اوحَديِ مَراغِهاي، اوحدالدين (د 15 رمضان 738ق/6 آوريل 1338م)، فرزند حسين اصفهانى، از سخنوران و عارفان سدة 8ق. تولد او را برپاية يكى از ابيات جام جم، حدود سال 673ق/1274م، تخمين زدهاند (نفيسى، 49). دربارة اصل و زادگاه اوحدي، دو نظر متفاوت ابراز شده است: بسياري اصل او را از مراغه دانستهاند و گفتهاند كه بيشتر عمر خود را در اصفهان گذرانده است (اوحدي بليانى، 98؛ انصاري، 8)؛ اما نفيسى (ص 50) با عنايت به برخى از سرودههاي اوحدي، زادگاهش را اصفهان دانسته كه بعدها مقيم مراغه شده است. اگر گفتة نفيسى را كه ظاهراً داراي صحت است، بپذيريم، چنين به نظر مىرسد كه اوحدي در اوايل جوانى از زادگاه خود اصفهان خارج شده، و به سياحت در بسياري از شهرها پرداخته است. از جمله شهرهايى كه وي در ديوانش بدانها اشاره دارد، اينهاست: بصره، بغداد، دمشق، سلطانيه، كربلا، كوفه، نجف، قم و همدان (ص 27، 36، 37، 83، 238، 256، 489، 497). او مدتها در آذربايجان به غربت مىزيست (نك: اوحدي مراغهاي، 499) تا سرانجام پيش از 706ق/1306م، مقيم مراغه پايتخت ايلخانان شد (نفيسى، 56) و از آنجا در زمان ابوسعيدخان به تبريز رفت و سلطان و وزيرش غياثالدين محمد بن خواجه رشيدالدين فضلالله او را اكرام كردند (اوحدي بليانى، همانجا). اوحدي حداقل در سالهاي 732- 733ق/1332-1333م، در اين شهر اقامت داشت (نفيسى، 58)، ولى در پايان عمر به مراغه بازگشت و در همين شهر درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد (خواندمير، 3/221). مقبرة وي اكنون در مراغه باقى است (مرواريد، 420؛ شوشتري، 2/123)؛ در حالى كه دولتشاه وفات او را در 697ق/1298م و در اصفهان دانسته، و افزوده است كه مزار وي نزد مردم اين شهر محترم است (ص 159). اوحدي را با صفاتى چون عارف و موحد، ستودهاند (همو، 157). از چگونگى دانشاندوزي او اطلاعى در دست نيست. او را شاگرد اوحدالدين كرمانى (د 634ق) دانستهاند كه در كرمان دست ارادت به وي داده، و تخلص خود را نيز از نام وي برگرفته است (اوحدي بليانى، همانجا). هرچند اين قول با توجه به سال مرگ اوحدالدين كرمانى، بىپايه مىنمايد. دربارة مذهب اوحدي مطلبى به صراحت بيان نشده است، ولى در ديوان او اشاراتى هست كه از اعتقاد وي به تشيع حكايت مىكند. از جمله: چندينبار از امام على(ع) (ص 36، 556، 563، 584، 672)، امام حسين(ع) (ص 4-6)، امام رضا(ع) (ص 489) و حضرت مهدي (ع) (ص 493)، ياد كرده است؛ اما نفيسى (ص 59 -60) با استناد به اشارات شاعر به خلفاي راشدين و «چهار يار» و يا «يار غار» خواندن آنها (ص 352، 488، 559، 601) و نيز اشارة او به شافعى (ص 570)، چنين استدلال مىكند كه مردم خراسان، عراق و آذربايجان در سدة 8ق، بيشتر شافعى بودهاند و اهل اين مذهب نسبت به ساير مذاهب اهل تسنن، علاقة خاصى به اهل بيت دارند و لذا اوحدي مىتواند شافعى باشد. آثار: سرودههاي اوحدي از همان آغاز، موردتوجه بوده، و در آثار ديگران نقل شده است (حمدالله، 816؛ نفيسى، 60 -61) و شمار آنها به 729 ،14 بيت مىرسد (همو، 60). 1. ديوان، شامل قصايد، غزليات، تركيبات، ترجيعات و رباعيات است (همانجا). عليشير نوايى اين اثر را مشهور دانسته (ص 327- 328)، و جامى آن را در غايت لطافت و عذوبت گفته كه به ويژه ترجيعاتشداراي حقايق و معارفاست (ص604). در ميانسرودههاي اوحدي به غزلهاي او عنايت بيشتري شده است؛ چنانكه در زمان خود اوحدي، برخى آنها را استقبال كردهاند (نفيسى، همانجا)، و يا برخى از كاتبان به لحاظ مشابهت مضامين بعضى از غزلها با بهترين غزلهاي حافظ، به اشتباه افتاده، و غزلهاي اوحدي را در نسخههاي دستنويس ديوان حافظ وارد ساختهاند (اخوان، 137؛ بيگدلى، 166؛ مسرور، 129-130). 2. جام جم، از مثنويهاي اوحدي است كه سرودن آن را در 733ق/ 1333م، پس از يك سال در تبريز به پايان برد و به نام خواجه غياثالدين محمد پسر خواجه رشيدالدين فضلالله كرد (اوحدي مراغهاي، 499- 500؛ نفيسى، 57؛ مسرور، 132). اين مثنوي، بر وزن و اسلوب حديقة سنايى سروده شده است (جامى، همانجا؛ اوحدي بليانى، 98) و از همان ابتدا، با اقبال مردم روبهرو بود و از آن نسخههاي متعدد تهيه مىشد (دولتشاه، 159). 3. منطق العشاق، يا ده نامه، محبتنامه . اين مثنوي از مجموعة آثاري است كه به همين نامها در سدههاي 7-10ق سروده شده است و شامل نامههايى عاشقانه بود كه ميان عاشق و معشوق مبادله مىشد (برهان، 140؛ عيوضى، 525 -526). اوحدي اين اثر را در 706ق/ 1306م، به نام وجيهالدين يوسف بن حسن، نوة خواجه نصيرالدين طوسى در مراغه به پايان رساند (اوحديمراغهاي، 455-456؛ نفيسى، 56). از آثار اوحدي دستنويسهاي بسياري باقى مانده است. اين آثار داراي چاپهاي مختلف و متنوعى است (نك: همو، 65). آخرين چاپ كليات وي به كوشش سعيد نفيسى در 1340ش در تهران صورت گرفت. مآخذ: اخوان ثالث، مهدي، حريم سايههاي سبز، تهران، 1372ش؛ انصاري كازرونى، ابوالقاسم، مرقوم پنجم كتاب سُلم السموات، به كوشش يحيى قريب، تهران، 1340ش؛ اوحدي بليانى، محمد، عرفات العاشقين، نسخة خطى كتابخانة ملى ملك، شم 5324؛ اوحدي مراغهاي، كليات، به كوشش سعيد نفيسى، تهران، 1340ش؛ برهان آزاد، ابراهيم، «محبت نامهها يا دهنامهها»، ارمغان، تهران، 1355ش، س 58، شم 1؛ بيگدلى، غلامحسين، «اوحدي و حافظ»، حافظ شناسى، تهران، 1366ش؛ جامى، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش محمود عابدي، تهران، 1370ش؛ حمدالله مستوفى، تاريخ گزيده، به كوشش ادوارد براون، ليدن، 1328ق/1910م؛ خواندمير، غياثالدين، حبيب السير، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1352ش؛ دولتشاه سمرقندي، تذكرة الشعراء، تهران، 1366ش؛ شوشتري، نورالله، مجالس المؤمنين، تهران، 1376ق؛ عليشير نوايى، مجالس النفائس، به كوشش علىاصغر حكمت، تهران، 1363ش؛ عيوضى، رشيد، «ده نامهگويى در ادب پارسى»، نشرية دانشكدة ادبيات و علوم انسانى، تبريز، 1354ش، س 27، شم 113؛ مرواريد، يونس، مراغه (افرازه رود)، تهران، 1360ش؛ مسرور، حسين، «شرح حال اوحدي مراغهاي»، ارمغان، تهران، 1307ش، س 9، شم 20؛ نفيسى، سعيد، مقدمه بر كليات اوحدي مراغهاي (هم). على ميرانصاري