responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1153
ابن خطيب
جلد: 3
     
شماره مقاله:1153



اِبْن‌ِ خَطيب‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ سعيد بن‌ عبدالله‌ بن‌ سعيد بن‌ على‌ بن‌ احمد سلمانى‌ (713 - مق 776ق‌/1313-1374م‌)، مشهور به‌ ذوالوزارتين‌ (رياست‌ شمشير و قلم‌ يا وزارت‌ و كتابت‌) و ملقب‌ به‌ لسان‌ الدين‌، وزير، طبيب‌، اديب‌، مورخ‌ و فقيه‌ مالكى‌ اندلسى‌. دودمان‌ ابن‌ خطيب‌ را از آن‌ رو سلمانى‌ ناميده‌اند كه‌ نسبشان‌ به‌ مراد، يكى‌ از تيره‌هاي‌ قحطانى‌ ساكن‌ ناحية سلمان‌ يمن‌ مى‌رسد (مقري‌، 5/22، به‌ نقل‌ از ابن‌ خطيب‌). خاندان‌ ابن‌ خطيب‌ كه‌ نخست‌ به‌ شام‌ رفته‌ بودند، در پى‌ فتح‌ اندلس‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ در سدة 2ق‌/8م‌ بدان‌ سرزمين‌ كوچيدند و در آنجا رحل‌ اقامت‌ افكندند و به‌ بنى‌ وزير مشهور شدند (ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 3/386). بنى‌ وزير ظاهراً در شمار مخالفان‌ حكم‌ بن‌ هشام‌ فرمانرواي‌ اموي‌ اندلس‌ بودند و هم‌ از اين‌ رو به‌ دنبال‌ سركوب‌ شورشيان‌ (حادثة ربض‌) در 202ق‌/817م‌ از قرطبه‌ به‌ طليطله‌ مهاجرت‌ كردند (همانجا). نزديك‌ به‌ يك‌ قرن‌ و نيم‌ پس‌ از آن‌، وقتى‌ خطر حملة مسيحيان‌ اين‌ شهر را تهديد كرد، سعيد نياي‌ بزرگ‌ ابن‌ خطيب‌ به‌ لوشه‌1 (در 55 كيلومتري‌ غرب‌ غرناطه‌، عنان‌، مقدمه‌، 1/32) رفت‌ و خطيب‌ و قاضى‌ آن‌ خطه‌ شد و از آن‌ پس‌ فرزندانش‌ به‌ بنى‌ خطيب‌ شهرت‌ يافتند (ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 3/387).
نوة همين‌ سعيد كه‌ همنام‌ نياي‌ خود و پدر بزرگ‌ ابن‌ خطيب‌ بود، به‌ هنگام‌ شورش‌ بنى‌ طنجاليان‌ در لوشه‌ گرفتار شد و چون‌ رهايى‌ يافت‌ به‌ غرناطه‌ رفت‌ و با اشراف‌ آن‌ ديار وصلت‌ كرد. بدينسان‌ پدر ابن‌ خطيب‌ از جانب‌ مادر با خانوادة سلطنتى‌ غرناطه‌ (بنى‌ نصر = بنى‌ احمر) خويشاوندي‌ داشت‌ (همان‌، 3/387- 388). ابو محمد عبدالله‌ پدر ابن‌ خطيب‌ كه‌ مردي‌ فاضل‌ بود، در دستگاه‌ سلطان‌ غرناطه‌ به‌ مقام‌ وزارت‌ رسيد و سپس‌ در خدمت‌ جانشينان‌ او بود تا در زمان‌ ابوالحجاج‌ يوسف‌ ابن‌ اسماعيل‌ (حك 733- 755ق‌/ 1333-1354م‌) در جنگ‌ طريف‌ همراه‌ پسرش‌، برادر بزرگ‌تر محمد، به‌ شهادت‌ رسيد (همان‌، 3/389، 391؛ مقري‌، 5/12).
ابن‌ خطيب‌ در لوشه‌ به‌ دنيا آمد (ابن‌ حجر، 5/213) و در خردي‌ با پدر به‌ غرناطه‌ رفت‌ و در آنجا علم‌ و ادب‌ فرا گرفت‌ و چون‌ در نظم‌ و نثر و ترسل‌ سرآمد همگنان‌ شد، به‌ خدمت‌ سلطان‌ ابوالحجاج‌ درآمد و در ديوان‌ انشاء زيردست‌ ابوالحسن‌ بن‌ جَيّاب‌ به‌ كار پرداخت‌ (ابن‌ خلدون‌، العبر، 7(3)/689؛ مقري‌، 5/76، به‌ نقل‌ از ابن‌ خطيب‌) و چون‌ ابن‌ جيّاب‌ در طاعون‌ سياه‌ 749ق‌/1349م‌ درگذشت‌، ابن‌ خطيب‌ به‌ جاي‌ وي‌ كاتب‌ السّر (منشى‌ مخصوص‌) و وزير ابوالحجاج‌ شد (ابن‌ خلدون‌، همان‌، 7/689 -690) و به‌ رغم‌ جوانى‌، گذشته‌ از وزارت‌، رياست‌ لشكر و بيت‌المال‌ را نيز در دست‌ گرفت‌. همچنين‌ انتصاب‌ كارگزاران‌ دولت‌ بر عهدة وي‌ بود و از اين‌ راه‌ ثروت‌ بسيار كسب‌ كرد (همانجا). سلطان‌ بارها او را به‌ سفارت‌ نزد سلاطين‌ ديگر فرستاد (مقري‌، همانجا). چون‌ ابوالحجاج‌ در عيد فطر 755ق‌/19 اكتبر 1354م‌ كشته‌ شد و پسرش‌ محمد پنجم‌ معروف‌ به‌ الغنى‌ بالله‌ بر جاي‌ او نشست‌، ابن‌ خطيب‌ را به‌ رياست‌ هيأتى‌ نزد ابوعنان‌ سلطان‌ مقرب‌ فرستاد تا او را به‌ همكاري‌ براي‌ مقاومت‌ در برابر پادشاه‌ قَشتاله‌ برانگيزد (ابن‌ خلدون‌، همان‌ 7(3)/690 -691). موفقيت‌ چشمگير ابن‌ خطيب‌ در اين‌ مأموريت‌ جايگاه‌ او را نزد الغنى‌ بالله‌ بالا برد.
اين‌ وضع‌ 5 سال‌ ادامه‌ يافت‌ تا با همدستى‌ برادر و پسر عموي‌ سلطان‌ شورشى‌ در نصر الحمرا درگرفت‌ (28 رمضان‌ 760) و الغنى‌ بالله‌ به‌ وادي‌ آش‌ گريخت‌ و به‌ سلطان‌ مقرب‌ ابوسالم‌ مرينى‌ (حك 760-762ق‌) پناهنده‌ شد (ابن‌ خطيب‌، اللمحة، 108- 109؛ همو، الاحاطة، 1/406- 408، 2/26-27). ابن‌ خطيب‌ نيز در اين‌ واقعه‌ دستگير و زندانى‌ شد، ولى‌ سرانجام‌ با شفاعت‌ سلطان‌ ابوسالم‌ از بند رست‌ و به‌ مغرب‌ رفت‌ (همان‌، 3/117؛ ابن‌ خلدون‌، العبر، 7(3)/692). وي‌ تا 763ق‌ در مغرب‌ ماند و در اين‌ مدت‌ از زندگى‌ مرفهى‌ برخوردار بود، سپس‌ از سلطان‌ اجازة سير و سفر در نواحى‌ مراكش‌ گرفت‌ و در اين‌ گشت‌ و گذار از سلا و آرامگاه‌ سلاطين‌ مرينى‌ در شاله‌ ديدن‌ كرد و به‌ مناسبت‌ زيارت‌ مزار سلطان‌ ابوالحسن‌ قصيدة رائيه‌اي‌ سرود و در آن‌ از آرزوي‌ استرداد دارايى‌ خود كه‌ در اندلس‌ به‌ جاي‌ مانده‌ بود، سخن‌ گفت‌ (همان‌، 7(3)/693؛ ابن‌ خطيب‌، نفاضة، 52 -54).
ابوسالم‌ اين‌ درخواست‌ را پذيرفت‌ و كسانى‌ را براي‌ برآوردن‌ حاجت‌ ابن‌ خطيب‌ به‌ اندلس‌ فرستاد و حتى‌ پيشنهاد كرد كه‌ در صورت‌ اقتضا حاضر است‌ بهاي‌ اموال‌ او را بپردازد (همان‌، 87، 119). بدين‌ سان‌ ابن‌ خطيب‌ داراييهاي‌ خود بازپس‌ گرفت‌ و در سلا صاحب‌ ملك‌ و مال‌ شد (همان‌، 138-140؛ ابن‌ حجر، 5/215؛ 2 EI) و با دانشمندان‌ و صاحب‌ منصبان‌ مغرب‌ مانند ابن‌ خلدون‌ آشنا گرديد ( التعريف‌، 95) و به‌ نوشتن‌ بعضى‌ آثار منظوم‌ و منثور خود پرداخت‌ (نك: ابن‌ خطيب‌، نفاضة، 121-122، 151، 187- 188). او خود مدت‌ اقامت‌ در سلا را عمر واقعى‌ خود شمرده‌ است‌ ( اعمال‌، 313). با وجود اين‌، حب‌ وطن‌ در او زنده‌ بود و در بعضى‌ سروده‌هايش‌ منعكس‌ شده‌ است‌ (مثلاً نقاضة، 189-190؛ ابن‌ احمر، 245؛ ابن‌ قاضى‌، 311). در اواخر 762ق‌ به‌ هنگام‌ اقامت‌ او در مغرب‌، دو واقعة ناگوار براي‌ او روي‌ داد: يكى‌ درگذشت‌ همسرش‌ در 6 ذيقعده‌ (ابن‌ خطيب‌، نفاضة، 205)، ديگر كشته‌ شدن‌ حامى‌ او سلطان‌ ابوسالم‌ در 20 ذيقعده‌ كه‌ ابن‌ خطيب‌ با سرودن‌ قصيده‌اي‌ بر مزار او خواسته‌ است‌ تا قسمتى‌ از دين‌ خود را به‌ او ادا كند ( الاحاطة، 1/317- 318).
چون‌ الغنى‌ بالله‌ در 20 جمادي‌الثانى‌ 763ق‌/17 آوريل‌ 1362م‌ مجدداً بر تخت‌ سلطنت‌ خود در غرناطه‌ جاي‌ گرفت‌، ابن‌ خطيب‌ را به‌ خدمت‌ باز خواند (همو، اعمال‌، 310، 314؛ همو، الاحاطة، 2/30-31). بدين‌ سان‌ دوره‌ دوم‌ اقتدار ابن‌ خطيب‌ آغاز شد كه‌ نزديك‌ به‌ 10 سال‌ طول‌ كشيد. وي‌ كه‌ خواهان‌ قدرت‌ مطلق‌ در امور دولتى‌ بود، طى‌ اين‌ دوره‌ به‌ دور كردن‌ رقيبان‌ از ميدان‌ قدرت‌ دست‌ زد (نك: ابن‌ خلدون‌، العبر، 7(3)/693 - 695، 710)، كاري‌ كه‌ سرانجام‌ به‌ بهاي‌ جان‌ وي‌ تمام‌ شد. ابن‌ خطيب‌ حتى‌ حضور دوست‌ پرآوازه‌اش‌ عبدالرحمان‌ بن‌ خلدون‌ را در غرناطه‌ برنمى‌تافت‌، زيرا توجه‌ الغنى‌ بالله‌ به‌ ابن‌ خلدون‌ او را نگران‌ مى‌داشت‌ (ابن‌ خلدون‌، التعريف‌، 96). ابن‌ خطيب‌ با اين‌ اقدامات‌ يگانه‌ مصدر حل‌ و عقد كارها در غرناطه‌ شد. او خود از خدماتش‌ در اين‌ دوره‌ با لحنى‌ نسبتاً خودستايانه‌ سخن‌ گفته‌ است‌ ( الاحاطة، 2/34-36).
اطرافيان‌ سلطان‌ از اين‌ استبداد ابن‌ خطيب‌ دل‌ آزرده‌ و دست‌ به‌ كار آشفتن‌ ذهن‌ سلطان‌ نسبت‌ به‌ او شدند. هر چند الغنى‌ بالله‌ در آغاز به‌ اين‌ سعايتها توجهى‌ نشان‌ نمى‌داد، اما اندك‌ اندك‌ ابن‌ خطيب‌ از تأثير بدگوييهاي‌ دشمنان‌ در سلطان‌ بيمناك‌ شد (ابن‌ خلدون‌، العبر، 7(3)/695 -696) و تنها راه‌ نجات‌ را در آن‌ ديد كه‌ گوشة امنى‌ گزيند و باقى‌ماندة عمر را به‌ دور از سياست‌ بگذراند (ابن‌ خطيب‌، اعمال‌، 315-317). از اين‌ رو در نهان‌ خواهان‌ پشتيبانى‌ عبدالعزيز سلطان‌ مغرب‌ شد (همان‌، 317) و با اين‌ زمينه‌ چينى‌ براي‌ بازرسى‌ از مرزهاي‌ باختري‌ مملكت‌ از الغنى‌ بالله‌ اجازه‌ گرفت‌ و همراه‌ با پسرش‌ على‌ تا حدود جبل‌ الفتح‌ رفت‌ و با ارائة نامة سلطان‌ مغرب‌ با كشتى‌ مغربى‌ از جبل‌ الطارق‌ به‌ سَبته‌ درآمد (اول‌ جمادي‌الاول‌ 773ق‌/10 نوامبر 1371م‌). از اين‌ تاريخ‌ دورة دوم‌ اقامت‌ او در مغرب‌ آغاز شد. او از سبته‌ به‌ طنجه‌ و بعد به‌ تِلمسان‌ به‌ حضور عبدالعزيز رفت‌ و از او نجات‌ خانواده‌اش‌ را درخواست‌ كرد (ابن‌ خطيب‌، اعمال‌، 318). سلطان‌ از ابن‌ خطيب‌ به‌ گرمى‌ استقبال‌ كرد و چندي‌ بعد خانوادة او را در كمال‌ حرمت‌ به‌ مغرب‌ آورد (ابن‌ خلدون‌، العبر، 7(3)/696).
دشمنان‌ ابن‌ خطيب‌ در غرناطه‌ چون‌ او را دور يافتند، به‌ انواع‌ دستاويزها متوسل‌ شدند تا الغنى‌ بالله‌ را به‌ كشتن‌ او برانگيزند، زيرا از آن‌ بيم‌ داشتند كه‌ روزي‌ سلطان‌ او را به‌ قدرت‌ باز گرداند. دو تن‌ از پروردگان‌ و همكاران‌ ابن‌ خطيب‌ بازيگران‌ اين‌ نمايش‌ تازه‌ شدند. آنان‌ بر لغزشهاي‌ او در دورة وزارت‌ و مقاصدي‌ كه‌ به‌ وي‌ نسبت‌ مى‌دادند، انگشت‌ گذاشتند و نوشته‌هاي‌ او را در حق‌ گذشتگان‌ از جمله‌ غيبتها، حرام‌ شمردند و او را به‌ بازي‌ با شريعت‌ و استهزاي‌ كتاب‌ و حديث‌ متهم‌ كردند و آثار او را در خور نابودي‌ و آتش‌ دانستند و سوختند (براي‌ اتهامات‌ او نك: نامة قاضى‌ ابوالحسن‌ نُباهى‌ به‌ ابن‌ خطيب‌، در مقري‌، 5/122-131). دشمنان‌ با استناد به‌ عباراتى‌ از كتاب‌ روضةالتعريف‌ او كه‌ به‌ شيوة اهل‌ تصوف‌ نگاشته‌ شده‌ بود، او را حلولى‌ مذهب‌ شمردند (همان‌، 7/100) و سرانجام‌ قاضى‌ نباهى‌ در مورد ابن‌ خطيب‌ حكم‌ به‌ زندقه‌ داد و سلطان‌ را به‌ تأييد اين‌ حكم‌ و صدور دستور قتل‌ وزير پيشين‌ واداشت‌.
قاضى‌ به‌ عبدالعزيز سلطان‌ مغرب‌ نامه‌ نوشت‌ و اجراي‌ حكم‌ را از او خواستار شد، اما عبدالعزيز نه‌ تنها اين‌ درخواست‌ را نپذيرفت‌، بلكه‌ بيش‌ از پيش‌ بر انعام‌ خود به‌ ابن‌ خطيب‌ افزود (ابن‌ خلدون‌، العبر، 7(3)/696 -697). با درگذشت‌ ابوفارس‌ عبدالعزيز در ربيع‌الاخر 774/سپتامبر 1372 رقابتى‌ بر سر جانشينى‌ وي‌ درگرفت‌ كه‌ به‌ تيرگى‌ روابط مغرب‌ و غرناطه‌ و مرگ‌ ابن‌ خطيب‌ انجاميد. ابوبكر بن‌ غازي‌ وزير، سعيد فرزند خردسال‌ سلطان‌ درگذشته‌ را با عنوان‌ ابوزيان‌ محمد چهارم‌ (حك 774-776ق‌/1372-1374م‌) به‌ سلطنت‌ برداشت‌ و از تلمسان‌ به‌ فارس‌ رفت‌. ابن‌ خطيب‌ هم‌ كه‌ با وزير بسيار نزديك‌ بود، به‌ فاس‌ منتقل‌ شد و تقاضاهاي‌ الغنى‌ بالله‌ سلطان‌ غرناطه‌ در استرداد او همچنان‌ بى‌اثر ماند (همان‌، 7(3)/701). سلطان‌ غرناطه‌ عبدالرحمان‌ ابن‌ ابى‌ يفلوسن‌ شيخ‌ الغزاة شورشى‌ اندلس‌ را آزاد كرد و به‌ سوي‌ مغرب‌ فرستاد و نيروهاي‌ مخالف‌ دولت‌ فاس‌ را براي‌ بيعت‌ با ابوالعباس‌ احمد پسر ابوسالم‌ مرينى‌ متحد ساخت‌. اما پيش‌ از اين‌ كار پشتيبانى‌ خود را به‌ دستگيري‌ و تسليم‌ ابن‌ خطيب‌ مشروط كرد. اين‌ كشمكش‌ كه‌ نزديك‌ به‌ 2 سال‌ به‌ درازا كشيد، به‌ پيروزي‌ ابوالعباس‌ انجاميد و سلطان‌ جديد در 7 محرم‌ 776 به‌ فاس‌ درآمد و ابوبكر بن‌ غازي‌ ناگزير با وي‌ بيعت‌ كرد (همان‌، 7/702-707). وقتى‌ دولت‌ نوين‌ مغرب‌ بر سر كار آمد، ابن‌ خطيب‌ را گرفتند و به‌ زندان‌ انداختند و كوششهاي‌ ابن‌ خلدون‌ نزد اولياي‌ دولت‌ غرناطه‌ براي‌ رهايى‌ وي‌ بى‌ثمر ماند (نك: ابن‌ خلدون‌، التعريف‌، 244).
سلطان‌ غرناطه‌ ابوعبدالله‌ بن‌ زمرك‌، منشى‌ و وزير خود را نزد ابوالعباس‌ فرستاد. ابن‌ خطيب‌ را به‌ مجلسى‌ از خواص‌ و اهل‌ شور آوردند و اتهاماتش‌ را باز گفتند، سپس‌ به‌ شدت‌ شكنجه‌اش‌ كردند و به‌ مجلس‌ باز آوردند. اهل‌ مجلس‌ در مورد قتل‌ او به‌ موجب‌ آن‌ اتهامات‌ و فتواي‌ بعضى‌ فقيهان‌ مشورت‌ كردند. به‌ نظر مى‌رسد كه‌ در اين‌ مجلس‌ تصميمى‌ در اين‌ باره‌ گرفته‌ نشد، اما سليمان‌ بن‌ داوود گروهى‌ را شبانه‌ به‌ كشتن‌ او در زندان‌ برانگيخت‌ و كسانى‌ كه‌ الغنى‌ بالله‌ در لباس‌ خدمتگزاران‌ هيأت‌ اعزامى‌ فرستاده‌ بود، نيز با آنان‌ به‌ زندان‌ وارد شدند و ابن‌ خطيب‌ را در آن‌ جا خفه‌ كردند و فرداي‌ آن‌ شب‌ جسد او را در باب‌ المحروق‌ به‌ خاك‌ سپردند، اما روز بعد جسد را از خاك‌ بيرون‌ آوردند و بر آتش‌ گذاشتند و بار ديگر به‌ قبر بازگرداندند (همو، العبر، 7(3)/709). بر اثر اين‌ رفتار زشت‌ بود كه‌ ابن‌ خطيب‌ را ذوالميتين‌ و ذوالقبرين‌ خوانده‌اند (ابن‌ عماد، 6/246-247).
ابن‌ خطيب‌ در روزهاي‌ زندان‌ با پيش‌بينى‌ِ شادي‌ دشمنان‌ از مرگ‌ خود، شعري‌ در خطاب‌ به‌ آنان‌ سروده‌ است‌ (ابن‌ خلدون‌، العبر، 7(3)/709-710). ابن‌ خلدون‌، عامل‌ اين‌ حركت‌ ناشايست‌ با جسد ابن‌ خطيب‌ را سليمان‌ بن‌ داوود دانسته‌ (همان‌، 7/709) و شوكانى‌ قتل‌ ابن‌ خطيب‌ را از زياده‌رويهاي‌ قاضيان‌ مالكى‌ گفته‌ است‌ كه‌ بى‌حجت‌ و برهان‌ خون‌ مسلمانان‌ را مى‌ريختند (2/194)، اما على‌ پسر ابن‌ خطيب‌، ابن‌ زمرك‌ را كه‌ در كتابت‌ و وزارت‌ بر جاي‌ پدرش‌ نشست‌، عامل‌ مهم‌ قتل‌ پدر دانسته‌ است‌ (مقري‌، 6/77، 7/145، 160-161). مقري‌ در قرن‌ 11ق‌/17م‌ بارها قبر ابن‌ خطيب‌ را در فاس‌ زيارت‌ كرده‌ است‌ (5/156). امروزه‌ مقبرة او را نوسازي‌ كرده‌اند و نامش‌ را نيز بر بيمارستانى‌ كه‌ در كنار مزار اوست‌، نهاده‌اند (ناجى‌، «ج‌»). در 1974م‌ ششصدمين‌ سالگرد درگذشت‌ ابن‌ خطيب‌ در مغرب‌ (مراكش‌) برگزار شد (عنان‌، مقدمه‌، 2/7).
از ابن‌ خطيب‌ 3 پسر بازماند: عبدالله‌، محمد و على‌. عبدالله‌ در دستگاه‌ سلاطين‌ اندلس‌ و مغرب‌ به‌ كتابت‌ پرداخت‌ (مقري‌، 7/289- 290). پدرش‌ او را براي‌ تكميل‌ يكى‌ از آخرين‌ اثرهاي‌ خود الكتيبة الكامنة وكيل‌ كرده‌ بود (ابن‌ خطيب‌، الكتيبة، 280). محمد در تصوف‌ به‌ مقاماتى‌ رسيد و به‌ خدمت‌ پادشاهان‌ علاقه‌ نشان‌ نداد (مقري‌، 7/289). على‌ كه‌ پس‌ از پدر شاعر خانواده‌ بود، نديم‌ سلطان‌ ابوالعباس‌ احمد المستنصر (همان‌ كه‌ ابن‌ خطيب‌ در سلطنت‌ او به‌ قتل‌ رسيد) شد و بعدها به‌ مصر رفت‌ و بر نسخة وقفى‌ الاحاطة در آنجا حاشيه‌ نوشت‌ (همان‌، 7/301-302).
آموزش‌ و آثار: آموزش‌ ابن‌ خطيب‌ بسيار متنوع‌ بود و او در زمينة همة آموخته‌هايش‌ آثاري‌ به‌ نثر يا نظم‌ پديد آورد، از ميان‌ همة اين‌ فنون‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ 3 مقولة طب‌، شعر و ترسل‌ از ويژگيهاي‌ اشرافيت‌ ديوانى‌ بود و از گفتار منظوم‌ پدر ابن‌ خطيب‌ برمى‌آيد كه‌ هدف‌ او در آموختن‌ اين‌ فنون‌ دستيابى‌ به‌ مناصب‌ عالى‌ درباري‌ و حتى‌ مقام‌ حاجبى‌ بوده‌ است‌ (مقري‌، 5/16).
ابن‌ خطيب‌ از آن‌ رو كه‌ از خانواده‌اي‌ اهل‌ فضل‌ بود، نزد سرشناس‌ترين‌ استادان‌ آن‌ روزگار در غرناطه‌ تعليم‌ ديد و با توجه‌ به‌ دامنة تنوع‌ آموزشهايش‌ استادان‌ بسياري‌ داشت‌. او گذشته‌ از اندلس‌ در مغرب‌ نيز از محضر دانشمندان‌ بسياري‌ بهره‌ برد. مقري‌ (5/189-603) شرح‌ حال‌ 28 تن‌ از استادان‌ ابن‌ خطيب‌ را آورده‌ و خود ابن‌ خطيب‌ در سياهة كوتاهى‌ از بزرگ‌ترين‌ استادانش‌ بيش‌ از 30 تن‌ را نام‌ برده‌ است‌ (مقري‌، 5/604 - 605، به‌ نقل‌ از الاحاطة ). ابن‌ خطيب‌ در الاحاطة بارها از بسيار كسان‌ با عنوان‌ «شيخنا» و «الاستاذ» ياد كرده‌ (مثلاً 1/161، 570، 2/227، 243، 3/20، 547) كه‌ اغلب‌ استاد اجازات‌ او بوده‌اند (مقري‌، 5/604، به‌ نقل‌ از الاحاطة ). در ميان‌ استادان‌ او از ابوعبدالله‌بن‌عبدالولى‌ العواد و ابوالحسن‌على‌القيجاطى‌، ابوالقاسم‌ بن‌ جُزَي‌، ابوعبدالله‌ بن‌ الفخار و ابوعبدالله‌ ابن‌ بكر در قرائت‌ و علوم‌ قرآن‌؛ ابوالحسن‌ بن‌ الجياب‌ در ادب‌؛ ابوعبدالله‌ بن‌ جابر، ابوالبركات‌ بن‌ الحاج‌ البلفيقى‌، ابوعمر بن‌ ابوجعفر بن‌ الزبير، ذوالوزارتين‌ ابوبكر بن‌ الحكيم‌، قاضى‌ ابوبكر بن‌ شبرين‌، ابوجعفر الطنجالى‌، ابوعبدالله‌ المقري‌ التلمسانى‌ (نياي‌ بزرگ‌ مقري‌ مورخ‌)، ابوعبدالله‌ بن‌ مرزوق‌ و ابوعثمان‌ بن‌ ليون‌ در حديث‌ و روايت‌؛ ابوزكريا بن‌ هذيل‌ و ابوعبدالله‌ بن‌ سالم‌ در علوم‌ معقول‌ و طب‌ (همان‌، 5/603 -604؛ ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 1/213-214) و ابوالعباس‌ بن‌ بنّا در رياضيات‌ (همان‌، 1/230) را مى‌توان‌ نام‌ برد. ابن‌ خطيب‌ از ابوجعفر احمد بن‌ صفوان‌ مالقى‌، اديب‌ بزرگ‌، اجازة روايت‌ داشت‌ و ديوان‌ او را جمع‌ كرد (همان‌، 1/229-236).
ابن‌ خطيب‌ مجلس‌ درس‌ نداشت‌ تا شاگردان‌ زيادي‌ داشته‌ باشد. با اينهمه‌، روزگاري‌ كه‌ در ديوان‌ انشاي‌ سلاطين‌ نصري‌ (بنى‌ احمر) كار مى‌كرد، كسانى‌ زيردست‌ او كتابت‌ و ترسل‌ آموختند و عده‌اي‌ از او اجازة روايت‌ گرفتند. شايد از اين‌ روست‌ كه‌ مقري‌ (7/145) گفته‌ است‌ شاگردان‌ او بسيار بوده‌اند. مقري‌ (7/145- 288) ترجمة 6 تن‌ از شاگردان‌ او را با نامهاي‌ ابوعبدالله‌ بن‌ زمرك‌، ابن‌ المهنّا، ابوبكر بن‌ جزي‌، ابوعبدالله‌ الشريشى‌، ابومحمد عطية بن‌ يحيى‌ المحاربى‌ و احمد ابن‌ سليمان‌ بن‌ فركون‌ آورده‌ است‌. وي‌ نه‌ تنها در شعر، ترسل‌ و طب‌ بلكه‌ در تاريخ‌، سياست‌، فقه‌ و تصوف‌ نيز آثاري‌ دارد. كثرت‌ و تنوع‌ نوشته‌هاي‌ وي‌ شگفت‌انگيز است‌. او خود در الاحاطة بيش‌ از 25 عنوان‌ از نوشته‌هاي‌ خود را نام‌ برده‌ است‌. مقري‌ نوشته‌هاي‌ بعد از الاحاطة را نيز بر آن‌ افزوده‌ و به‌ اين‌ ترتيب‌ در حدود 60 تأليف‌ او را ذكر كرده‌ است‌ (7/97-101). توفيق‌ ابن‌ خطيب‌ در پديد آوردن‌ اينهمه‌ آثار علمى‌، به‌ رغم‌ گرفتاريهاي‌ اداري‌ و سياسى‌، بيشتر حاصل‌ كم‌خوابى‌ و دو دوره‌ پناهندگى‌ او به‌ مغرب‌ بوده‌ است‌. او كه‌ با همة تجربه‌اش‌ در طبابت‌، خود را عاجز از مداواي‌ بى‌خوابى‌ مى‌يافت‌، بيشتر آثار خود را شبها مى‌نوشت‌. از اين‌ رو به‌ او لقب‌ «ذوالعمرين‌» داده‌اند (همان‌، 5/80).
برخى‌ از آثار او در دورة 3 سالة نخستين‌ اقامتش‌ در مغرب‌ (760-763ق‌)، در سلا تأليف‌ شد (نك: نفاضة، 187- 368) و بعضى‌ ديگر هم‌ در دورة دوم‌ زندگى‌ او در مغرب‌ (773-776ق‌) در تلمسان‌ و فاس‌ به‌ وجود آمد. اگر چه‌ اسلوب‌ همة نوشته‌هاي‌ وي‌ كاملاً همسان‌ نيست‌ و بعضى‌ آثار خود را مانند نفاضة، به‌ شيوة مرسل‌ نوشته‌ است‌، اما غالباً نثر مسجع‌ و مقفى‌ و متكلف‌ و مصنوع‌ را برگزيده‌ است‌ (عبادي‌، 12) كه‌ گاه‌ به‌ پيچيدگى‌ و صعوبت‌ مى‌انجاميد (ترجانى‌زاده‌، 49). اين‌ سبك‌ مرصع‌ و فخيم‌ در آن‌ زمان‌ پسنديده‌ و نشان‌ توانايى‌ نويسنده‌ بود، اما از روانى‌ بيان‌ بسيار مى‌كاست‌ (فروخ‌، 6/506). ابن‌ خطيب‌ در نوشته‌هاي‌ ادبى‌ خود بيشتر به‌ شيوة ابونصر فتح‌ بن‌ خاقان‌ (مق 529ق‌/ 1135م‌) صاحب‌ قلائد العِقيان‌ و ابن‌ بسام‌ (د 543ق‌/1148م‌) مؤلف‌ الذخيرة نظر داشته‌ است‌ (مقري‌، 6/220، 7/97). شايستة يادآوري‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از مطالب‌ آثار ابن‌ خطيب‌، به‌ ويژه‌ در زمينة ادب‌ (نظم‌ و نثر) و تاريخ‌ و تراجم‌ به‌ صورتهاي‌ گوناگون‌ در نوشته‌هاي‌ او تكرار شده‌ است‌.
آثار ابن‌ خطيب‌ به‌ طور كامل‌ به‌ ما نرسيده‌ است‌. برخى‌ از نوشته‌هاي‌ موجود او كه‌ نسخه‌هاي‌ شناخته‌اي‌ دارند، چاپ‌ و منتشر شده‌اند. بوش‌ - ويلا1 آثار منتشر شدة او را با يك‌ طبقه‌بندي‌ موضوعى‌ ارائه‌ كرده‌ است‌ (نك: III/836-837 , 2 EI؛ براي‌ متنهاي‌ انتشار يافتة آثار ابن‌ خطيب‌ نك: فروخ‌، 6/515 -516). كامل‌ترين‌ فهرت‌ آثار او در رسالة خانم‌ آريه‌2 آمده‌ است‌ III/837) , 2 EI). آثار ابن‌ خطيب‌ را بر پاية اطلاعات‌ موجود مى‌توان‌ به‌ ترتيب‌ زير مشخص‌ كرد:
آثار چاپى‌: 1. آداب‌ الوزارة ( آلوارت‌، كه‌ مقري‌ با نام‌ كتاب‌ الوزارة (7/100) و حاجى‌ خليفه‌ (1/97) با عنوان‌ الاشارة الى‌ آداب‌ الوزارة ياد كرده‌ است‌. اين‌ اثر با نام‌ الاشارة الى‌ ادب‌ الوزارة به‌ وسيلة عبدالقادر زمامة در 1972م‌ در مجلة مجمع‌ دمشق‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌ (منجد، 4/23). 2. الاحاطة فى‌ اخبار غرناطة يا الاحاطة بتاريخ‌ غرناطة، بلندآوازه‌ترين‌ اثر ابن‌ خطيب‌ است‌. اين‌ اثر گونه‌اي‌ دائرة المعارف‌ مربوط به‌ غرناطه‌ در تمام‌ دورة اسلامى‌ تا زمان‌ مؤلف‌ و از مهم‌ترين‌ مراجع‌ تاريخ‌ اندلس‌ شمرده‌ مى‌شود (نك: عنان‌، مقدمه‌، 1/6، 78). كتاب‌ دو بخش‌ دارد: بخش‌ اول‌ حاوي‌ آگاهيهاي‌ جغرافيايى‌ و بخش‌ دوم‌ مربوط به‌ رجال‌ و تاريخ‌ به‌ ترتيب‌ طبقات‌ و حروف‌ ابجد است‌ (نك: ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 1/95-96). الاحاطة شامل‌ قسمت‌ اعظم‌ اطلاعات‌ تاريخى‌ و ادبى‌ ابن‌ خطيب‌ است‌، اما به‌ صورت‌ كامل‌ به‌ دست‌ ما نرسيده‌ است‌. ابن‌ خطيب‌ در اين‌ اثر بزرگ‌ مأخذ اطلاعات‌ خود را به‌ دست‌ مى‌دهد و گذشته‌ از كتابهاي‌ ديگر خود به‌ بسياري‌ از مشاهدات‌ و روابط شخصى‌ و اسناد رسمى‌ استناد مى‌كند (نك: عنان‌، مقدمه‌، 1/4- 5). الاحاطة نخست‌ در 1319ق‌/1901م‌ در دو جلد در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسيد، اما چاپ‌ انتقادي‌ و محققانة آن‌ را محمد عبدالله‌ عنان‌ در 4 جلد منتشر كرده‌ است‌ (نك: مآخذ). 3. اعمال‌ الاعلام‌ فى‌ من‌ بويع‌ قبل‌ الاحتلام‌ من‌ ملوك‌ الاسلام‌ و مايتعلق‌ بذلك‌ من‌ الكلام‌. اين‌ كتاب‌ در زمان‌ پناهندگى‌ دوم‌ ابن‌ خطيب‌ در مغرب‌ و پس‌ از مرگ‌ عبدالعزيز مرينى‌ (774ق‌) نوشته‌ شد تا سلطنت‌ ابوزَيّان‌ محمد السعيد خردسال‌ و اقتدار وزير او ابوبكر بن‌ غازي‌ را مشروع‌ نشان‌ دهد (مقري‌، 5/180-181). قسمت‌ اول‌ اين‌ كتاب‌ (تاريخ‌ مشرق‌) و قسمت‌ سوم‌ (تاريخ‌ افريقاي‌ شمالى‌ و سيسيل‌، ناتمام‌) به‌ ياد صدمين‌ سال‌ تولد ميشل‌ آماري‌1 در 1910م‌ به‌ وسيلة ح‌. ح‌. عبدالوهاب‌ در پالرم‌ چاپ‌ شده‌ است‌ II/372) .(GAL,S, قسمت‌ دوم‌ آن‌ به‌ تاريخ‌ اسپانياي‌ اسلامى‌ مى‌پردازد و مهم‌ترين‌ بخش‌ كتاب‌ را تشكيل‌ مى‌دهد. لوي‌پرووانسال‌2 اين‌ قسمت‌ را در 1934م‌ در رباط با عنوان‌ تاريخ‌ اسبانية الاسلامية چاپ‌ كرده‌ است‌ (نك: مآخذ). قسمت‌ سوم‌ كتاب‌ را ا.م‌. عبادي‌ و م‌.ا. كتانى‌ در 1964م‌ در دارالبيضا با نام‌ تاريخ‌ المغرب‌ العربى‌ فى‌ العصر الوسيط چاپ‌ كرده‌اند (فروخ‌، 6/515). بخشهايى‌ از آن‌ نيز به‌ صورتى‌ جداگانه‌ به‌ بعضى‌ زبانهاي‌ اروپايى‌ ترجمه‌ و منتشر شده‌ است‌ (نك: پرووانسال‌، «ك‌ - ل‌»). وضع‌ روحى‌ متزلزل‌ ابن‌ خطيب‌ در زمان‌ تأليف‌ كتاب‌ از خلاف‌ مطالب‌ آن‌ پيداست‌ (مثلاً نك: ص‌ 12-14، 321). در اين‌ كتاب‌ نيز مانند الاحاطة و حتى‌ بيش‌ از آن‌ در مستند كردن‌ مدعاها و ارائة مآخذ كوشش‌ شده‌ است‌. مؤلف‌ در آخر قسمت‌ دوم‌ اعمال‌، به‌ اخبار سلاطين‌ قشتاله‌ پرداخته‌ و اطلاعات‌ خود را در اين‌ باب‌ از حكيم‌ و طبيب‌ دربار يوسف‌ بن‌ وقار اسرائيلى‌ طليطلى‌ گرفته‌ است‌ (ص‌ 322). 4. اوصاف‌ الناس‌ فى‌ التاريخ‌ و الصلات‌. نام‌ اين‌ كتاب‌ در مقري‌ و فهرستهاي‌ ديگر نيامده‌ است‌ (نك: مآخذ). 5. جيش‌ التوشيح‌ كه‌ به‌ گفتة ابن‌ خطيب‌ در 2 سِفر بوده‌ است‌ (مقري‌، 7/98، به‌ نقل‌ از الاحاطة ) . اين‌ اثر بزرگ‌ترين‌ مجموعة موشح‌، شعر محبوب‌ و مردمى‌ اندلس‌ است‌، قسمت‌ بزرگ‌ آن‌ از ميان‌ رفته‌ و آنچه‌ مانده‌ سِفر اول‌ كتاب‌ و شامل‌ موشح‌ سرايان‌ سدة 6ق‌/12م‌ است‌ كه‌ ه. ناجى‌ آن‌ را به‌ چاپ‌ رسانده‌ است‌ (نك: مآخذ). عبدالعزيز بن‌ محمد قشتالى‌ مدد الجيش‌ را در تذييل‌ آن‌ نوشته‌ است‌ (مقري‌، 7/68). 6. خطرة الطيف‌ فى‌ رحلة الشتاء و الصيف‌، گزارشى‌ است‌ از سفرهاي‌ ابن‌ خطيب‌ در نواحى‌ مجاور غرناطه‌. اين‌ اثر همراه‌ 3 تأليف‌ ديگر از ابن‌ خطيب‌ توسط ا.م‌. عبادي‌ در مجموعه‌اي‌ با عنوان‌ مشاهدات‌ لسان‌ الدين‌ بن‌ الخطيب‌ فى‌ بلاد المغرب‌ و الاندلس‌ در اسكندريه‌ (1958م‌) چاپ‌ شده‌ است‌ ( منجد، 1/16-17). 7. ديوان‌ الصَيّب‌ و الجّهام‌ و الماضى‌ و الكّهام‌، مجموعة شعر ابن‌ خطيب‌ در 2 سِفر (مقري‌، 7/98) كه‌ به‌ تحقيق‌ محمد شريف‌ قاهر در 1393ق‌ در الجزائر منتشر شده‌ است‌ ( فروخ‌، 6/515). 8. رقم‌ الحلل‌ فى‌ نظم‌ الدول‌، از رجزهاي‌ ابن‌ خطيب‌ در تاريخ‌ كه‌ در 1316ق‌ در تونس‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (عنان‌، فهارس‌، 1/195). بعضى‌ اين‌ اثر را با نوشتة منظوم‌ ديگر از ابن‌ خطيب‌ به‌ نام‌ الحلل‌ المرقومة به‌ اشتباه‌ يكى‌ دانسته‌اند (مثلاً ؛ GAL,S,II/338 قس‌: وانديك‌، 79)، چنانكه‌ گاه‌ الحلل‌ الموشية را نيز به‌ خطا به‌ ابن‌ خطيب‌ نسبت‌ داده‌اند (نك: ؛ GAL,S,II/373 فروخ‌، همانجا). ابن‌ خطيب‌ از رقم‌ الحلل‌ در الاحاطة با عنوان‌ رجز الدّول‌ ياد كرده‌ است‌ (3/292). 9. روضة التعريف‌ بالحب‌ الشريف‌، در تصوف‌، كه‌ بعضى‌ عبارات‌ آن‌ دستاويز اتهام‌ عليه‌ ابن‌ خطيب‌ شد (مقري‌، 7/100). از اين‌ اثر در الاحاطة با عنوان‌ كتاب‌ المحبة ياد شده‌ است‌ (3/455). عبدالقادر احمد عطا آن‌ را در 1968م‌ در قاهره‌ منتشر كرده‌ است‌ (منجد، 3/21). 10. ريحانة الكتاب‌ و نجعة المُنتاب‌، در مجلداتى‌ چند كه‌ شامل‌ نمونه‌هاي‌ بسياري‌ از نامه‌هاي‌ سلطانى‌ و خطبه‌هاي‌ بعضى‌ كتابهاي‌ مؤلف‌ و در موضوع‌ خود بى‌نظير است‌ (مقري‌ ، 7/99). قسمتهايى‌ از آن‌ در 1912 - 1914م‌ به‌ وسيلة گاسپار رميرو3 منتشر و به‌ اسپانيايى‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ (عنان‌، فهارس‌، 1/212-214). 11. الكتيبة الكامنة فى‌ شعراء (ادباء) المائة الثامنة كه‌ ظاهراً در 774ق‌ در مغرب‌ نوشته‌ شده‌، اما نام‌ آن‌ در الاحاطة نيز آمده‌ است‌ (عباس‌، 15). احتمالاً ابن‌ خطيب‌ در اواخر عمر در اين‌ اثر، كه‌ نوعى‌ تكملة نوشتة ديگر او، به‌ نام‌ التاج‌ المُحَلّى‌ بود، تجديدنظر كرده‌ و كسانى‌ چون‌ ابن‌ زمرك‌ و قاضى‌ نباهى‌ و ابن‌ فركون‌ را كه‌ در الاحاطة از آنان‌ به‌ خوبى‌ ياد شده‌ بود، در آن‌ به‌ عبارات‌ زشت‌ هجو كرده‌ است‌ (مثلاً نك: الكتيبة، 146، 272، 282، 305). الكتيبة را احسان‌ عباس‌ منتشر كرده‌ است‌ (نك: مآخذ). 12. كناسة الدكان‌ بعد انتقال‌ السكان‌، از نوشته‌هاي‌ دورة اول‌ اقامت‌ ابن‌ خطيب‌ در مغرب‌، شامل‌ يك‌ سند ازدواج‌ نصري‌ و 25 نامه‌ از دربار غرناطه‌ به‌ سلطان‌ مغرب‌ در فاس‌ است‌. محمد كمال‌ شُبانه‌ آن‌ را منتشر كرده‌ است‌ (نك: مآخذ). 13. اللمحة البدرية فى‌ الدولة النصرية كه‌ چكيده‌اي‌ از تاريخ‌ سلاطين‌ بنى‌نصر غرناطه‌ از تأسيس‌ آن‌ در 628ق‌ تا سال‌ تأليف‌ كتاب‌ در 765ق‌ است‌ و در قاهره‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (نك: مآخذ). ابن‌ خطيب‌ مطالب‌ اين‌ كتاب‌ را با اختصار از آثار ديگرش‌ چون‌ الاحاطة ( اللمحة، 19)، الاماطة عن‌ وجه‌ الاحاطة (همان‌، 27)، نفاضة (همان‌، 91، 113، 119) و طرفة (همان‌، 65، 97) برگرفته‌ است‌. 14. مُثْلَى‌ الطريقة فى‌ ذم‌َ الوثيقة كه‌ مكرر منتشر شده‌ است‌ (منجد، 3/21). 15. مفاخرات‌ مالقة و سلا. 16. معيار الاختيار فى‌ ذكر المعاهد و الديار. دو اثر اخير، چنانكه‌ گذشت‌، همراه‌ خطرة الطيف‌... و يك‌ رحله‌ از نفاضة الجراب‌ چاپ‌ شده‌ است‌. جز رحلة اخير، رسائل‌ پيشين‌ قبلاً به‌ صورت‌ پراكنده‌ منتشر شده‌ بودند (نك: III/836 , 2 EI). 17. مقنعة السائل‌ فى‌ (عن‌) المرض‌ الهائل‌. اين‌ اثر شايد همان‌ است‌ كه‌ ابن‌ خطيب‌ در ترجمة خود با عنوان‌ الكلام‌ على‌ الطاعون‌ المعاصر از آن‌ ياد كرده‌ است‌ (مقري‌، 7/99). مولر آن‌ را در 1863م‌ با ترجمة آلمانى‌ در مونيخ‌ منتشر كرده‌ است‌ (اليس‌، .(II/126 18. نفاضة الجراب‌ فى‌ علالة الاغتراب‌، در 4 سِفر (مقري‌، 7/98)، سفرنامة مغربى‌ ابن‌ خطيب‌ در پناهندگى‌ اول‌ اوست‌ كه‌ در پايان‌ شامل‌ فهرستى‌ از تأليفات‌ او در مغرب‌ است‌ و در آنجا نفاضة را در 3 سِفر معرفى‌ كرده‌ است‌ ( نفاضة، 368). عبادي‌ آن‌ را در قاهره‌ منتشر كرده‌ است‌ (نك: مآخذ).
آثار خطى‌: 1. الاكليل‌ الذاخر فى‌ من‌ فضل‌ عند نظم‌ التاج‌ من‌ الجواهر (گيلين‌، 213 ؛ قس‌: حاجى‌ خليفه‌، 1/143: الاكليل‌ الزاهر فى‌ ما... )؛ 2. بستان‌ الدول‌ (همانجا؛ مقري‌، 7/97- 98)؛ 3. التاج‌ المُحَلّى‌ فى‌ مساجلة القِدح‌ المُعَلّى‌ (گيلين‌، همانجا)؛ 4. تخليص‌ الذهب‌ (همانجا)؛ 5. الحلل‌ المرقومة. چنانكه‌ گذشت‌ بروكلمان‌ اين‌ اثر را با رقم‌ الحلل‌ يكى‌ دانسته‌ است‌ (نك: آثار چاپى‌) و احتمالاً همان‌ است‌ كه‌ وانديك‌ (ص‌ 79) با نام‌ تاريخ‌ الخلفاء و الحلل‌ المرقومة از آن‌ ياد كرده‌ است‌. به‌ نوشتة مقري‌ (7/98) الحلل‌ المرقومة فى‌ اللمع‌ المنظومة اثري‌ است‌ منظوم‌ (ارجوزة) در فقه‌ در هزار بيت‌ (الفية) كه‌ ابن‌ خلدون‌ آن‌ را شرح‌ كرده‌ است‌. از اصل‌ و شرح‌ آن‌ نسخه‌اي‌ به‌ زمان‌ ما نرسيده‌ است‌ (عنان‌، مقدمه‌ 1/76)؛ 6. السحر و الشعر (گيلين‌، 213 ؛ درنبورگ‌، )؛ I/299 7. طرفة العصر فى‌ دولة بنى‌ نصر، در 3 سِفر (مقري‌، 7/97؛ نك: ابن‌ خطيب‌، اللمحة، 4). از اين‌ اثر نسخه‌هايى‌ با عنوان‌ نبذة العصر فى‌ اخبار ملوك‌ بنى‌ نصر شناخته‌ شده‌ است‌ ؛ GAL,S,II/372) بوون‌، 52 )؛ 8. عمل‌ من‌ طب‌ لمن‌ حب‌ (مقري‌، 7/98؛ گيلين‌، )؛ GAL,S,II/340;194 9. قصيدة فى‌ مدح‌ خير البرية (علوش‌، 2(1)/105)؛ 10. ما كتب‌ به‌ عن‌ السلطان‌ الى‌ التربة المقدسية حيث‌ قبر رسول‌الله‌(ص‌) ( كاتالوگوس‌، II/176 )؛ GAL,S,II/340; 11. منظومة فى‌ الطب‌ (همانجا؛ پرچ‌، كه‌ احتمالاً همان‌ المعلومة است‌ كه‌ ارجوزه‌اي‌ است‌ در طب‌ (نك: مقري‌، 7/98- 99)؛ 12. منظومة فى‌ الطبايع‌ و الطبوع‌ و الاصول‌ )؛ GAL,S,II/339) 13. الاصول‌ لحفظ الصحة فى‌ الفصول‌ ؛ GAL,S,II/373) آلوارت‌، ؛ V/616-618 با عنوان‌ الوصول‌... ).
آثار منسوب‌: نوشته‌هاي‌ زير در مقري‌ (7/97-101) به‌ ابن‌ خطيب‌ منسوب‌ شده‌، اما از آنها تاكنون‌ نسخه‌اي‌ به‌ دست‌ نيامده‌ است‌:
1. ابيات‌ الابيات‌ (مطلعهاي‌ اشعار ابن‌ خطيب‌)؛ 2. استنزال‌ اللطف‌ الموجود فى‌ سرّ الوجود؛ 3. البَيْزَرة؛ 4. البيطرة؛ 5. تافه‌ الجَم‌ّ و نقطة من‌ يَم‌ْ (تدوين‌ نثر ابن‌ الجَيّاب‌)؛ 6. تقرير الشبه‌ و التحرير الشبه‌؛ 7. تدوين‌ شعر ابن‌ الجياب‌؛ 8. حمل‌ الجمهور على‌ السنن‌ المشهور؛ 9. خلع‌ الرسن‌ فى‌ امر القاضى‌ ابن‌ الحسن‌؛ 10. الدُّرر الفاخرة و اللُّجَج‌ الزاخرة (تدوين‌ شعر ابن‌ صفوان‌)؛ 11. الرد على‌ الاباحة (شايد همان‌ رسالة على‌ اهل‌ الرد مذكور در الاحاطة، 2/65 باشد)؛ 12. رسالة تكون‌ الجنين‌؛ 13. الزبدة الممخوضة؛ 14. سَدُّ الذريعة فى‌ تفضيل‌ الشريعة؛ 15. عائد الصلة (ذيل‌ بر صلة ابن‌ الزبير)؛ 16. الغبيرة على‌ اهل‌ الحيرة؛ 17. فُتات‌ الخوان‌ و لقط الصِوان‌ (قطعه‌هاي‌ شعر)؛ 18. ارجوزة فى‌ السياسة المدنية؛ 19. الرجز فى‌ عمل‌ الترياق‌ الفاروقى‌؛ 20. فى‌ المويسيقى‌ [؟]؛ 21. قطع‌ السلوك‌ (رجز)؛ 22. الكلام‌ على‌ الطاعون‌ المعاصر (نك: آثار چاپى‌: مقتعة االسائل‌)؛ 23. المباخر الطيبية فى‌ المفاخر الخطيبية؛ 24. المسائل‌ الطيبة؛ 25. المعتمدة فى‌ الاغذية المفردة (ارجوزة)؛ 26. المعلومة (نك: آثار خطى‌، منظومة فى‌ الطب‌)؛ 27. مقامة السياسة؛ 28. النثر فى‌ غرض‌ السلطانيات‌؛ 29. النقاية بعد الكفاية؛ 30. اليوسفى‌ فى‌ صناعة الطب‌.
بغدادي‌ دو اثر ديگر نيز از ابن‌ خطيب‌ نام‌ برده‌ است‌: المسائل‌ اللطيفة فى‌ فسخ‌ الحج‌ و العمرة الشريفة (2/475) و مَنْح‌ الغريب‌ فى‌ الفتح‌ القريب‌ (2/576). حاجى‌ خليفه‌ اثري‌ با عنوان‌ هدار الكنايات‌ فى‌ تراجم‌ الادباء بالمغرب‌ نيز به‌ ابن‌ خطيب‌ نسبت‌ داده‌ است‌ (2/2028) كه‌ با توجه‌ به‌ تصحيف‌ بعضى‌ نامهاي‌ آثار ابن‌ خطيب‌ در كشف‌ الظنون‌، مانند طرف‌ العصر (2/1110) و مقاصد الحراب‌ (2/1779م‌)، دانسته‌ نيست‌ كه‌ نام‌ اثري‌ جز آثار ياد شده‌ است‌ يا صورت‌ مصحّف‌ يكى‌ از همانها.
اين‌ نوشته‌هاي‌ فراوان‌ و گوناگون‌ حاكى‌ از جامعيت‌ علمى‌ ابن‌ خطيب‌ است‌. معاصران‌ ابن‌ خطيب‌ و نزديكان‌ به‌ زمان‌ وي‌، او را به‌ قدرت‌ در شعر و ترسل‌، تسلط در ستايش‌ و نكوهش‌ و آگاهى‌ بر علوم‌ عقلى‌ و نقلى‌ ستوده‌ و شاعر اندلس‌ و مغرب‌ و از پيشوايان‌ موشح‌ و زجل‌ در عصر خود خوانده‌اند (ابن‌ احمر، 243؛ ابن‌ خلدون‌، العبر، 7/689، همو، المقدمة، 1/480، 499)، هر چند زجل‌ شعر طبقه‌ اشرافى‌ او نبود و هم‌ از اين‌ رو مضامين‌ زجلهاي‌ او با موضوعهاي‌ ديگر زجل‌ پردازان‌ تفاوت‌ داشت‌ (عنان‌، «ابن‌ الخطيب‌ امام‌ فى‌ الزجل‌»، 48- 49). شهرت‌ ابن‌ خطيب‌ در همان‌ عصر به‌ اندلس‌ غيراسلامى‌ هم‌ راه‌ يافت‌ و او را در تواريخ‌ قشتاله‌ به‌ نام‌ ابن‌ خطبن‌1 و به‌ عنوان‌ دانشمندي‌ بزرگ‌ و فيلسوف‌ و وزير غرناطه‌ مى‌شناختند (عنان‌، مقدمه‌، 1/51). مقري‌ به‌ ملاحظة عظمت‌ شخصيت‌ و آثار ابن‌ خطيب‌ 3 جلد (جج‌ 5، 6، 7) از نوشتة تاريخى‌، معروف‌ خود، نفح‌ الطيب‌، را به‌ احوال‌ و آثار او اختصاص‌ داده‌ است‌. عنان‌ مقايسه‌اي‌ ميان‌ ابن‌ خطيب‌ و دوست‌ نامدارش‌ عبدالرحمان‌ بن‌ خلدون‌ انجام‌ داده‌ و هماننديهاي‌ چندي‌ ميان‌ حوادث‌ زندگى‌ آن‌ دو يافته‌ است‌. به‌ نظر عنان‌، اگر ابن‌ خطيب‌ در زمينة زبان‌ و بيان‌ ادبى‌ برتري‌ دارد، ابن‌ خلدون‌ در شيوة تاريخى‌ بر او پيشى‌ مى‌جويد («ابن‌ خلدون‌ و ابن‌ خطيب‌»، 20- 25). شهرت‌ ابن‌ خطيب‌ به‌ عنوان‌ مورخ‌ و اديب‌ بر شخصيت‌ علمى‌ او به‌ عنوان‌ يك‌ طبيب‌ سايه‌ انداخته‌ است‌، اما تعدد آثار طبى‌ او و پيوندش‌ با طبيبان‌ بزرگ‌ آن‌ عصر غرناطه‌ ( الاحاطة، 3/171-172، 177- 178) پژوهشگران‌ را به‌ توجه‌ و بررسى‌ بيشتري‌ در اين‌ زمينه‌ فرامى‌خواند.
مآخذ: ابن‌ احمر، اسماعيل‌، نثير فرائد الجمان‌ فى‌ نظم‌ فحول‌ الزمان‌، تحقيق‌ محمد رضوان‌ الداية، قاهره‌، 1967م‌؛ ابن‌ اياس‌، محمد، بدائع‌ الزهور فى‌ وقائع‌ الدهور، تحقيق‌ محمد مصطفى‌، قاهره‌، 1403ق‌؛ ابن‌ حجر عسقلانى‌، احمد، الدرر الكامنة فى‌ اعيان‌ المائة الثامنة، حيدرآباد دكن‌، 1396ق‌؛ ابن‌ خطيب‌، محمد، الاحاطة فى‌ اخبار غرناطة، تحقيق‌ محمد عبدالله‌ عنان‌، قاهره‌، 1393ق‌/ 1973م‌؛ همو، اعمال‌ الاعلام‌، تاريخ‌ اسبانية الاسلامية، تحقيق‌ لوي‌ پرووانسال‌، بيروت‌، 1956م‌؛ همو، اوصاف‌ الناس‌ فى‌ التواريخ‌ و الصلات‌، تحقيق‌ محمد كمال‌ شبانه‌، مراكش‌، 1397ق‌/1977م‌؛ همو، جيش‌ التوشيح‌، تحقيق‌ هلال‌ ناجى‌، تونس‌، 1967م‌؛ همو، الكتيبة الكامنة فى‌ من‌ لقيناه‌ بالاندلس‌ من‌ شعراء المائة الثامنة، تحقيق‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1963م‌؛ همو، كناسة الدكان‌ بعد انتقال‌ السكان‌، تحقيق‌ محمد كمال‌ شبانه‌، قاهره‌، 1966م‌؛ همو، اللمحة البدرية فى‌ الدولة النصرية، تصحيح‌ محب‌الدين‌ الخطيب‌، قاهره‌، دارالكاتب‌ العربى‌؛ همو، نفاضة الجراب‌، تحقيق‌ احمدمختار عبادي‌، قاهره‌، دارالكاتب‌ العربى‌؛ ابن‌ خلدون‌، التعريف‌ بابن‌ خلدون‌ و رحلته‌ غرباً و شرقاً، بيروت‌، 1979م‌؛ همو، العبر، بيروت‌، 1959م‌؛ همو، المقدمة، بيروت‌، دارالفكر؛ ابن‌ عماد، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌ فى‌ اخبار من‌ ذهب‌، قاهره‌، 1351ق‌؛ ابن‌ قاضى‌، احمد، جذوة الاقتباس‌، رباط، 1973م‌؛ بغدادي‌، ايضاح‌؛ پرووانسال‌، لوي‌، مقدمه‌ بر اعمال‌ الاعلام‌ (نك: ابن‌ خطيب‌ در همين‌ مآخذ)؛ ترجانى‌زاده‌، احمد، تاريخ‌ ادبيات‌ عرب‌ از دورة جاهليت‌ تا عصر حاضر، تبريز، 1348ش‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ ركابى‌، جودت‌، فى‌ الادب‌ الاندلسى‌، قاهره‌، 1970م‌؛ شوكانى‌، محمد، البدر الطالع‌ بمحاسن‌ من‌ بعد القرن‌ السابع‌، بيروت‌، 1348ق‌؛ عبادي‌، احمد مختار، مقدمه‌ بر نفاضة الجراب‌ (نك: ابن‌ خطيب‌ در همين‌ مآخذ)؛ عباس‌، احسان‌، مقدمه‌ بر الكتيبة (نك: ابن‌ خطيب‌ در همين‌ مآخذ)؛ علوش‌، ي‌. س‌. و عبدالله‌ الرجراجى‌. فهرس‌ المخطوطات‌ العربية المحفوظة فى‌ الخزانة العامة برباط الفتح‌ ( المغرب‌ الاقصى‌)، پاريس‌، 1954م‌؛ عنان‌، محمد عبدالله‌، مقدمه‌ بر الاحاطة (نك: ابن‌ خطيب‌ در همين‌ مآخذ)؛ همو، «ابن‌ خطيب‌ امام‌ فى‌ الزجل‌»، مجلة العربى‌، شم 103، 1967م‌؛ همو، «ابن‌ خلدون‌ و ابن‌ الخطيب‌»، مجلة العربى‌، شمارة ويژة آغاز 1966م‌؛ همو، فهارس‌ الخزانة الملكية (تاريخ‌ و رحلات‌)، رباط، 1400ق‌؛ فروخ‌، عمر، تاريخ‌ الادب‌ العربى‌، بيروت‌، 1983م‌؛ مقري‌، احمد، نفح‌ الطيب‌، تحقيق‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1388ق‌؛ منجد، صلاح‌الدين‌، معجم‌ المخطوطات‌ المطبوعة، بيروت‌، 1978- 1983م‌؛ ناجى‌، هلال‌، مقدمه‌ بر جيش‌ التوشيح‌ (نك: ابن‌ خطيب‌، در همين‌ مآخذ)؛ وانديك‌، ادوارد، اكتفاء القنوع‌، قاهره‌، 1896م‌؛ نيز:
Ahlwardt; Bauwen, J., Manuscrits arabes H la biblioth I que Albert l e , Bruxelles, 1968; Cataiogus Codicum manuscriptorum orientalium qui in Museo Britannico asservantur, London, 1846; Derenbourg, H., Les manuscrits arabes de l'Escurial, Paris, 1884; EI 2 ; Ellis, A.G., Catalogue of Arabic Books in the British Museum, vol. II, London, 1967; GAL,S; Guill E n Robles, F., Cat D logo de los manuscritos arabes, Madrid, 1889; Pertsch.
يوسف‌ رحيم‌لو (رب) 31/4/77
ن‌ * 2 * (رب) 6/5/77
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1153
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست