بايْسُنْقُرْ ميرْزا (799-7 جمادياول 837ق/1397-20 دسامبر 1433م)، فرزند شاهرخ
پسر تيمور اميرزادة نامور و هنرپرور گوركانى.
جايگاه او در زندگى و پس از مرگ چنان بود كه - با آنكه به مرتبة وليعهدي
شاهرخ نرسيد - تاريخنويسان از وي با عنوانها و القابى چون پادشاه، سلطان،
غياثالدين و الدنيا، و غياثالسلطنه ياد كرده، و او را به سبب داشتن منشهاي
پسنديده به شيوهاي گزافهآميز ستودهاند (فصيح، 140، 272-273؛ حافظ ابرو،
1/511، 2/894؛ دولتشاه، 264؛ خواندمير، 3/622؛ عليشير، 125).
زندگى سياسى: بايسنقر ميرزا در زندگى كوتاه مدت خود نقش مهمى در كار
مملكتداري برعهده داشت. او سومين پسر از 7 پسر شاهرخ بود و هنگام به
پادشاهى رسيدن پدرش تنها 8 سال داشت (فصيح، 154؛ شرفالدين، 491ب). در
813ق/1410م كه شاهرخ از هرات براي سركوب شورش ماوراءالنهر بدانجا لشكر
كشيد، بايسنقر را در هرات بهجاي خود نشاند (حافظ ابرو، 1/361، 364).بدينسان،
او از 14 سالگى وارد ميدان كشورداري شد. در 817ق شاهرخ او را به حكومت
تمامى خراسان و بخشهاي شرقى آن برگزيد (همو، 1/512؛ فصيح، 1/219؛ عبدالرزاق،
2(1)/170). پس از طغيان اميرزاده بايقرا (818ق/1415م) و تصرف شيراز و گسترش
آشوب در فارس و كاشان و قم، شاهرخ خود عازم شيراز شد و به اميرزادگان ديگر
از جمله بايسنقر دستور داد با سپاهيان خود به سركوب بايقرا روند. چون شيراز
به محاصره درآمد، بايقرا ناچار به بايسنقرميرزا متوسل شد و با پايمردي او
موردبخشش شاهرخ قرار گرفت (حافظ ابرو، 1/591 - 600، 2/603؛ عبدالرزاق،
2(1)/182) و آشوبى كه مىرفت خاندان تيمور را در يك جنگ خانگى درگير كند،
فرونشست. در 819ق بايسنقر ميرزا به سِمت پراهميت «امير ديوان» منصوب شد
(همو، (2)1/189-190؛ حافظ ابرو، 2/628 -629؛ فصيح، 226). برگزيدن اين اميرزادة
20 ساله به منصبى كه به قول حافظ ابرو بايد «داد دادخواهان و انصاف
مظلومان از ظالمان بدهد و بستاند» (2/629؛ عبدالرزاق، 2(1)/189)، درخور توجه
است.
از 820ق/1417م به بعد بايسنقر ميرزا به مأموريتهاي متعدد جنگى از سوي شاهرخ
فرستاده شد: تاخت به سوي هزاره در همان سال (فصيح، 232)، تعقيب و دستگيري
اميرزاده قيدو بهادر در 821ق (همو، 233-234؛ عبدالرزاق، 2(1)/210-212)، همراهى
با پدرش شاهرخ در حمله به آذربايجان در 823ق، و ادامة لشكركشى با عبور از
رود ارس و رفتن به گنجه براي سركوب طغيان ياراحمد قرامان در 824ق
(همو،2(1)/225-226،230، 233، 234؛فصيح، 240؛حافظ - ابرو، 2/760- 765)، در شمار
اين مأموريتهاي جنگى است. در 830ق او همراه پدر و برادرش جوكى بهادر براي
ياري رساندن به الغبيگ و فرونشاندن فتنة براق به سوي سمرقند رفت؛ اما در
ميانة راه به دستور شاهرخ از بلخ به هرات بازگشت (فصيح، 261-262؛
عبدالرزاق، 2(1)/310، 317).
بايسنقر در دومين لشكركشى شاهرخ به آذربايجان در 832ق/ 1429م براي سركوب
اسكندر بن قرايوسف والى آذربايجان كه قلعة سلطانيه، ابهر، زنجان و قزوين را
گرفته بود، نقشى مهم به عهده داشت (فصيح، 263- 265). بايسنقر پس از بازگشت
از اين سفر در 833ق در بسطام بيمار شد و اين بيماري به مدت 40 روز ادامه
يافت (همو، 266).
در واپسين سالهاي عمر او نشانهاي از فعاليتهاي سياسى و نظامى ديده نمىشود
و مىتوان گمان برد كه او سلامت خود را از دست داده بوده است.
زندگى هنري: بايسنقر ميرزا به عنوان يك شاهزادة هنرمند و هنرمندپرور در تاريخ
ايران شهرت بسيار دارد. دولتشاه سمرقندي مىنويسد كه او به «شش قلم خط
نوشتى» (ص 264) و متأخران او را نه تنها در شمار استادان طراز اول خوشنويسى
قلمهاي محقق و ثلث، بلكه از «اركان اربعة كاخ خطوط» دانستهاند (قاضى احمد،
29؛ ايرانى، 143؛ سمسار، 26). اما بين شهرت او در خوشنويسى و آثار باقىمانده
از او تناسبى نيست. تنها اثر رقمدار منسوب به او كتيبهاي به قلم ثلث بر
پيش طاق ايوان مسجد گوهرشاد مشهد با رقم «بايسنقر بن شاهرخ بن تيمور
گوركانى فى 821» است (اعتمادالسلطنه، 147). بخش بزرگى از اين شهرت مديون
نسبت متواتر قرآنى در اندازة 177ئ101 سانتىمتر به قلم محقق جلى عالى شامل
7 سطر در هرصفحه به اوست. اين اثر عظيمترين نسخة خطى قرآنى است كه
خوشنويسان مسلمان در سدههاي گذشته بر كاغذ كتابت كردهاند (گلچين، 129؛
«هنرها...1»، 340 ؛ سمسار، 26، 31). بر هيچ يك از اوراق موجود اين قرآن عظيم
رقم يا نشانى كه گوياي كتابت آن به دست بايسنقر ميرزا باشد، ديده نمىشود
و در هيچ يك از مآخذ همزمان و پس از او تا سدة 13ق به اين نسبت اشاره
نشده است. نسبت شاعري نيز به او دادهاند و در تذكرهها ابياتى از وي آمده
است (عليشير، 125؛ دولتشاه، همانجا؛ فصيح، 273).
تأسيس كتابخانهاي كه مكتب نگارگري و كتابآرايى هرات در آن به اوج
تكامل رسيد، يكى از مهمترين عوامل شهرت پايدار بايسنقر ميرزا است. دولتشاه
سمرقندي مىنويسد: گويند 40 كاتب خوشنويس در اين كتابخانه مشغول كتابت
بودند (همانجا). پيداست كه اين گزارش نيز از گزافهنويسى به دور نيست، زيرا
پس از كوشش مصطفى عالى درگردآوري نام آنها، شمار اين خوشنويسان از 17 تن
فراتر نرفت (2/28-29)، و بيانى با اشرافى كه بر احوال خوشنويسان داشته،
تنها توانسته است نام 25 تن را ثبت كند (1-2/117- 118). آنچه مسلم است اين
شاهزادة تيموري توانست شمار بسياري از برجستهترين هنرمندان تمام شاخههاي
هنري عصر خويش را از جمله نگارگران، خوشنويسان، مذهبان، جلدسازان و ديگر
هنرمندانى كه در كار كتابآرايى استاد بودند، در كتابخانة خود گرد آورد
(خواندمير، 3/622). رياست كتابخانة او را فريدالدين جعفر تبريزي بايسنقري بر
عهده داشت كه بركار ديگر هنرمندان در كتاب آرايى نظارت مىكرد (دولتشاه،
همانجا؛ بيانى، 1-2/117).
بايسنقر ميرزا يكى از بزرگترين حاميان هنر كتابسازي و كتاب آرايى است كه
جهان به خود ديده است و از اينرو، از كتابدوستان نامور هم عصر و سدههاي
بعد از خود نامى برتر دارد (همو، 4/42؛ مارتين، .(I/35 امروزه كمتر موزه يا
كتابخانة معتبري را در جهان مىتوان يافت كه نسخهاي از كتابهاي نفيس
كتابخانة او را در خود نداشته باشد (بيانى، همانجا). از مشهورترين اين آثار
بايد از شاهنامة بايسنقري نام برد كه در كتابخانة كاخ گلستان تهران نگاهداري
مىشود. اين نسخه را جعفر بايسنقري در 833ق كتابت كرده، و داراي 22 نگارة پر
كار، جلد معرق و آرايههاي بسيار زيباست (سمسار، 86). اظهارنظر كارشناسان
نامدار هنر ايران در پيرامون اين نسخة نفيس، گوياي ارزش والاي آن است.
بازيلگري بر آن است كه درخشش رنگها و تركيببندي نگارهها به ويژه ترسيم
نيم رخها در اين نسخه شگفتآور است (ص .(85 بينيِن در توصيف اين اثر كه
براي نخستينبار در نمايشگاه هنر ايران در 1931م در لندن به نمايش گذاشته
شد، مىنويسد: اين اثرِ شكوهمند پراهميتترين نسخة خطى در ميان همة آثاري است
كه پيشتر از اين در اروپا ناشناخته مانده بود (ص .(69 نسخههاي شناخته شدة
مهم ديگري نيز از كتابخانة او برجاست.
بايسنقر نسبت بهشعرا، موسيقىدانان، تاريخنگاران و ديگرصاحبان دانش
علاقهمند بود و با آنان همنشينى داشت (نك: دولتشاه، 264- 265؛ خواندمير،
همانجا؛ عبدالرزاق، 2(2-3)/654) و نسبت به فرهنگ و هنر و آداب و رسوم ديگر
ملتها اشتياق نشان مىداد. فرستادن غياثالدين نقاش به همراه ايلچيان پدرش
شاهرخ به «خطا» و سفارش نوشتنسفرنامه بهاو (نك: همو، 2(1)/267) نشانة
اينعلاقهمندي است.
بايسنقر ميرزا در 37 سالگى بر اثر افراط در شرابخوارگى در باغ سفيد هرات
درگذشت و پيكرش را در مدرسة گوهرشاد هرات به خاك سپردند (فصيح، 272؛
عبدالرزاق، 2(2-3)/657 -660؛ دولتشاه، 265؛ خواندمير، 3/623).
مآخذ: اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مطلع الشمس، تهران، 1361ش؛ ايرانى،
عبدالمحمد، پيدايش خط و خطاطان، تهران، 1345ش؛ بيانى، مهدي، احوال و آثار
خوشنويسان، تهران، 1358ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواريخ، به كوشش كمال
حاج سيد جوادي، تهران، 1372ش؛ خواندمير، غياثالدين، حبيبالسير، به كوشش
محمد دبيرسياقى، تهران، 1362ش؛ دولتشاه سمرقندي، تذكرةالشعراء، به كوشش محمد
رمضانى، تهران، 1338ش؛ سمسار، محمدحسن، كاخ گلستان، به كوشش كريم امامى،
تهران، 1379ش، شرفالدين على يزدي، ظفرنامه، به كوشش عصامالدين
اورونبايف، تاشكند، 1972م؛ عالى، مصطفى، مناقب هنروران، استانبول، 1926م؛
عبدالرزاق سمرقندي، مطلع سعدين و مجمع بحرين، به كوشش محمد شفيع، لاهور،
1365ق/1946م؛ عليشيرنوايى، مجالس النفائس، به كوشش علىاصغر حكمت، تهران،
1323ش؛ فصيح خوافى، احمد، مجمل فصيحى، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛
قاضى احمد قمى، گلستان هنر، به كوشش احمد سهيلى خوانساري، تهران، 1352ش؛
گلچين معانى، احمد، راهنماي گنجينة قرآن، مشهد، 1347ش؛ نيز:
The Arts of Islam, Hayward Gallery 8 April - 4 July 1976, London, 1976; Binyon,
L. et al., Persian Miniature Painting, New York, 1971; Gray, B., Persian
Painting, Geneva, 1977; Martin, F. R., The Miniature Painting and Painters of
Persia, India and Turkey from 8th to the 18th Century, London, 1912.
محمدحسن سمسار