اَنْفال، اصطلاحى قرآنى و فقهى كه بر قسمى از اموال اطلاق گرديده است. اين واژه جمع «نَفَل» است كه در معناي لغوي آن آرائى متنوع ارائه شده است؛ اين ناهمخوانى از آن روست كه مفهوم لغوي واژة نفل تنها در عصر نخستين اسلامى شناخته بوده، و در طى قرون متمادي، با غلبة كاربرد اصطلاحى آن به فراموشى سپرده شده است. شاهد عمدة لغتشناسان براي برداشت معانى لغوي، بيت شعري منسوب به لبيد بن ربيعه شاعر مخضرم است كه در آن تقواي پروردگار را «بهترين نفل» دانسته است و بر مبناي تفسير همين بيت بوده كه لغتشناسان عرب، از جمله ابن اعرابى و ابوسعيد معانى گوناگونى چون غنيمت، بخشش يا زيادت را از آن برداشت نموده، و به عنوان مفهوم لغوي به ثبت رساندهاند (نك: فيومى، 2/130؛ ابن منظور، ذيل نفل). برخى نيز همچون راغب اصفهانى سعى داشتهاند كه با اساس نهادن مفهوم «زيادت»، معانى ديگر را بدان بازگردانند (نك: ص 524؛ نيز نك: ابوهلال، 140). گفتنى است كه نفل به صورت مفرد، به معناي مالى كه از غنيمت به كسى اعطا شود، در احاديث و روايات بارها به كار رفته، و همين كاربرد، در عرف فقيهان نيز اعم از اماميه و اهل سنت در خلال قرون رواج داشته است و با آنكه ميان ايشان در برخى جزئيات اختلافاتى به چشم مىخورد، در اصل استعمال نفل در اين معنا اختلاف قابل ملاحظهاي ديده نمىشود (مثلاً نك: مالك، 362؛ ترمذي، 4/131-132؛ شيخ طوسى، 2/189). دربارة اصطلاح انفال، بايد گفت كه مبناي شكلگيري اين اصطلاح در فقه اسلامى آية نخست از سورة انفال (8) است كه در آن چنين آمده است: «از تو دربارة انفال مىپرسند؛ بگو انفال از آن خدا و رسول است...». انفال در تفاسير و روايات: در حوزة اهل سنت، صرفنظر از چند قول جسته و گريخته، عمدة روايات دلالت بر آن دارند كه اين آيه، دربارة تقسيم غنايم جنگ بدر نازل شده است؛ اين مضمون با تعابير گوناگون از صحابيانى چون ابن عباس، عبادة بن صامت، ابوايوب انصاري و جز آنان نقل شده، و در مجاميع گوناگون روايى اهل سنت، از كتب صحاح تا مسانيد و تفاسير و كتب سيره بازتاب يافته است (نك: ابوداوود، 3/77؛ احمد بن حنبل، 5/322؛ ابن هشام، 2/322؛ واحدي، 138؛ سيوطى، 9/4- 8). حاصل اين روايات چنين است كه انفال اموالى بوده كه پيامبر(ص) به عنوان جايزه براي برخى از ياران خود نهاده بود و با نزول آية شريفه، نه اينكه اموال به مالكيت خدا و رسول درآمده باشد، بلكه حكم اين اموال در دست پيامبر(ص) قرار گرفت؛ وي با اين اختيار جديد حكم سابق را ملغى ساخت و پس از بدر نيز همواره دربارة لغو اعطاي انفال اختيار داشت. به عقيدة گروهى از مفسران متقدم، آنچه در آية نخست سورة انفال از آنِ خدا و رسول او دانسته شده، و نام «انفال» بر آن اطلاق گشته، موضوعاً همان «فىء» است كه در آية 7 از سورة حشر با تعبيري مشابه، از آنِ خدا و رسول، و نيز ذيالقُربى، يتيمان، مسكينان و در راه ماندگان دانسته شده است. اين تفسير از عطاء بن ابى رباح و سُدّي از شاگردان ابن عباس نقل شده (همو، 9/9)، و ابوهلال عسكري آن را به شخص ابن عباس نيز نسبت داده است (همانجا). ابوبكر ابن عربى، در كتاب احكام القرآن اين ديدگاه را مورد تأييد قرار داده، و آن را تفسير مقبول نزد فقيهان مالكى شمرده است (نك: 2/375 بب). در تفاسير منقول از ديگر تابعان، اين سخن كه انفال معادل غنايم انگاشته شود و آية خمس به عنوان ناسخ آية انفال تلقى گردد، قائلان پرشماري داشته است؛ بر اين مبنا غنايم جنگى نخست به موجب آية انفال به تمامى در اختيار رسول اكرم(ص) بوده است و در پى تشريعى جديد، تنها خمس آن به مصارف پيشين اختصاص يافته است (نك: سيوطى، 9/8 -10). اين تفسير از آيات خمس و انفال، بر مباحث ماوردي در كتاب الاحكام السلطانية نيز تأثير نهاده است (نك: ص 176-177). در مقام استنتاج از ميان اقوال ياد شده و ياد نشده، بايد گفت كه معناي انفال در آية شريفه، حتى در عصر نخستين اسلامى براي مفسران تابعين در پس هالهاي از ابهام قرار داشته، و همين امر سبب بروز اختلاف ديدگاهها گشته است. به هر روي، انفال به عنوان يك اصطلاح مستقل از غنايم و خمس در فقه اهل سنت توسعه نيافته، و جايگاه مستقلى به خود اختصاص نداده است. انفال در فقه اماميه: شيعة اماميه با تكيه بر رواياتى از ائمة اطهار(ع)، انفال را در تعريفى خاص، عبارت از اموالى دانستهاند كه از جانب خداوند در اختيار پيامبراكرم(ص)، و پس از آن حضرت در اختيار امامان(ع) قرار گرفته، و در عصر غيبت نيز در تملك امام غائب(ع) است. از منظر ايشان، زمينى كه بدون جنگ به دست مسلمانان افتاده باشد (فىء)، زمينهاي موات، سواحل دريا و قلة كوهها، درهها و جنگلها، آنچه اموال خصوصى سلطان كفار بوده، و به دست مسلمانان افتاده باشد (قطايع و صفايا)، آنچه گروهى بدون اجازة پيامبر(ص) در جنگى به غنيمت گرفته باشند، ميراث بدون وارث و برخى موارد فرعىتر همه از جملة انفال محسوب مىگردند. البته در برخى از جزئيات اين موارد اختلافاتى نيز ميان فقيهان اماميه ديده مىشود (براي روايات، نك: حر عاملى، 4/364 بب؛ براي بررسى آيه، نك: سيوري، 1/254؛ براي فروع فقهى، نك: محقق حلى، 1/183-184؛ صاحب جواهر، 16/115 بب). انفال در فقه اماميه، به عنوان بابى ملحق به مباحث خمس، همواره مورد توجه بوده است. در يك نگاه گذرا بر مسائل مطروحه در اين باب بايد گفت كه همواره بحث از مستحقين انفال، و نيز سخن در مبناي تصرف در اموال امام(ع) اساسىترين محورهاي بحث و گاه اختلاف در اين باب فقهى بوده است (مثلاً نك: علامة حلى، 206-210). محسوب داشتن مواهب طبيعى نظير زمينهاي موات و جنگلها از انفال و توجه به اين عقيدة موجود نزد اماميه كه امام غائب(ع) استفاده و بهرهبرداري از انفال را در عصر غيبت براي شيعيان مباح ساخته است، زمينة مناسبى را براي بحث دربارة مسائل حقوقى اين اموال و استفادة عموم از آنها، و به تعبيري ديگر براي تعريف نهادي به عنوان «اموال عمومى» فراهم آورده است. اين مبحث به خصوص از دورة صفوي با ديدة اهميت نگريسته شده، و با وجود مخالفتهايى در آغاز، روي به گسترش و بسط آورده است. به عنوان متونى پايه در اين باره مىتوان به «قاطعةاللجاج» محقق كركى اشاره كرد (بهخصوص، نك: ص 162بب). مآخذ: ابن عربى، محمد، احكام القرآن، به كوشش على محمد بجاوي، بيروت، 1392ق/1972م؛ ابن منظور، لسان؛ ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، به كوشش مصطفى سقا و ديگران، بيروت، 1975م؛ ابوداوود سجستانى، سليمان، سنن، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، قاهره، داراحياء السنة النبويه؛ ابوهلال عسكري، حسن، الفروق اللغوية، قاهره، 1353ق؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ ترمذي، محمد، سنن، به كوشش ابراهيم عطوه عوض، بيروت، 1407ق/1987م؛ حرعاملى، محمد، وسائل الشيعة، بيروت، 1391ق؛ راغب اصفهانى، حسين، مفردات الفاظ القرآن، به كوشش نديم مرعشلى، قاهره، 1392ق؛ سيوري، مقداد، كنز العرفان، به كوشش محمدباقر بهبودي، تهران، 1343ش؛ سيوطى، الدر المنثور، بيروت، 1403ق/1983م؛ شيخ طوسى، محمد، الخلاف، به كوشش كاظمينى بروجردي، تهران، 1377ق؛ صاحب جواهر، محمد حسن، جواهر الكلام، به كوشش محمود قوچانى، تهران، 1394ق؛ علامة حلى، حسن، مختلف الشيعة، تهران، مكتبة نينوي الحديثه؛ فيومى، احمد، المصباح المنير، قاهره، 1325ق؛ قرآن كريم؛ مالك بن انس، الموطأ، به كوشش فاروق سعد، بيروت، 1403ق/1983م؛ ماوردي، على، الاحكام السلطانية، بيروت، 1405ق/1985م؛ محقق حلى، جعفر، شرائع الاسلام، به كوشش عبدالحسين محمد على، نجف، 1389ق/1969م؛ محقق كركى، على، «قاطعة اللجاج»، ضمن كلمات المحققين، تهران، 1402ق؛ واحدي، على، اسباب النزول، بيروت، دارالكتب العلميه. محمدجواد حجتىكرمانى