responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5733
تاهرت
جلد: 14
     
شماره مقاله:5733

تاهَرْت، یا تیهَرت، تیارِت، استان (ولایت) و شهری کهن در شمال الجزایر و پایتخت دولت اباضی مذهب رستمیان.
شهر تاهرت در‌گذشته از دو بخش مجزا به نامهای القدیمه (کهنه) و الحدیثه (نو) که در فاصلۀ 9 کیلومتری ازیکدیگر جای

داشته‌اند، تشکیل می‌شده است (ابن‌حوقل، 86؛ ابوعبید، 2/734). بنا بر یافته‌های باستان‌شناسان، تاهرت قدیم از دورۀ پیش از تاریخ مسکونی بوده، و منطبق با شهر رومی تینگارتیا ست که رومیان سالیان درازی بر آن فرمان رانده‌اند. این شهر در سدۀ 5م از مراکز اسقف‌نشین در شمال افریقا به شمار می‌رفته است (بورویبه،13؛ بارونی،2/84؛ ویکی‌پدیا3، «تیارت4»). تاهرت قدیم بر روی تپه‌ای کم ارتفاع با برج و بارویی استوار ساخته شده بود و همواره مورد توجه فرمانروایان بربری، رومی و بیزانسی بوده، و قرنها به عنوان مرکز مغرب اوسط شناخته می‌شده است (ابن‌حوقل، همانجا؛ ادریسی، 1/255-256؛ ابوالفدا، 124-125، 139؛ دبوز، 3/245-261).
این شهر در 62ق/682م به دست عقبة بن نافع فهری فاتح افریقیه، گشوده شد و ضمیمۀ قلمرو امویان گردید (مالکی، 1/37؛ ابن‌اثیر، 4/105). برخی منابع تاهرت قدیم را به اشخاصی چون عبدالخالق و ابن بخاته (ابوالفدا، 124؛ یاقوت، 1/816) نسبت داده‌اند که احتمالاً نام امیران آن دیار بوده‌اند (دبوز، 3/262).
دیرینگی تاهرت جدید (الحدیثه) به میانه‌های سدۀ 2ق باز می‌گردد. پس از دست یافتن ابن اشعث بر قیروان و سرکوب اباضیهای افریقیه، گروهی از اباضیان به رهبری عبدالرحمان بن رستم فارسی، از قیروان به مغرب اوسط گریختند و نزد قبایل بربری اباضی مذهب، از هم پیمانان خود، ساکن کوهستان سوفجیج در نزدیکی تاهرت قدیم پناه جستند؛ آن‌گاه عبدالرحمان ابن‌رستم ــ که برخی منابع نسب او را به شاهان ساسانی می‌رسانند ــ درصدد بنای شهری در نزدیکی تاهرت برآمد (ابن‌خلدون، 6/147؛ درجینی، 1/44؛ مونس، 1(1)/323؛ بازورث، 22-23)؛ اما او در انجام دادن چنین کاری با موانعی سخت روبه‌رو بود. ناخشنودی بربرها و تخریب شبانۀ هر آنچه در روز ساخته می‌شد، در ابتدا او را از این‌کار منصرف ساخت؛ اما سرانجام با مالکان قدیم آن اراضی، یعنی بربرهای بی‌دفاع (لِقَومٍ مستضعفین) مراسه و صنهاجه در ازای پرداخت سهمی از خراج شهر به توافق رسید و بنای تاهرت نوین را آغاز کرد (ابوعبید، 2/736؛ یاقوت، 1/814؛ ابن‌عذاری، 1/196؛ دبوز، 3/266-267). عبدالرحمان بن رستم با در نظر گرفتن جوانب مختلف سیاسی، اقتصادی و طبیعی، موضعی جنگلی در جنوب غربی تاهرت را برای بنای شهر جدید برگزید که بعدها به نام تاهرت سفلى یا حدیثه یا جدیده معروف گردید (دمشقی، 313؛ ابوزکریا، 1/85-86؛ ابوعبید، 2/734-735).
بربرها تاهرت نو را تَقدِمت یاتگدمت می‌خواندند که در زبان آنان شیر ماده یا دفِ مستطیل‌شکل معنا می‌دهد (همو، 2/735؛


یاقوت، 1/815؛ بورویبه، همانجا؛ EI2). معنای اول که برگرفته از افسانۀ پیدایی شهر قیروان است، به زیستگاه شیرماده اشاره دارد که فلاتی پر درخت بود و جانوران وحشی در آن زندگی می‌کردند، اما به طرز اسرارآمیزی یکباره آنجا را ترک کردند (همـانجا؛ ابوزکریا، 1/85-87). معنای دوم به ساختار مستطیلـی ـ شکل شهر اشاره دارد. برپایۀ نتایج کاوشهای باستان‌شناسان، این شهر در آغاز به شکل مستطیل غیر منتظمی به درازای 100‘1 متر و پهنای 700 تا 800 متر بوده است که یک شاهراه در امتداد شرقی ـ غربی آن را به دو نیم بخش‌می‌کرد و توسط دیواری سنگی به پهنای 5/1 متر که در 4 نقطۀ مهم آن 4 دروازه وجود داشت، محصور می‌شد (الاستبصار...، 178؛ بورویبه، 38- 39).
بانیان شهر، نخست مسجدِ جامعِ شهر را ساختند و آن گاه دارالاماره، وسپس خانه‌های مردم و کاخهای بزرگان بنا شد
(درجینی، همانجا؛ ابوزکریا، 1/86-87؛ شماخی، 1/125؛ یاقوت، 1/815-816؛ ابن‌عذاری، همانجا).
مسجد جامع که تا اواخر سدۀ 5ق/11م پابرجا بود، از چوبهای جنگل پیرامون شهر ساخته شده بود و 4 راهرو داشت (ابن‌صغیر، 92؛ ابن‌حوقل، 86؛ درجینی، همانجا؛ ابوعبید، 2/736).
تاهرت مدتی طولانی معسکر (اردوگاه) عبدالرحمان بن رستم خوانده می‌شد (یاقوت، 1/815؛ بارونی،2/72؛ ابوعبید، نیز درجینی،همانجاها). از این‌ر‌و، برخی از مورخان بر این باورند که این شهر در آغاز همانند قیروان صرفاً اردوگاهی کوچک بوده است که بعدها رو به توسعه نهاد (بورویبه، 38؛ عبدالحمید، 2/ 299).
با آنکه تاهرت در شمال مغرب اوسط و در کنار دریای مدیترانه (دبوز، 3/247) و بین تِلِمْسان و قلعۀ بنی‌حماد (یاقوت، 1/813) جای داشت، برخی به خطا آن‌ را جزو افریقیه دانسته‌اند (نک‌ : ابوالفدا، 139؛ ابن‌حوقل، 93؛ ابن‌ابی‌دینار، 22).
تاهرت به سبب داشتن وضع مناسب آب و هوایی، خاک حاصل‌خیز، آب فراوان و چراگاههای سرسبز، از مراکز مهم کشاورزی، دامداری و پرورش اسب در مغرب اوسط به شمار می‌رفت (اصطخری، 39؛ یعقوبی، «البلدان»، 358؛ مقدسی، 228؛ ادریسی،1/256؛ قزوینی، 169). در روزگار فرمانروایی رستمیان، تاهرت که در منتهى‌الیه شمالی یکی از راههای کاروان‌روِ ماوراء صحرا جای داشت، از لحاظ مادی و اقتصادی به اوج شکوفایی خود رسید. این شهر دارای دو مسجد جامع بود که از سنگ بنا شده بودند و در کنار بازارهای شهر جای داشتند (مقدسی، 229؛ ابن‌حوقل، 86؛ بارونی، 2/87- 89)؛ کاخهای متعدد آن، از جمله قصر عبدالواحد، قصر اِبان و قصر حمویه (ابن‌صغیر، 61-62)، و دیگر بناهای شکوهمند شهر به تاهرت چهرۀ شهری پرشکوه بخشیده بود (جیلالی، 1/174). حمامها، کاروان‌سراها و مسافرخانه‌های پرآمد و شد و همچنین بازارهای متعدد آن که
هر یک به عرضۀ کالایی معیّن اختصاص داشت و سرآمد آنها بازار ابن‌وردۀ فارسی بود، مؤید رونق اقتصادی و اعتبار این شهر در دورۀ شکوفایی آن است (نک‌ : ادریسی، نیز ابوعبید، همانجاها؛ دبوز، 3/281-283؛ ابن‌صغیر، 62-63). قصبه یا قلعۀ مرکزی شهر موسوم به معصومه، مشرف بر بازار بود (یاقوت، 1/814؛ درجینی، 1/42؛ الاستبصار، همانجا؛ ابوعبید، 2/733)؛ برخی آن ‌را، کتابخانۀ عظیم اباضیها دانسته‌، و گفته‌اند که در آن 300 هزار جلد کتاب نگهداری می‌شد که به هنگام فتح شهر به دست فاطمیان بیشتر آن کتابها در آتش سوخت و ذخایرش به تاراج رفت (میلی، 450؛ زیاده، 128؛ جیلالی، 1/175؛ سالم، 576؛ مونس، 1(1)/323، حاشیۀ 1؛ دبوز، 3/617- 618).
عمران و آبادانی تاهرت، موجب شده بود که گروههای قومی و نژادی گوناگونی از دیگر نقاط جهان بدان سوی روی نهند. در آن میان، عنصر ایرانی و مسیحی در خور ملاحظه بود (بازورث، 23). قبایل و طوایف مختلفی از بربرها، مانند بربرهای لواته، هواره، زَناته، مکناسه و کتامه (یعقوبی، تاریخ، 1/190؛ ابن خلدون، 6/153؛ ابوعبید، 2/734؛ دبوز، 2/37، 3/ 248) و گروهی از ایرانیان (یعقوبی، «البلدان»، 353؛ طنجی، 113) و عربهای مهاجر (مارسه، 129؛ عبدالحمید، 2/241-242) و مردمانی از اندلس، بصره و کوفه (مونس، 1(1)/324؛ لقبال، 339) و نیز گروههایی از شیعیان، سنیان، معتزلیان، مسیحیان، یهودیان و پیروان دیگر فرق و مذاهب در تاهرت اقامت داشتند (طنجی، نیز لقبال، همانجاها؛ سالم، 543). شهر تاهرت بر حسب تقسیم بندی گروههای قومی و نژادی به محلات مستقلی (جزایر) تقسیم می‌شد و هر یک از گروههای قومی در محلات خاص خود به سر می‌بردند (EI2).
شهر تاهرت در اندک زمانی، چنان عظمتی یافت که به یک شهر پرجاذبه بدل گشت (ابن‌صغیر، 36؛ مارسه، همانجا؛ عبدالحمید، 2/310-311) و شعرا در ستایش و سپس در تأسف
بر ویرانی آن، اشعاری سرودند (ابن‌عذاری، 1/ 198- 199). برخی آن‌را با قرطبه و دمشق مقایسه می‌کردند (مقدسی، 228) و جمعی نیز به آن القابی چون عراق المغرب (یاقوت، همانجا؛ ابوالفدا، 124؛ یعقوبی، همانجا)، و بلخ المغرب (مقدسی، همانجا) و تاهرت‌الطیبه (همو، 215) می‌دادند و دشمنان رستمیان آن‌را به دارالمشرکین، مأوی الملحدین، کهف‌ یا دار الفاسقین ملقب می‌ساختند (ابن‌حیان، 260-261).
شهر تاهرت در عصر دولت رستمیان در سدۀ 3ق شاهد نهضت ادبی و علمی چشم‌گیری شد (مارسه، 132؛ زیاده، همانجا) و آوازۀ بسیار یافت و در رویدادهای سیاسی آن سده نقش مهمی ایفا کرد (ابوالفدا، همانجا؛ بورویبه، 14).
از بدو تأسیس شهر تاهرت در 144ق/761م، عبدالرحمان بن رستم و جانشینانش، یعنی امامان اباضی‌مذهب رستمی بر آن حکومت داشتند، تا آنکه در 296ق/909م، سپاهیان فاطمی به فرماندهی ابوعبدالله داعی بر تاهرت دست یافتند و حکومت رستمیان را برانداختند (نک‌ : بازورث، همانجا) و ابوحُمَید دَوّاس ابن‌صولات (صولان) لَهیصی، ملقب به السید الصغیر از جانب فاطمیان به حکومت تاهرت گماشته شد (ابن عذاری،1/197- 198؛ ابن‌خلدون، 6/160؛ ابوعبید، 2/ 738). در 297ق محمدبن خزر بن صولات زناتی رئیس قبیلۀ مغراوه برضد فاطمیان قیام کرد و به تاهرت حمله برد، اما در برابر کارگزار فاطمیان در تاهرت شکست خورد (بارونی، 2/362؛ جیلالی، 1/217).
در 298ق مردم تاهرت برضد فاطمیان شوریدند و عامل آنها ناگزیر از شهر گریخت و به قلعۀ ابن بخاته پناه برد و حکومت تاهرت به محمد بن خزر زناتی رسید و اندکی بعد مردم برضد او نیز قیام کردند و مجدداً از ابوحمید دواس خواستند به تاهرت باز گردد (همانجاها).
مردم تاهرت بار دیگر در 299ق/912م برضدکارگزار فاطمیان دست به شورشی نافرجام زدند که در نتیجۀ آن، 8هزار تن از مردم شهر کشته شدند و فرمانروایی تاهرت به مصالة بن حبوس مکناسی واگذار گردید. ابوحمید دواس به رقاده احضار، و همان‌جا کشته شد و مصاله از جانب فاطمیان به حکومت تاهرت رسید (سالم، 580؛ بارونی، 2/362-363؛ ابن اثیر، 8/53؛
مقریزی، 68).
در 312ق/924م مصاله به دستور عبیدالله مهدی به قصد سرکوب محمدبن خزر مغراوی و قبایل بربری زناته و هواداران امویان اندلس از تاهرت خارج شد و در نبردی که درگرفت، بسیاری از بربرها را کشت، ولی خود او نیز در 20 شعبان همان سال کشته شد (ابن‌عذاری، 1/197؛ بارونی، 2/364؛ بورویبه، 37؛ سرور، 219؛ جیلالی، 1/ 219).
در 314ق محمدبن خزر باردیگر به قصد تسخیر تاهرت آمد، اما این بار نیز ناکام ماند (بارونی، همانجا). این جنگها میان ابن‌خزر و عبیدیان چندبار اتفاق افتاد که البته نتیجۀ قطعی دربرنداشت (جیلالی، بارونی، همانجاها).
مغرب اوسط و از آن میان، شهر تاهرت در دورۀ حاکمیت فاطمیان، دستخوش ناآرامیهایی بود و آسیبهای بسیاری دید. در این میان در 348ق/ 959م، حکومت تاهرت از جانب فاطمیان به زیری بن مناد صنهاجی واگذار شد (‌ابن‌اثیر، 8/525؛ ابن‌خلکان، 2/343). در 360ق/971م زیری بن مناد در جنگ با بربرهای زناته‌ و مغراوه ــ از متحدان امویان‌اندلس ــ کشته شد (همانجا) و پس از وی پسرش بُلُّقین (بلکین) بن زیری به حکومت تاهرت رسید و او از جانب خود عاملی بر این شهر گمارد (جیلالی، 1/246).
در 362ق مردم تاهرت بر عامل بلقین شوریدند و او را از شهر بیرون راندند. بلقین برای سرکوب شورش به تاهرت آمد و پس از درهم شکستن مقاومت مردم، شهر را ویران ساخت (ابن‌اثیر، 8/622؛ ابن‌ابی‌دینار، 86).
در 376ق/986م مردم تاهرت بار دیگر بر فاطمیان شوریدند و شهر دستخوش ناآرامی شد و در پی آن، سپاهیان فاطمی به شهر درآمدندو پس از سرکوب شورش، شهر را غارت کردند (همو، 78). در 381ق زیری بن عطیۀ مغراوی زناتی از هواداران امویان اندلس، تاهرت را تصرف کرد (جیلالی، 1/252- 253؛ قس: عنان، 1(2)/ 558). در 389ق/ 999م ابن‌ابی‌عامر حاجب اندلسی پس از نبردهایی بر تاهرت چیره شد (جیلالی، همانجا)، اما در 391ق بار دیگر زیری بن‌عطیه بر این شهر دست یافت (بورویبه، همانجا؛ سلاوی، 1/216-217).
از 409ق/ 1018م به بعد تاهرت بر قلمرو حمادیان افزوده شد (بورویبه، همانجا)، اما در 473ق/1080م این شهر به دست مرابطون افتاد (جیلالی، 1/253).
یحیی بن غانیه میورقی از 604 تا 606ق/1207 تا 1209م بارها بر تاهرت تاخت و مردم که از این حملات به ستوه آمده بودند، شهر را ترک کردند. تاهرت از 620ق/1223م کاملاً متروک گردید و رو به ویرانی نهاد (مقری، 2/ 98؛ ابن‌خلدون، بورویبه، همانجاها؛ بارونی، 2/365-366). لئون افریقی که در سدۀ 10ق/16م از مغرب دیدن کرده، تاهرت را شهری ویران یافته، و تصویری مبهم از آن ارائه کرده است (ص 40-41).
امیرعبدالله عبدالقادر جزایری در 1251ق/1835م پایتخت خود را در تاهرت قدیم (تگدمت) قرار داد و آنجا را مرکز فرماندهی خود ساخت و به نبرد با نیروهای فرانسوی پرداخت. در 1280ق/1863م ژنرال لاموریسیر، تیهرت (تیارت) امروزی را بنا کرد (EI2؛ بورویبه، 38؛ سالم، 580؛ جیلالی، 4/191، 205؛ ژولین، 2/43؛ طنجی، 109، حاشیۀ 2).
این شهر با جمعیتی حدود 530‘180 تن (1384ش/ 2005م)، مرکز استانی به همین نام در کشور الجزایر، با وسعت 556،19
کمـ‌ 2 و جمعیـتـی حدود 730‘810 تـن (1385ش/2006م) است («فرهنگ...1»، «تیارت2»).
3. The World… 4. »Tiyārat«
در 1320ش/1941م دو باستان شناس فرانسوی در منطقۀ تاهرت به حفاری پرداختند و بخشهایی از دیوار و شهرِ تاهرتِ روزگار رستمیان را از دل خاک بیرون آوردند (طنجی، همانجا؛ نیز نک‌ : بورویبه، 38-40؛ زیاده، همانجا؛ ژولین، 2/43-44؛ مارسه، 133).



مآخذ: ابن ‌ابـی ‌دینار، محمد، المؤنس، بـه کوشش محمـد شمام، تونس، 1387ق؛

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن حوقل، محمد، صورة‌الارض، بیروت، 1979م؛ ابن‌حیان، حیان، المقتبس، به کوشش چالمتا، مادرید، 1979م؛ ابن‌خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، 1401ق/1981م؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن‌صغیر، اخبار الائمة الرستمیین، به کوشش محمدناصر و ابراهیم بحاز، بیروت، 1986م؛ ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن ولوی پرووانسال، بیروت، 1983م؛ ابوزکریا ورجلانی، یحیى، السیرة و اخبار الائمة، به کوشش عبدالرحمان ایوب، تونس، 1405ق/1985م؛ ابوعبیدبکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش ادریان وان لِون و ا.فِره، تونس، 1992م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت، 1409ق/ 1989م؛ الاستبصار فی عجائب الامصار، به کوشش سعد زغلول عبدالحمید، بغداد، 1986م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927م؛ بارونی، سلیمان، الازهار الریاضیة فی ائمة و ملوک الاباضیة، به کوشش محمدعلی صلیبی، عمان، 1407ق/1987م؛ بورویبه، رشید، مدن مندثرة، الجزایر، 1981م؛ جیلالی، عبدالرحمان، تاریخ الجزائر العام، بیروت، 1403ق/1983م؛ دبوز، محمدعلی، تاریخ المغرب الکبیر، قاهره، 1383ق/1963م؛ درجینی، احمد، طبقات المشایخ بالمغرب، به کوشش ابراهیم طلای، الجزایر، 1974م؛ دمشقی، محمد، نخبة‌الدهر، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ زیاده، نقولا، افریقیات، لندن، 1991م؛ ژولین، ش. ا.، تاریخ افریقیا الشمالیة، ترجمۀ محمد مزالی و دیگران، تونس، 1983م؛ سالم، عبدالعزیز، المغرب الکبیر، بیروت، 1981م؛ سرور، محمد، تاریخ الدولة الفاطمیة، قاهره، 1994م؛ سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء، 1954م؛ شماخی، احمد، السیر، به کوشش احمد بن سعود سیابی، عمان، 1407ق/1987م؛ طنجی، محمدبن تاویت، «دولة الرستمیین اصحاب تاهرت»، صحیفة معهد الدراسات الاسلامیة فی مدرید، مادرید، 1975م، ج 5، شم‌ 1-2؛ عبدالحمید، سعد زغلول، تاریخ المغرب العربی، اسکندریه، 1979م؛ عنان،
محمد عبدالله، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، 1408ق/ 1988م؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد،بیروت، 1380ق/1960م؛ لقبال، موسى، دورکتامة فی‌تاریخ الخلافة الفاطمیة، الجزایر، 1979م؛ لئون افریقی، حسن بن محمد وزان، وصف افریقیا، ترجمۀ محمد حجی و محمداخضر، بیروت، 1983م؛ مارسه، ژرژ، بلاد المغرب و علاقاتها بالمشرق الاسلامی فی العصور الوسطى، ترجمۀ محمود عبدالصمد هیکل، اسکندریه، 1991م؛ مالکی، عبدالله، ریاض النفوس، به کوشش بشیر بکوش، بیروت، 1994م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمال‌الدین شیال، قاهره، 1387ق/1967م؛ مونس، حسین، تاریخ‌المغرب و حضارته، بیروت، 1412ق/1992م؛ میلی، محمد، تاریخ الجزائر فی القدیم و الحدیث، الجزایر، 1396ق/1976م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابن رسته، به کوشش دخویه، لیدن، 1309ق/1891م؛ همو، تاریخ، بیروت، 1379ق/1960م؛ نیز:

Bosworth, C. E., The Islamic Dynasties, Edinburgh, 1967; EI2; Wikipedia, www. en. wikipedia. org/wiki/Tiaret; The World Gazetteer, www. world–gazetteer. com.
ستار عودی

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5733
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست