responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 17  صفحه : 6268
ثابت قطنه
جلد: 17
     
شماره مقاله:6268

ثابِتِ قُطْنه، ثابت بن‌کعب بن جابر عَتَکی (د 110ق/ 728م)، شاعر و جنگجویی از بنی‌عتیک، شاخۀ ازد. وی احتمالاً در بصره زاده شد. تاریخ تولد او را میان سالهای 20 (نک‌ : EI2) تا 40 و 50 ق (مادلونگ، 26) نوشته‌اند.
دربارۀ او، روایاتی زمانمند و تاریخی در تاریخ طبری، و روایاتی بیشتر ادبی در الاغانی (به نقل از کتاب مُرهبی، د 153ق) نقل شده است. زندگی‌نامۀ کوتاهی در «دائرة‌المعارف اسلام1» آمده، و مادلونگ مقالۀ جامع‌تری در دانشنامۀ جهان اسلام (نک‌ : ص 26-27) نگاشته است. ما روایات طبری را نقل، و به یاری روایات دیگر تکمیل خواهیم کرد.
لقب قطنه (بلاذری، 1/526) از آنجا به وی داده شد که در جنگی، چشمش آسیب دید و پنبه‌ای (= قطنه) بر آن نهاد و به آن شهرت یافت. تاریخ این نام‌گذاری البته معلوم نیست؛ اما در 106ق، این نام فراگیر شده بود (طبری، 4/117).
ثابت شاعری دست دوم بود و بیشتر به سلحشوری و جهاد در مرزهای شرقی اسلام شهرت داشت. وی تقریباً سراسر زندگی خود را در همین نواحی گذرانده است. بنا بر روایت ابوالفرج، همین‌جا بود که با خارجیان و مرجئان آشنا شد و به آیین دستۀ دوم گروید. احتمالاً خوی مسالمت‌آمیز همین آیین بود که اجازه می‌داد شاعر با همۀ امیران خراسان ــ به گونه‌ای ــ سازش کند؛ اما اهمیت او در این زمینه از آن سبب است که وی شعری در 15 بیت سروده، و در آن همۀ آیینهای مرجئۀ نخستین را شرح داده، و سپس (از بیت‌ 11 بب‌ ‌) خوارج را نفی کرده است (ابوالفرج، 14/270؛ دربارۀ نظریۀ ارجاء، نک‌ : رضازاده، 1بب‌ ؛ جعفریان،13بب‌ ؛ برای ترجمۀ فارسی شعر، نک‌ : رضا زاده، 30-33؛ جعفریان، 37-38؛ اما این شعر را پیش از این فُن کرمر در 1873م، و فان فلوتن در 1891م به آلمانی، و سپس نالینو چند بیت از آن را در «تاریخ ادبیات» خود به ایتالیایی، و شارل پلا در 1950م به فرانسوی ترجمه کرده بوده‌اند).
ثابت هیچ‌گاه مقام مهمی به دست نیاورد. وی در زمان یزیدبن مهلب متصدی برخی کارها شده بود، اما در 107ق که ناچار شد در جایی، به نام اسدبن عبدالله خطبه بخواند، به لکنت افتاد و مورد هجای حاجب الفیل قرار گرفت (طبری، 4/119). این نکته نشان می‌دهد که او عادت به این‌گونه امور نداشته است. شرح حال ثابت را به طور کامل البته جایی نمی‌توان یافت. آنچه دربارۀ او نقل شده، مجموعه‌ای روایت است که بی‌هیچ‌گونه نظم، در کتابهای تاریخی و ادبی سده‌های 3 تا آخر 4ق، به خصوص در دو کتاب تاریخ طبری و الاغانی ابوالفرج نقل شده است. مادلونگ (همانجا) در مقالۀ جامع خود، کوشیده است همۀ روایات را به هم پیوند داده، زندگی‌نامه‌ای زمانمند برای ثابت تدارک ببیند. یافتن تسلسل تاریخی در این روایات، از روی شناسایی نامها تا حدی میسر است، اما پیوند آنها به صورت زندگی‌نامه، ممکن است نویسنده را از واقعیات دور سازد، به همین جهت ما می‌کوشیم مسیر زندگی او را بر حسب سال‌شمار طبری بیاوریم، به این امید که رابطۀ او با حاکمان اموی بهتر آشکار شود:
1. در 64 ق و سومین دورۀ حکومت ابن‌خازم بر خراسان، ترکها به قصر اسفاد (قس: ابن‌اثیر، 4/157: اسغاد) حمله می‌کنند. گروهی ازدی به کمک ازدیانی که در قصر محاصره شده بودند، شتافتند، اما گشایشی حاصل نشد. ابن‌خازم به کمک سپاهی مرکب از تمیمیان ترکان را شکست داد. ثابت شعری در مدح قوم تمیم سرود (6 بیت، همراه با فخر و ستایش از خود، نک‌ : طبری،3/388-389؛ ابن‌اثیر، 4/157-158).
2. گویند که در 78ق، ثابت 3 بیت شعر برضد والی وقت خراسان، امیة بن‌عبدالله نگاشت و همراه دیگر نامه‌های برید، نزد خلیفه فرستاد. خلیفه نیز به سبب آن ابیات، حاکم را عزل کرد (ابوالفرج، 14/281-282؛ قس: مادلونگ، همانجا، که گویی روایت را پذیرفته است)؛ اما ابوالفرج تصریح می‌کند که شعر از آنِ کعب اشقری‌ است، نه ثابت (14/282).
3. دوران حکومت مهلّب (78-82 ق) و فرزندش یزید (82-85 ق و 96-99ق) که تقریباً هم قبیله‌ای ثابت بودند، روزگار بسیار خوش شاعر به‌شمار می‌آید. مهلب هنگامی که با خوارج می‌جنگید و مورد هجای آنان بود، از ثابت خواست جواب دشمنان را بدهد. وی 6 بیت در‌این‌باره سرود (ابوالفرج، 14/276-277). ابوالفرج او را از یاران یزید به شمار آورده، گوید که این حاکم (احتمالاً در دورۀ دوم حکومت) او را در مرزها (= ثغور) مسئولیتهای اداری و جنگی داده است (14/263). در دربار همین یزید بود که میان او و دیگر شاعر دربار، حاجب الفیل، چشم و هم‌چشمی و هجاگویی درگرفت (همو، 14/264-268).
4. در فاصلۀ میان دو دورۀ حکومت فرزندان مهلب، قتیبة بن مسلم حاکم خراسان شد. ثابت با آنکه احتمالاً به سبب عقاید مذهبی خود، هیچ‌گاه با حاکمان سرستیز نداشت، باز وجود قتیبه را برنمی‌تافت و چون قتیبه در 91ق، نیزک طرخان را به حیله کشت، مورد انتقاد ثابت قرار گرفت (1 بیت، طبری، 4/6). اما ظاهراً شدیدترین هجا، آن است که پس از شکست قتیبه از ترکان برای او و قومش سرود (3 بیت، ابوالفرج، 14/274). وی این شعر گزنده را از امیر پنهان می‌داشت تا آنکه راویه‌اش نَضْر، شعر را به گوش امیر رسانید. شاعر نیز راویۀ خود را هم هجو گفت (5 بیت، همو، 14/274-275).
5. در 96ق، قتیبه گروهی از بزرگان ترک را در جنگ «کاشغر و چین» کشت. ثابت نام 3 تن از آنان را در شعر خود آورده است: کارزنک (کارزنج)، کشبیز (کشین)، و بیار (طبری، 4/29، 33؛ نیز نک‌ : بند 12همین مقاله).
6. در آغاز خروج یزیدبن مهلب بر خلافت شام، یعنی در 101ق، برادرش، مُدرِک خواست نبردی به نفع برادر به پا کند. ازدیان، از جمله ثابت او را از این کار بازداشتند. ثابت در شعری (8 بیت) هم دلاوری و برادر دوستی او را ستود، هم کار خردمندانۀ خود را در بازداشتن او از جنگ (همو، 4/79).
7. در همان سال شعری برای یزید می‌سراید (9 بیت) و در آن، وی را به جنگ بر می‌انگیزد و می‌خواهد که همچون پدرش، دلاوری به خرج دهد. ارادت او به یزید و نیز بی‌احتیاطی او در بیت 6 آشکار می‌گردد که ادعا می‌کند «سرِ‌تاج‌دار» را فرو خواهند کوفت (ابوالفرج، 14/277-278)، اما ظاهراً روایت اصلی، «سرخلیفه» بوده است، زیرا هنگامی که حاکم‌ تازۀ خراسان‌ سعید ابن عبدالعزیز برای دیدار مردم، «به عرض» نشسته بود، ثابت نیز در لباس سلحشوران بیامد و او را «یکی از جنگاوران مرزها» معرفی کردند. اندکی بعد، کسی شعر «رأس الخلیفه» را برای امیر خواند. چون شاعر را بازگرداندند، وی شعر را به «رأس المتوج» یا شهریارانی که از اطاعت خلیفه سرباز می‌زنند، تغییر داد و نجات یافت (همو، 14/271).
8. در 102ق، یزید در عُقْر (نزدیک کوفه) کشته شد. روایت الاغانی تصریح می‌کند که ثابت، همراه او بوده است و چون پراکنده شدن مردم عراق و قتل یزید را می‌بیند، شعری در رثای او می‌سراید (همو، 14/279). این روایت را که چندان معقول به نظر نمی‌آید، طبری (4/89-90) تصحیح کرده، گوید: «هنگامی که خبر قتل یزید به او رسید»، چند مرثیه سرود. دو قطعۀ 11 و 19 بیتی در تاریخ طبری و یک 3 بیتی در الاغانی آمده است؛ اما بنا به گفتۀ ابن‌خلکان وی مرثیه‌های متعددی برای یزید سروده است (6/307-308 نیز نک‌ : ابن‌اثیر، 5/87-89).
9. در همین سال، معاویه فرزند یزید بن مهلب که از شکست و شاید هم از قتل پدر آگاه شده بود، در شهر واسط ، 32 اسیری را که در اختیار داشت، از جمله عَدّی بن ارطاة والی بصره را سر برید. ثابت در شعری از این کار اظهار ناخرسندی می‌کند (طبری، 4/87-88).
10. پس از مرگ یزید، فرزندانش مفضل بن مهلب را به رهبری قوم خود برگزیدند و با او به کرمان گریختند؛ اما آنجا هم از گزند امویان در امان نماندند و بیشترشان از جمله مفضل به قتل رسیدند. شاعر هنگامی که خبر قتل مفضل را شنید، نزد خواهرش هند شتافت و شعری در رثای مفضل (8 بیت) برای او خواند. پاسخ هند نشان می‌دهد که وی زنی ادیب و هوشمند است (ابوالفرج، 14/275-276).
11. پس از آن، شاعر بی‌درنگ به مرزهای شرقی و کار جهاد بازمی‌گردد. در آغاز حکومت سعیدبن عبدالعزیز (حک‌ 102-103ق) می‌بینیم که به سرکردگی گروهی، با ترکان می‌جنگد و موفق می‌شود مسلمانان را از قصر باهلی بگریزاند. به همین مناسبت، وی در شعری (9 بیت) خود و قوم تمیم را سخت ستوده است (طبری، 4/93-94). اما عیب بزرگ این شعر آن است که پیش از این در روایت سال 64 ق نیز آمده بوده است.
12. در 104ق و حکومت مسلم بن سعید، در جنگ سُغد و کشتار سران آنان، بیتی از ثابت نقل شده که در آن نام 3 تن از آن سران آمده است: کارزنج، کشین و بیار، اما این نامها در روایت سال 96 ق (چنان که گذشت) و جنگ ترکان نیز آمده بود (طبری، 4/102).
13. در 106ق، وضع مسلمانان در برابر ترکان نابسامان بود. ظاهراً ثابت در بسیاری از این کشمکشها و جنگها حضور داشته است. در این سال رقیبش حاجب الفیل هجایی در 3 بیت برایش می‌سراید و در بیت دوم می‌گوید: ثابت را چون پدر و مادر درستی ندارد، به پنبۀ چشمش (قطنه) می‌شناسند (همو، 4/117؛ ابوالفرج، 14/268).
14. در 107ق، اسدبن‌عبدالله والی خراسان در حوالی سمرقند و مرو درگیر جنگهای مهمی شد. وی هر گاه به جنگ ترکان می‌رفت، ثابت قطنه را خلیفۀ خود می‌کرد. در همین زمان بود که ثابت چون خواست خطبه بخواند، زبانش بند آمد و ــ چنان که گفته شد ــ بهانه‌ای برای هجا به دست حاجب الفیل داد (همو، 14/264).
15. در 107ق، اسد به جنگ غور رفت. ثابت در قطعه‌ای (9 بیت) او را مدح گفت (طبری، 4/120-121).
16. در 109ق، باز اسد به جنگ غور رفت. ثابت او و پدرانش را در شعری (7 بیت) ستوده، و نام برخی از سرزمینهای محل جنگ را ذکر کرده است. این شعر از نظر تاریخی مفید می‌تواند باشد (همو، 4/124).
17. در 109ق، اسد کس دیگری را به جای ثابت فرماندهی داد. به همین سبب ثابت، هم امیر و هم جانشین خود را سخت هجا گفت و تبار خود را با تبار امیر سنجید (7 بیت، همو، 4/127).
18. در 110ق، که اشرس بر خراسان ولایت داشت (حک‌ 109-111ق)، ابوالصیداء را که مردی دین‌دار و پیرو مرجئه بود، برای تبلیغ اسلام به سمرقند و حوالی آن فرستادند. اشرس پذیرفته بود که مردم، همین‌که اسلام می‌آورند، جزیه از دوششان برداشته شود؛ اما چون بودجۀ دستگاه حکومت، سخت کاستی یافت، اشرس عهد بشکست و موجب اعتراض مردم شد. اینجا ست که ثابت قطنۀ مرجئی، در کنار هم‌مذهب خود ابوالصیداء پدیدار می‌شود و همراه با نومسلمانان، بانگ اعتراض برمی‌دارد. کار اعتراض چندان بالا گرفت که حاکم سمرقند به کمک سپاه، مردم را پراکنده کرد و آن دو مرد را به زندان افکند. در این هنگام نصر بن سیار که هنوز به حکومت خراسان دست نیافته بود، شاعر را از زندان حاکم سمرقند بیرون آورده، به اشرس سپرد. شاعر در زندان اشرس، قصیده‌ای در مدح نصر سرود که 18 بیت آن باقی است. این قصیده مانند شعرهای جاهلی با «نسیب» آغاز می‌شود، سپس به جنگ با ترکان اشاره می‌کند (بیت 7 بب‌ ‌) و آنگاه به وصف بزرگ‌مردی‌ نصر می‌پردازد. بیت آخر آن پرمعنی‌ است: در آن گفته است که هیچ‌گاه بر ضد امیران خود سرکشی نکرده است (همو، 4/129-131). پیش از طبری، همین روایت را بلاذری (1/526) نقل کرده بوده است، اما در آنجا سخنی از نصر نیست، بلکه گوید که اشرسْ شاعر را به کفالت آزاد کرد و به جنگ دیگری فرستاد که به مرگش انجامید. طبری باز موضوع را دقیق‌تر بیان کرده است (4/131): اشرسْ شاعر را آزاد ساخت و روانۀ جنگ در آمل کرد؛ سپس وی که در یکی از جنگهای بیکند فرمانده گروهی سپاهی بود، در اقدامی دلاورانه همراه با چند امیر دیگر عرب کشته شد (سال 110ق).
اشعار و روایات مربوط به ثابت را نخستین ‌بار ابوذر مُرهبی (د 153ق) گرد آورده، و ابوالفرج اصفهانی همین کتاب را مرجع اصلی خود قرار داده بود. بنا به روایت یاقوت (1/365)، احمدبن ابراهیم بن حمدون نیز در سدۀ 3ق دیوان او را جمع آوری کرد؛ اما این هر دو کتاب از دست رفته‌اند، به همین سبب ماجد احمد سامرایی در 1970م آنچه را که از او در منابع یافته بود، دوباره گردآورد و به نام شعر ثابت قطنة العتکی در بغداد منتشر کرد.
اشعاری که از ثابت به جا مانده، همه، چه، در ساخت و چه، در مضمون‌پردازی، حال و هوای جاهلی دارد، بُعد عاطفی و هنری در آن اندک است و بیشتر در زمینۀ تاریخ و در یک مورد، در زمینۀ مذهب‌شناسی، مفید می‌تواند بود.

مآخذ: ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1963م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش صلاح الدین منجد، قاهره، 1956م؛جعفریان، رسول، «مرجئه، تاریخ و اندیشه»، مقالات تاریخی، قم، 1380ش، دفتر 10؛ رضا زاده لنگرودی، رضا، جنبشهای اجتماعی در ایران پس از اسلام، تهران، 1385ش؛ طبری، تاریخ، بیروت، 1407ق؛ مادلونگ، ویلفرد، «ثابت قطنه»، دانشنامۀ جهان‌ اسلام، تهران، 1384ش، ج9؛ یاقوت، ادبا؛ نیز: EI2.
آذرتاش آذرنوش

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 17  صفحه : 6268
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست