همانجا) يا
215 (سيوطى، 1/305) و 224ق (ياقوت، همانجا) نوشتهاند.
عبدالله نخست از ياران مالك بن انس بود و 3 جزء از اجزاءِ حديثى و همة
الموطأ را از مالك شنيد و به نقل و روايت كتاب السنة فىالفقه و ديگر آراء او
پرداخت (ابن نديم، 252؛ ابن عبدالبر، همانجا)، پس از آن به شافعى پيوست و
از نزديكان با اخلاص او شد. شافعى چون از بغداد به مصر كوچيد به خانة
عبدالله وارد شد و از او اكرام بسيار ديد. عبدالله براي تأمين زندگى شافعى
در آغاز ورود وي به مصر هزار دينار از خود، هزار دينار از ابن عُساقة تاجر و
هزار دينار از اصحاب خويش در اختيار شافعى نهاد.
پس از استقرار شافعى، عبدالله براي خود و پسرش محمد از كتابهاي شافعى
يادداشت برداشت و محمد را ملازم شافعى كرد و با او به مهر به سر برد تا
شافعى در خانة او از دنيا رفت و در آرامگاه خاندان عبدالحكم به خاك سپرده
شد. در مصر از اصحاب مالك تنها دو تن محضر شافعى را درك كردند: ابوعمرو اشهب
و عبدالله بن عبدالحكم (ابواسحاق، همانجا؛ ابن خلكان، 1/239، 3/35؛ ابن
عبدالبر، 113؛ ابن فرحون، 1/419-420). عبدالله علاوه بر مالك و شافعى از
كسانى چون ليث بن سعد، مفضّل بن فُضاله، بكر بن مضر، عبدالله بن لَهيعه،
عبدالله ابن وهب، عبدالرحمان بن قاسم و ديگران حديث روايت كرده است
(عبيد، 20؛ ابن ابى حاتم، 2(2)/105؛ ابن حبان، همانجا؛ عجلى، 266؛ قاضى
عياض، 1/202) و راويانى چون پسرانش محمد، عبدالرحمان، سعد و عبدالحكم و نيز
عبدالله بن عبدالرحمان دارمى صاحب مسند، مقدام بن داوود رعينى، هارون بن
اسحاق، محمد بن مسلم بن واره، محمد بن رَزين و ابن سليمان از او روايت
كردهاند (ابن ابى حاتم، همانجا؛ ابوالعرب تميمى، 205؛ ابن خلكان، 2/292؛
ابن حجر، 5/289).
عبدالله در روزگار حكمرانى عبدالله بن طاهر بر مصر (210- 212ق) قدرت و نفوذ
فراوان يافت و از پيشوايان بزرگ مذهبى و قاضيان با اقتدار مصر شد، اما پس از
عزل ابن طاهر و انتصاب معتصم به ولايت مصر، عيسى بن مُنكدر قاضى به اصرار
مصريان نامهاي به مخالفت و ناخشنودي از ولايت معتصم بر مصر نزد مأمون
فرستاد. معتصم چون از مضمون نامه اطلاع يافت، به محض ورود به مصر ابن
منكدر و عبدالله را از كار بر كنار و زندانى كرد. چندي نگذشت كه عبدالله
درگذشت (كندي، 440-441). بيشتر مورخان و تذكره نويسان، از ابومحمد عبدالله
به عنوان فقيهى ثقه، صدوق، خردمند، شكيبا و از اجلة اصحاب مالك ياد كردهاند
(ابن خلكان، 3/34؛ ابن فرحون، 1/419؛ قاضى عياض، 2/524).
آثار:
1. سيرة عمر بن عبدالعزيز على مارواه الامام مالك بن انس و اصحابه، به
روايت محمد پسر عبدالله كه در 1345ق/1926م، به كوشش احمد عبيد در قاهره
منتشر شد. اين كتاب كه پس از سيرة النبى از كهنترين تذكرههاي تاريخى
مستند بر احاديث و روايات است، مشتمل بر داستانها و اخبار و رواياتى است از
سيرة عمر بن عبدالعزيز (99-101ق)، خليفة خوشنام اموي و رفتار او با امرا و
كارگزاران و مكاتبات رسمى او با حكمرانان بلاد و ادعيه و اندرزها و مسائل
اخلاقى و مالى و... كه همه از ديدگاه نويسندهاي كه اين خليفة اموي را به
عنوان بهترين امير مسلمان نگريسته، نگارش يافته است (عبيد، 10).
2. المختصر الكبير فى الفقه، كه بخشى از آن در كتابخانةقرويين فاس موجوداست
(فاسى،2/483-484؛ )، GAL,I/467-468 مختصري است از نوشتههاي اشهب در 18 هزار
مسأله از آراء فقهى مالك و روايات او در الموطأ كه از منابع اساسى مالكيان
بغداد بوده است. محمد بن ابى يزيد اين كتاب را مختصر كرده و ابوجعفر جصّاص
بر آن تعليق نوشته است، آخرين شرح آن از ابن باجى بصري است (ابن
عبدالبر، 53؛ ابن فرحون، 1/420؛ قاضى عياض، 2/525 -526؛ ابن حجر، 5/289).
3. المختصر الاوسط، خلاصهاي است از المختصر الكبير، مشتمل بر 4 هزار مسأله در
فقه مالك كه در 3 روايت موجود بوده است. روايت قراطيسى از روايت محمد بن
عبدالله بن عبدالحكم و سعيد بن حسان كاملتر است (قاضى عياض، 2/525؛ ابن
فرحون، ابن حجر، همانجاها)؛
4. المختصر الصغير، خلاصهاي است از كتاب الاوسط مشتمل بر 200 ،1مسأله كه
مورد استناد مالكيان بغداد بوده است. هر دو كتاب الكبير و الصغير را ابوبكر
محمد بن عبدالله بن محمد ابهري و خفاف و ابوبكر بن جهم شرح كردهاند (ابن
عبدالبر، ابن فرحون، همانجاها؛ قاضى عياض، 2/526).
5. المسائل يا مسائل و اجوبتها، شامل مسموعات عبدالله بن عبدالحكم و
عبدالله بن وهب و عبدالرحمان بن قاسم از مالك يا مسائل مالك وجوابها و
تفسيرهاي عبدالله بوده است كه نسخهاي از آن در كتابخانة گوتا موجود است
GAS) ، GAL, همانجاها).
6. الاهوال (صفدي، 17/240؛ قاضى عياض، 2/525).
7. القضاء فى البنيان (همانجا).
8. المناسك (همانجا).
3. ابوعثمان عبدالحكم بن عبدالله (د 237ق/851م)، فرزند مهتر ابومحمد
عبدالله. عبدالحكم نزد پدر فقه و حديث آموخت و از او و ابن وهب و تنى چند
از اصحاب مالك حديث شنيد و روايت كرد و در بين شاگردان و راويان عبدالله
بن وهب از همه پرهيزگارتر بود (ابن ابى حاتم، 3/36؛ ابن فرحون، 2/41). با
آنكه عبدالحكم را به دانش و بخشش و حسن عمل ستوده و خوش نويسترين
فرزندان عبدالحكم دانستهاند، اثري مكتوب از او برجاي نمانده است. زندگى او
چندان ديرپا نبوده و در نيمه راه عمر با ديگر برادران دستگير و اموالش
مصادره شد. يزيد تركى عامل متوكل عباسى، او را به تصاحب اموال يكى از
بزرگان مصري مخالف حكومت متهم كرد و چندان بر او سخت گرفت كه در زندان
درگذشت. از اين رو مرگ او را ناشى از شكنجه در زندان يا به سبب درگيريهاي
پيروان مسألة خلق قرآن دانستهاند (كندي، 199-200، 464- 465؛ قاضى عياض، 3/60
-62).
4. ابوعمر سعد بن عبدالله (191- 268ق/807 -881م)، فرزند كهتر ابومحمد عبدالله
بن عبدالحكم كه به فضل و صدق و عبادت و اجتهاد شهرت داشت، اما تأليفى از
خود به جاي ننهاد. سعد از پدرش و عبدالملك ماجشون و يحيى بن حسان تنيسى و
ابن نافع حديث شنيد و روايت كرد. خود نيز در مكه و مصر مجالس القا و املاي
حديث داشت و عدهاي از حفاظ و راويان حديث از جمله محمد بن قاسم مصري،
ابراهيم بن محمد حلوانى، ابوبكر ابن خزيمه، ابوعوانة نيشابوري و ابن ابى
حاتم از او استماع و روايت حديث كردهاند (ابن ابى حاتم، 2(1)/92؛ قاضى
عياض، 3/71-72؛ ابن خلكان، 6/393).
5. ابوالقاسم عبدالرحمان بن عبدالله (ح 182-257ق/798- 871م)، چهرة برجستة
خاندان ابن عبدالحكم. وي در فسطاط زاده شد (عنان، 9: تولد او را حدود 187ق
دانسته است) و با آداب و رسوم سنتى مصر رشد يافت. نخست از پدر فقه و حديث
آموخت و از او و از كسانى چون يونس بن يحيى، ابوزرعه وهبالله بن راشد،
شعيب بن ليث، ليث بن سعد، قاضى مصر و عبدالله بن صالح كاتب او حديث
روايت كرد (ابن ابى حاتم، 2(2)/257؛ كندي، 33؛ سيوطى، 1/446؛ عنان، 11).
شمار بسياري از حافظان و راويان حديث از عبدالرحمان روايت كردهاند كه از
ابوحاتم رازي، نسائى، ابراهيم بن يوسف هسنجابى و على ابن حسن بن قديد
مىتوان نام برد (ابن ابى حاتم، همانجا؛ ابن حجر، 6/208). عبدالرحمان را
صدوق دانسته و توثيق كردهاند (سيوطى، ابن ابى حاتم، همانجاها). او نيز چون
ديگر برادران هم از رياست مذهبى و هم از پايگاه معتبر اجتماعى برخوردار بود،
اما از سختيهايى كه در روزگارخلافتمتوكل (232-247ق) گريبانگير اينخاندان شد،
مصون نماند. در آشفتگيهايى كه پس از انقلاب على بن عبدالعزيز جروي در مصر
رخ داد، عبدالرحمان گرفتار شد و اموالش را مصادره كردند. اما پس از شكنجه
شدن و مرگ برادرش عبدالحكم در 237ق، به دستور خليفه از زندان رهايى يافت
(قاضى عياض، 3/61 -62).
از رويدادهاي 20 سالة زندگى عبدالرحمان پس از آزادي از زندان تا هنگام مرگ
اطلاعى در دست نيست. ارتباط عبدالرحمان با حاكمان و دستيابى به اسناد و
اسرار دولتى، و نيز شنيدن اخبار و روايات صحابه و تابعينى كه به مصر آمده
بودند، زمينههاي گرايش به تاريخ را در او فراهم ساخت و سرانجام وي از
مجموعة اينها كتاب فتوح مصر و اخبارها را كه كهنترين اثر بازمانده در تاريخ
دورة اسلامى مصر است، تأليف كرد. قسمتى از كتاب كه به شرح احوال قضات مصر
تا 246ق مىپردازد، در دورة پس از رهايى او از زندان نگارش يافته است.
كتاب فتوح مصر و اخبارها در هفت بخش تنظيم يافته است: 1. در فضايل مصر و
تاريخ پيش از اسلام آن ديار كه بيشتر جنبة اساطيري دارد؛ 2. فتح مصر به
دست اعراب مسلمان؛ 3. خطط مصر و ورود مسلمانان به اين سرزمين و رواج نظام
خراج كه مؤلف همة شنيدهها و يافتهها را در اين باب جمع كرده و اين مطالب
مورد استفادة نويسندگان بعدي در بيان مطالب مربوط به مصر قرار گرفته است؛ 4.
ادارة مصر از زمان فتح آن تا مرگ عمروبن عاص؛ 5. وقايع فتح افريقيه و
اسپانيا تا 127ق؛ 6. تاريخ مختصر قضات مصر تا 246ق كه در آن از قضات متقدم
به تفصيل و هرچه به زمان خود نزديك شده، به اجمال سخن گفته است؛ 7.
احاديث و اخبار و روايات منقول از صحابهاي كه به مصر آمدند و عبدالرحمان
آنان را 52 نفر دانسته است و اين بخش از بزرگترين بخشهاي كتاب است.
مطالب اين كتاب بيشتر جنبة روايى دارد و نويسنده در موارد بسيار، نخست به
جمع روايات پدرش عبدالله در باب اخبار فتوح مصر و مغرب و اندلس پرداخته و
سپس از گروهى از معاصران يا نزديكان به زمان او كه غالباً از محدثان و
راويان برجستة سدة 2ق بودهاند يا از محدثان معاصر مصري خود روايت كرده است.
كتاب فتوح مصر به عنوان مأخذي كهن در تاريخ فتوح اسلامى از ديرباز مورد
توجه مورخان قرار گرفته و منبع راويانى چون، ابن قديد (د312ق)، ابوعمر
كندي (د 350ق)، ابوالحسن على بن منير بن احمد خلاّل (د 439ق) و ابوطاهر
احمد بن محمد سلفى اصفهانى (د 576ق) بوده است. نويسندگان نامدار مصري مانند
ابن تغري بردي (1/4-10، جم) و سيوطى بخشى از اطلاعات مربوط به تاريخ و خطط
مصر را از اين كتاب بر گرفتهاند. در سدة 19م، بخشهايى از اين كتاب به
زبانهاي مختلف از جمله لاتين، فرانسوي، اسپانيايى، انگليسى ترجمه و منتشر
شد. اين كتاب به اهتمام توري1 در ليدن (1920م) چاپ شده كه اين نسخه به
روايت ابوطاهر سلفى و چاپ 1961م مصر به روايت بوصيري (د 598ق) است
(مصطفى، 2/164).
6. ابوعبدالله محمد بن عبدالله (182- 268ق/798-881م)، معروفترين فرزند
عبدالله بن عبدالحكم كه در حديث و فقه مالكى و شافعى عالمى بلند آوازه
بود. پس از پدر رياست مالكيان مصر يافت و تا پايان عمر، به تأليف مشغول بود
(ابن ابى حاتم، 3(2)/300-301؛ ابن عبدالبر، 113-114؛ ابن جوزي، 5/65). وي
اصول فقه را نخست از پدر و عبدالله بن وهب و اشهب كه هر 3 از بزرگان
اصحاب مالك بودند، فراگرفت و از آنان حديث روايت كرد (ابن خلكان، 4/193).
17 ساله بود كه به سفارش پدر به حلقة درس شافعى كه به خانة آنان وارد
شده بود، پيوست و تا واپسين روزهاي زندگى شافعى از دانش او بهره برد. هوش
سرشار و پشتكار و علاقة محمد، شافعى را به شگفت آورد و او را به خود نزديك كرد
(همو، 4/193-194؛ ذهبى، سير، 12/498-499). استمرار يك دورة 5 ساله از
مناسبترين مراحل تحصيلى محمد در مذهب شافعى و فرصت استفادة مستقيم از پيشوا
و بنيانگذار اين مذهب و مطالعة كتاب احكام القرآن و كتاب الرد على محمد بن
حسن و بخشهايى از سنن در حديث، و نيز ويژگى محمد به عنوان يگانه راوي
وصاياي شافعى و يادداشت همة كتابهاي او، محمد را در زمرة دانشمندترين و
بارزترين ياران نزديك شافعى قرار داد (ابن نديم، 265؛ ابن عبدالبر، همانجا).
پيوند پىگير محمد به شافعى و گرايش به مذهب او از سوي كسى كه خود و
خاندانش از بزرگان و پيشوايان مالكى در مصر بودند، بر مالكيان آن ديار گران
آمد و از عبدالله پدر محمد كه در واقع مشوق او در استفاده از محضر شافعى بود،
خواستند كه او را از ادامة اين آمد و شد كه در بين فقهاي مالكى اثري
نامطلوب برجاي مىنهاد، باز دارد، اما عبدالله اين رفتار فرزند را نشان
كنجكاوي و دانشاندوزي و علاقه به آشنايى او به اختلاف اقوال وانمود كرد و
در نهان همچنان او را به بهرهگيري از دانش شافعى ترغيب كرد (ابن خلكان،
همانجا). محمد نيز تا آخرين ماههاي زندگى شافعى درس او را ترك نكرد و
جانشينى او را چشم مىداشت. اما با مرگ نابهنگام شافعى (204ق) و جوانى
محمد، اين اميد تحقق نيافت و بويطى يكى از اصحاب شافعى كه از محمد مسنتر
بود، به ادارة مجالس درس او و تدريس به جاي شافعى پرداخت (ابن خلكان،
7/63؛ حسينى، 30-31). محمد از اين رويداد آزرده شد و براي خويش حلقة درس
جداگانه تشكيل داد و كتاب الرد على الشافعى فيما خالف فيه الكتاب و السنة
را در ردّ بر استاد نوشت (ابن فرحون، 2/164؛ شكعه، 199-202).
با اينهمه تصريح و توجه بسياري از نويسندگان شافعى به شرح احوال و آثار
محمد بن عبدالحكم در تذكرهها و كتابهاي طبقات الشافعية حاكى از فضل تقدم و
پايگاه والاي او در بين ياران نزديك شافعى است (نك: ابواسحاق، 99؛ سبكى،
2/67 -71؛ اسنوي، 1/36-37؛ ابن قاضى شهبه، 1/21-22). محمد پس از يأس از
جانشينى شافعى به مذهب مالك، مذهبى كه از آغاز به آن چشم گشوده بود و
پدر و برادران و ديگر افراد خاندانش از سرآمدان و پيشوايان آن بودند، بازگشت.
در توجيه اين تغيير مذهب محمد نوشتهاند كه شافعى در مرض موت او را به
بازگشت به مذهب پدران پند داده بود و او چنين كرد و چندان نپاييد كه افقه
مالكى مذهبان مصر شد (عبادي، 20) و در فقاهت و شناخت اقوال صحابه و تابعين
كسى به مرتبة او نمىرسيد (ذهبى، تذكرة، 2/547) و طالبان فقه و حديث از مغرب
و اندلس به سويش روي آوردند (ابن فرحون، 2/164).
مشهورترين كسانى كه از محمد روايت كردهاند، عبارتند از: عبدالرحمان بن
اسحاق جوهري حنفى، يحيى بن عثمان، محمد بن اسد ابن سعيد، ابوحاتم رازي،
ابوعبدالرحمان نسائى صاحب سنن (1/210، 5/179) و محمد بن جرير طبري (1/13،
3/168، 197؛ عبادي، 20، 42؛ ابن ابى حاتم، (3(2)/300؛ كندي، 393، 536؛ ابن
فرحون، همانجا). محمد با اينهمه مراتب علمى و اجتماعى و رياست مذهبى، در
زمان متوكل عباسى همراه ديگر برادران گرفتار و اموالش مصادره شد و پس از
آنكه برادرش عبدالحكم بر اثر شكنجه در زندان درگذشت، محمد به دستور خليفه
از زندان رهايى يافت (قاضى عياض، 3/60 -61؛ ذهبى، سير، 12/500). نزديكى او
با معتزله باعث شد كه به طرفداري از مسألة خلق قرآن متهم شود. او را به
بغداد احضار كردند تا نزد احمد بن ابى دؤاد قاضى بر مخلوق بودن قرآن اعتراف
كند، اما او پاسخ مناسب نداد و به مصر بازگردانده شد و باقى عمر را با وجود
جاه و مال فراوان در نهايت قناعت و سادگى زيست و به تعليم شاگردان و
تأليف پرداخت (ابواسحاق، 99؛ ابن فرحون، 2/165؛ ابن خلكان، 4/193؛ ابن
تغري بردي، 3/44).
آثار:
1. تنها اثر به جاي مانده و چاپ شدة محمد، الحاقية مختصري است بر كتاب سيرة
عمر بن عبدالعزيز از مؤلفات پدرش عبدالله كه به روايت خود محمد همراه با
كتاب مذكور در قاهره منتشر شده است. اين كتاب به احتمال همان سيرة يا
فضايل عمر بن عبدالعزيز است كه سزگين از مؤلف آن به نام محمد بن عبدالله
بن عبدالحكم ياد كرده است .(GAL,I/474)
آثار يافت نشده: 2. احكام القرآن (ذهبى، سير، همانجا؛ صفدي، 2/338؛ داوودي،
2/179)؛ 3. اختصار كتب اشهب (ابن فرحون، داوودي، همانجاها)؛ 4. ادب القضاة
(ذهبى، سير، 12/501؛ صفدي، همانجا)؛ 5. تاريخ مصر (حاجى خليفه، 1/304)؛ 6.
الدعوي و البينات (ابن فرحون، داوودي، همانجاها)؛ 7. الرد على بشر المريسى
(همانجاها)؛ 8. الرد على فقهاء العراق (ذهبى، سير، 12/500)؛ 9. الرد على
الشافعى فيما خالف فيه الكتاب و السنّة (سبكى، 2/69) يا الرد على الشافعى
فيما وقع من خلاف للحديث المسند كه از مالك در قبال ايرادهاي شافعى بر او
حمايت كرده است (ابن عبدالبر، 114؛ صفدي، همانجا)؛ 10. الرجوع عن الشهادة
(ابن فرحون، داوودي، همانجاها)؛ 11. السبق و الرمى (ابن فرحون، همانجا)؛ 12.
الكفالة (داوودي، همانجا)؛ 13. المختصر كه اضافاتى بر المختصر پدرش دارد
(داوودي، همانجا؛ )؛ GAL,S,I/300 14. فضائل عبدالملك بن عمر بن عبدالعزيز و
سهل بن مزاحم )؛ GAS,I/474) 15. مصابيح الظلم (بغدادي، 2/18)؛ 16. المولدات
(ابن فرحون، 2/165)؛ 17. النجوم (داوودي، همانجا)؛ 18. الوثائق و الشروط
(داوودي، همانجا؛ ابن فرحون، 2/164). وي همچنين مجالس خود را در 4 جزء نوشته
بوده است (همانجا).
مآخذ: ابن ابى حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعديل، حيدرآباد دكن، 1372ق/
1953م؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد
دكن، 1357ق؛ ابن حبان، محمد، الثقات، حيدرآباد دكن، 1402ق/ 1982م؛ ابن
حجر، احمد، تهذيب التهذيب، حيدرآباد دكن، 1326ق؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن
عبدالبر، يوسف، الانتقاء، بيروت، دارالكتب العلمية؛ ابن فرحون، ابراهيم،
الديباج المذهب، به كوشش محمد احمد ابوالنور، قاهره، 1974م؛ ابن قاضى
شهبه، ابوبكر، طبقات الشافعية، به كوشش حافظ عبدالعليم خان، حيدرآباد دكن،
1398ق/1978م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابواسحاق شيرازي، ابراهيم، طبقات
الفقهاء، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1401ق/1981م؛ ابوالعرب تميمى، محمد،
طبقات علماء افريقية و تونس، به كوشش على شابى و نعيم حسن يافى، تونس،
1985م؛ اسنوي، عبدالرحيم، طبقات الشافعية، به كوشش عبدالله جبوري، بغداد،
1390ق/1970م؛ بغدادي، هديه؛ حاجى خليفه، كشف؛ حسينى، ابوبكر، طبقات
الشافعية، به كوشش عادل نويهض، بيروت، 1402ق/ 1982م؛ داوودي، محمد، طبقات
المفسرين، بيروت، 1403ق/1983م؛ ذهبى، محمد، تذكرة الحفاط، حيدرآباد دكن،
1333-1334ق؛ همو، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت،
1405ق/1985م؛ همو، العبر، به كوشش محمد سعيد زغلول، بيروت، 1405ق/1985م؛
سبكى، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبري، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو و
محمود محمد طناحى، قاهره، 1383ق/ 1964م؛ سمعانى، عبدالكريم، انساب، به
كوشش عبدالرحمان بن يحيى معلمى يمانى، حيدرآباد دكن، 1384ق/1964؛ سيوطى،
حسن المحاضرة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1387ق/1967م؛ شكعه،
مصطفى، الامام محمد بن ادريس شافعى، قاهره/ بيروت، 1404ق/1984م؛ صفدي،
خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش هلموت ريتر، بيروت، 1381ق/1961م؛ طبري،
التاريخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1960- 1968م؛ عبادي، محمد،
طبقات الفقهاء الشافعية، به كوشش گوستا ويتستام، ليدن، 1964م؛ عبيد، احمد،
مقدمه بر سيرة عمربن عبدالعزيز عبدالله بن عبدالحكم، قاهره، 1345ق/1926م؛
عجلى، احمد، تاريخ الثقات، به كوشش عبدالمعطى قلعجى، بيروت، 1405ق/
1984م؛ عنان، محمد، مورخو مصر الاسلامية، قاهره، 1388ق/1969م؛ فاسى، محمد
عابد، فهرست المخطوطات خزانة القرويين، دارالبيضاء، 1400ق/1980م؛ قاضى عياض،
عياض، ترتيب المدارك، به كوشش احمد بكير محمود، بيروت، 1387ق/1967م؛ كندي،
محمد، كتاب الولاة و كتاب القضاة، به كوشش روون گست، بيروت، 1908م؛ مصطفى،
شاكر، التاريخ العربى و المورخون، بيروت، 1980م؛ نسائى، سنن، بيروت،
1348ق/1930م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز: GAS. GAL,S; GAL;
نورالله كسايى
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا