بايْسُنْقُرْ ميرزا (882 - محرم 905ق/1477- اوت 1499م)، يكى از نوادگانتيمور
گوركانى و از اميرانماوراءالنهر. او دومين پسرسلطان محمود سمرقندي بود و
مادرش پاشا بيگم نام داشت. بايسنقر در حصار شادمان به دنيا آمد (بابر، 110 ؛
I/47, خواندمير، 4/98، 200؛ تتوي، 263؛ نهاوندي، 2/35-36) و هنوز بسيار جوان بود
كه پدرش حكومت بخارا و توابع آن را به او، و حكومت حصار را به برادرش
مسعود ميرزا سپرد (بنايى، 51؛ بابر، ؛ I/52 خواندمير، 4/200؛ تتوي، 257؛ نيز نك:
وامبري، 280). در 900ق/1495م پس از درگذشت سلطان محمود، اشراف و اعيان
سمرقند بايسنقر ميرزا را از بخارا فراخواندند و بر تخت حكمفرمايى نشاندند (بابر،
112 ؛ I/52, تتوي، بنايى، همانجاها).
بيشتر دورة حكومت بايسنقر به جنگ و نبرد گذشت: نخست با سلطان محمود بن يونس
چغتايى والى تاشكند - كه در 900ق به قصد تسخير ماوراءالنهر به سمرقند
لشكركشى كرد - جنگيد و نبرد به سود بايسنقر خاتمه يافت (همو، 52؛ بابر، 111-112
؛ I/52, خواندمير، همانجا؛ دوغلات، .(119 سپس در 901ق ترخانيان و در رأس آنان
درويش محمد ترخان (والى بخارا) كه بر سر حكومت سلطان على (برادر كوچكتر
بايسنقر) به توافق رسيده بودند - حيلهاي انديشيدند و بايسنقر را از تخت
حكومت به زير آوردند و سلطان على را جانشين او ساختند؛ اما پس از چند روز،
شماري از اشراف و اعيان ماوراءالنهر، بايسنقر را از مخفيگاهش بيرون آوردند و
باز بر سرير قدرت نشاندند. با آنكه او دستور داد تا چشمان سلطان على را ميل
كشند، اما امر وي به گونهاي اجرا شد كه به چشمان شاهزاده آسيبى نرسيد و او
توانست پس از چند روز به بخارا بگريزد (بابر، 112 86, ؛ I/61-63, خواندمير،
4/223-224؛ تتوي، 258-259).
سلطان على در بخارا با لشكر فراوانى قصد سمرقند كرد و در نبردي كه بيرون از
دروازههاي شهر ميان دو سپاه درگرفت، پيروزي از آنِ سلطان على شد و بايسنقر
به شهر گريخت. در آن هنگام بايسنقر از 3 سو تهديد مىشد: 1. از سوي غرب
(بخارا) توسط سلطان على؛ 2. از جنوب (حصار) توسط برادر بزرگترش سلطان مسعود
كه داعية تسخير سمرقند را داشت؛ 3. از شرق (انديجان) توسط بابر، پسر عموي خود
و فرزند شيخ عمر، به بهانة بازپسگيري تاج و تخت و مُلك پدري (بابر، ؛
I/63-64 خواندمير، 4/225؛ غفاري، 238؛ وامبري، 282). در اين ميان، بابر و
سلطان على با يكديگر توافق كردند كه سرزمينهاي ماوراءالنهر را ميان خود
تقسيم كنند (بابر، ؛ I/73 تتوي، 259-260). آنگاه بابر از انديجان و سلطان على
از بخارا به سمرقند حمله آوردند و 7 ماه شهر را در محاصره گرفتند. بايسنقر پس
از كوشش بسيار، از شيبانى خان ازبك ياري خواست، اما باز هم كاري از پيش
نبرد (همو، 260-261) و در 903ق/1498م از سمرقند گريخت و به خسروشاه، يكى از
اميران پدرش - كه قندز و بدخشان را در اختيار داشت و مستقلاً حكومت مىكرد -
پناه برد (بابر، 73-74 ؛ I/66, خواندمير، 4/230-236؛ دوغلات، 174 ,163 ؛ غفاري،
همانجا؛ وامبري، 283؛ قس: نويدي، 147).
پس از چندي كه از اقامت بايسنقر ميرزا در قندز گذشت، وي همراه خسروشاه با
سپاهى انبوه براي تسخير تختگاه سلطان مسعود، به حصار روي آورد. مسعود به
تدبير و حيلة خسروشاه از شهر گريخت و بايسنقر بار ديگر بر مسند حكومت و قدرت
تكيه زد (بابر، 112 ؛ I/93, خواندمير، 4/235؛ دوغلات، 163 ؛ نهاوندي، 2/35). در
اين ميان، خسروشاه كه گويا خيال سلطنت در سر مىپخت، پس از چندي نخست
سلطان مسعود را گرفته، در چشمانش ميل كشيد و سپس چون از بابت بايسنقر آسوده
خيال نبود، در اواسط محرم 905ق او را به قتل رسانيد (گلبدن بيگم، 5؛
خواندمير، 4/244؛ تتوي، 263؛ دوغلات، غفاري، نويدي، همانجاها).
بايسنقر ميرزا از ديگر شاهزادگان تيموري به حسن اخلاق و آداب، مهربانى، نيك
سيرتى و فضل و دانش ممتاز بود (عليشير، 174؛ خواندمير، 4/19، 244؛ اوحدي، 202).
بابر ميرزا كه خود دشمن بايسنقر محسوب مىشد، او را به شجاعت و عدالت ستوده
است (بابر، همانجا؛ خواندمير، 4/283). او خط نستعليق را نيكو مىنوشت و در
نقاشى نيز توانا بود (تتوي، همانجا)؛ شعر نيز مىسرود و «عادلى» تخلص مىكرد و
گفتهاند: اشعارش نزد مردم مقبوليت داشته است (بابر، همانجا؛ خواندمير، 4/244؛
بارتولد، ؛ III/43 براي نمونههايى از اشعار او، نك: عليشير، اوحدي، همانجاها؛
نهاوندي، 2/36). نسخة گزيدهاي از ديوان او در كتابخانة شمارة 1 مجلس شوراي
اسلامى (شم 4940) موجود است (نك: منزوي، 3/2425).
مآخذ: اوحدي بليانى، محمد، عرفات العاشقين، نسخة خطى كتابخانة ملى ملك، شم
5324؛ بنايى، على، شيبانىنامه، به كوشش كازويوكى كوبو، كيوتو، 1997م؛
تتوي، احمد و آصفخان قزوينى، تاريخ الفى، به كوشش سيدعلى آل داود،
تهران، 1378ش؛ خواندمير، غياثالدين، حبيب السير، به كوشش محمد دبيرسياقى،
تهران، 1362ش؛ عليشيرنوايى، مجالس النفائس، به كوشش علىاصغر حكمت، تهران،
1363ش؛ غفاري قزوينى، احمد، تاريخ جهان آرا، تهران، 1343ش؛ گلبدنبيگم،
همايوننامه، به كوشش ا. س. بوريج، لاهور، 1974م؛ منزوي، خطى؛ نويدي،
زينالعابدين، تكملة الاخبار، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1369ش؛
نهاوندي، عبدالباقى، مآثر رحيمى، به كوشش محمد هدايت حسين، كلكته، 1925م؛
وامبري، آ.، تاريخ بخاري، ترجمة احمد محمود ساداتى، به كوشش يحيى خشاب،
قاهره، شركة الاعلانات الشرقيه؛ نيز:
Babur, 0 ahirud-din Mu h ammad, B ? bur-N ? ma, tr. A. S. Beveridge, New Delhi,
1970; Barthold, W.W., Four Studies on the History of Central Asia, tr. V. and T.
Minorsky, Leiden, 1962; Dughlat, M. M. H., Traikh-i-Rashidi, tr. E. D. Ross,
Patna, 1973.
كيانوش صديق