بَبَّغاء، ابوالفرج عبدالواحد بن نصر مخزومى نصيبى (313-27 شعبان 398ق/925-7
مة1008م)، اديب، شاعر و كاتب. وي در نصيبين ديده به جهان گشود و در همانجا
باليد. برخى توانايى او را در سخنوري، و برخى به عكس، لكنت زبانش را سبب
شهرت وي به ببغاء (طوطى) دانستهاند. همچنين او را به سبب انتساب به نياي
خود، حُنْطبى ناميدهاند. گويا ببغاء چندي در بصره هم زيسته، زيرا به بصري
نيز شهرت يافته است (تنوخى، الفرج...، 2/312، نيز 2/26، 5/39؛ نيز نك:
ثعالبى، 1/200، 217-219؛ سمعانى، 2/73).
آگاهى ما از زندگانى شاعر عمدتاً محدود به گزارش نسبتاً مفصلى است كه
ثعالبى، اديب معاصر وي در يتيمة الدهر فراهم آورده است (1/200-234)، اما
ببغاء خود نيز در لابهلاي رسائلش، اشارات محدودي به زندگانى خويش دارد (به
عنوان مثال، نك: همو، 1/201 بب). قاضى ابوالقاسم تنوخى نيز كه در عصر وي
مىزيسته، ضمن درج گزيدههايى از نظم و نثر ببغاء، اطلاعات تازهاي دربارة
او عرضه كرده است. بعدها اين اطلاعات كم و بيش در آثار خطيب بغدادي، محمد
بن عبدالملك همدانى و ابن عساكر نيز تكرار شد. ياقوت حموي در معجم الادباء،
باب مستقلى را به شاعر اختصاص نداده، اما به هنگام ذكر شرح حال ادبا و
شعراي ديگر، اشارهاي گذرا به زندگانى و آثار وي دارد (2/850، 3/1153-1154، جم
). اطلاعاتى كه در ديگر منابع كهن مانند كتابهاي ابن خلكان، ذهبى، صفدي،
قلقشندي، ابن عماد،... و نيز در بررسيهاي پژوهشگران معاصر همچون زكى مبارك،
آمده است، از حد يتيمة الدهر فراتر نمى رود.
ببغاء از محضر استادانى مانند ابوالقاسم شيظمى و ابوالعباس احمد بن محمد
دارمى بهره برد (نك: ابن عديم، 10/4584؛ ابن خلكان، 1/125)، تا سرانجام با
توشهاي گرانقدر از علوم عربى، به گفتة ثعالبى (1/200)، از ناموران دوران
خود شد. وي 20سال بيش نداشت كه در دمشق به خدمت كارگزاران دولت اخشيدي
درآمد و به ابوبكر على بن صالح روزباري پيوست. او خود اين كار را مقدمات
لازم براي ورود به دربار سيف الدوله تلقى كرده است (نك: همو، 1/201؛
شيزري، 57). چندي نگذشت كه به دربار امير حمدانى در حلب راه يافت
(ثعالبى، 1/200) و مورد اكرام سيف الدوله قرار گرفت. از اشعار و نامههاي
فراوان او بر مىآيد كه اين دورة طولانى (ح 333- 356ق)، خوشترين ايام
زندگانى شاعر بوده است كه همواره ميان مجالس درس و محافلانس مىگذشت.
ببغاء بعدها با حسرت از اين ايام ياد مىكرد (همو، 1/209، 212؛ ياقوت، بلدان،
3/133؛ ابن عساكر، 1/583؛ ابن عديم، 10/4587؛ مبارك، 2/229).
شاعر پس از وفات سيف الدوله چندي به هر سو سفر كرد و سپس زندگيش دستخوش
فراز و نشيب بسيار شد. از رسائل ببغاء بر مىآيد كه او با اميران و حاكمان
مناطق مختلف مراسله و مكاتبه داشته، و چندي نيز با آنان همنشين بوده است؛
مديحههايى كه در ستايش اميران، وزيران و بزرگان سروده، و صلههاي كلانى
كه ستانده است، بر اين امر دلالت تمام دارد (ثعالبى، 1/201، 213-221، 230؛
ذهبى، 17/91؛ قلقشندي، 6/493- 495؛ مبارك، 1/286، 2/226).
ببغاء پس از چندي روانة بغداد شد. در همين هنگام، يك بار به ملاقات
ابواسحاق صابى كه به فرمان عضدالدوله در بند بود، به زندان بغداد رفت و
همين ديدار سرآغاز مكاتبات و مراسلات اديبانهاي ميان آن دو شد. چون
عضدالدوله از ماجرا آگاهى يافت، صابى را از زندان برهاند (ثعالبى، 1/215،
221؛ ابن خلكان، 3/200-201).
ابوالفضل ميكالى در 390ق/1000م وي را كه مردي سالخورده بود، ملاقات كرد
(ثعالبى، 1/201؛ ابن خلكان، 3/202). ببغاء تا پايان عمر در بغداد زيست و در
آنجا بود كه با متنبى ديدار كرد و سخت شيفتة او شد و تحت تأثير سبك شعري او،
به ويژه در قصيده قرار گرفت (نك: 2 .(EI
ببغاء را از چهرههاي درخشان ادب عربى به روزگار خويش دانستهاند (مبارك،
2/226). توشة عظيمى كه از شعر و ادب كهن فراهم ساخته بود، هم از او راوي
چيره دستى ساخت (نك: تنوخى، الفرج، 1/99-100، 2/26، 27، جم ) وهم اديبى
متبحر در نظم و نثر (ثعالبى، 1/200).
مهارت و قدرت او در يافتن و به كاربردن معانى نغز و تشبيهات لطيف (نك:
تنوخى، همان، 1/353؛ ثعالبى، 1/223-231)، سبب شد تا بسياري از نويسندگان و
ادبا به ابيات او استشهاد كنند (سمعانى، 2/74؛ نيز نك: راغب، 3/172؛ ابن
دقماق، 3/6، 12، 99، جم ؛ نويري، 3/110، 4/121، 125). تنوخى برخى سخنان او را
شايستة آن مىداند كه در مكاتبات، يا حتى به صورت مثل به كار برند ( نشوار
...، 1/103).
ببغاء در بيشتر موضوعات ادبى از مدح گرفته تا غزل و رثا شعر سروده است؛ اما
وصف بر شعر او غالب است (خطيب، 11/11؛ مبارك، 2/231). آنچه از اشعار او باقى
مانده، نشان مىدهد كه وي از همان سبك و مضامين قصايد عربى در سدههاي 4 و
5ق/10 و 11م پيروي مىكند. هر چند كه ثعالبى (1/221-234) و تنوخى (همانجا) او
را در شعر سوك و بادگانى صاحب بدعت و نوآوري دانستهاند، اما تقليدهاي
بىشمار او هم از نظرها پنهان نمانده است (نك: همان، 1/116، 279). وي در هر
حال، مانند بسياري از شاعران همزمان خود، سخت اسير آرايههاي لفظى بود،
چندان كه حتى ثعالبى هم (1/201) زيركانه بر او خرده گرفته است. پيداست
كه در شعر متصنع شاعران شهرنشين فرهيخته، لطافت و زيبايى را بيشتر بايد در
اشعار مناسبت، وصفهاي كوتاه، نكته پردازيها و مواردي از اين قبيل جست و جو
كرد، و نه در قصايد بزرگ كه غالباً لفظ پردازيهاي استادانه، هرگونه لطافت
شاعرانه را از آنها مىزدايد (براي مثال، نك: تنوخى، همان، 2/305: وصف
آتشدان، 306: وصف شمع، 3/159-160: وصف شراب و قدح؛ ثعالبى، 1/221-234؛ ابن
عساكر، 10/583، 586). او از هيچ يك از آرايههاي ادبى چون جناس، طباق،
استعاره، تشبيه، تضمين آيات و داستانهاي قرآنى و نيز معانى و تركيبات قدما
روي نگردانده است (نك: تنوخى، همان، 1/103، 116، 281، 2/52، 53، 305، 306،
3/159؛ ثعالبى، 1/204-207، 225، 226، جم ؛ ابن خلكان، همانجا).
اما همة شهرت ببغاء نه به شعر، كه به رسائل اوست. وي اگر چه در مقابل نثر
ديگران شيوة خويش را ترسل مىخواند (نك: ثعالبى، 1/203)، اما در واقع نثرش
پرتكلف و گاه متأثر از ابن عميد (سدة 4ق/10م) است (مبارك، 2/233، 236). او
به اطناب و تكرار بيش از ايجاز گرايش دارد. البته خود درصدد توجيه برآمده،
علت آن را تنگناي دايرة لفظ و معنا مىداند. با اينهمه، سجع كوتاه و آهنگين،
كلامش را به نظم شبيهتر مىسازد (ثعالبى، 1/200-201؛ قلقشندي، 9/96- 98؛
مبارك، 1/286، 2/239-241؛ 2 EI). رسائل ببغاء در همان موضوعات معروف شعر عرب،
يعنى مدح، رثا، هجا، تسليت، تهنيت، شكر و... غالباً خطاب به امير، وزير،
قاضى، فقيه و... نگارش يافته است (ثعالبى، 1/209؛ قلقشندي، 9/22-23، 34، 35،
جم ) كه در مجموع از بارزترين نمونههاي نثر ادبى در سدة 4ق به شمار مىآيد.
آثار ببغاء افزون بر اعتبار ادبى، از جنبههاي تاريخى و اجتماعى نيز سودمند
است؛ چه، در آنها به آداب و رسوم و اخلاقيات مردم زمان، همچون ناپسند
دانستن ازدواج بيوهزنان (تنوخى، همان، 2/264؛ ياقوت، معجم...، 3/1153)،
اظهار ناخشنودي از فرزند دختر (قلقشندي، 9/61، 62)، و نيز جشنهاي باستانى
ايران (نك: همو، 9/50 - 51) اشاره شده است.
گويا ديوان شاعر در زمان حيات وي گردآوري شده بود؛ چه، تنوخى معاصر او،
ابياتى را به نقل از ديوان ببغاء (همان، 1/103، 3/159) آورده است. ابن
نديم نيز اشعار او را 300 برگ برآورد كرده است (ص 195). در هر حال، مجموعة
باقى مانده از اشعار وي با شرح و ترجمة لاتينى آنها توسط وُلف (لايپزيگ،
1834م) به چاپ رسيده است. در 1969م نيز رديف و هدو درصدد تدوين مجموعة جديد
اشعار او برآمدند (نك: II/502-503 .(GAS,
مآخذ: ابنخلكان، وفيات؛ ابن دقماق، محمدبن ايدمر، الدر الفريد و بيت القصيد،
بهكوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1408ق/1988م؛ ابن عديم، عمر، بغية الطلب،
بهكوشش سهيلزكار، دمشق،1409ق/1988م؛ ابنعساكر،على، تاريخ مدينةدمشق،
عمان، دارالبشير؛ ابن نديم، الفهرست؛ تنوخى، محسن، الفرج بعدالشدة، به
كوشش عبود شالجى، بيروت، 1978م؛ همو، نشوار المحاضرة، به كوشش عبود شالجى،
بيروت، 1971م؛ ثعالبى، عبدالملك، يتيمة الدهر، به كوشش محمد اسماعيل صاوي،
قاهره، 1352ق/1934م؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ ذهبى،
محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسى، بيروت،
1983م؛ راغب اصفهانى، حسين، محاضرات الادباء، بيروت، 1961م؛ سمعانى،
عبدالكريم، الانساب، حيدرآباددكن، 1383ق/1963م؛ شيرزي، مسلم، جمهرة
الاسلام، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1986م؛ قلقشندي، احمد، صبح
الاعشى، قاهره، 1963م؛ مبارك، زكى، النثر الفنى فى القرن الرابع، بيروت،
1350ق/ 1931م؛ نويري، احمد، نهاية الارب، قاهره، المؤسسة المصرية العامه؛
ياقوت، معجمالادباء، به كوشش احسان عباس، بيروت، دارالغرب الاسلامى؛ همو،
بلدان؛ نيز:
EI 2 ; GAS.
عزت ملا ابراهيمى