responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 3895
الياس‌
جلد: 10
     
شماره مقاله:3895


اِلْياس‌، پيامبري‌ از بنى‌ اسرائيل‌ كه‌ نام‌ وي‌ دو بار در قرآن‌ كريم‌ ياد شده‌ است‌. بر پاية آيات‌ الهى‌، الياس‌ كه‌ از ذرية نوح‌ (ع‌) و در شمار «صالحان‌» محسوب‌ گرديده‌ است‌ (انعام‌/6/84 - 85)، از پيامبران‌ الهى‌ بوده‌، و قوم‌ خود را كه‌ پرستندة بت‌ بعل‌ بودند، به‌ دين‌ حق‌ هدايت‌ مى‌كرده‌ است‌؛ اما جز «بندگان‌ مخلص‌»، تمامى‌ مردم‌ ديار وي‌ بر بت‌ پرستى‌ خويش‌ اصرار مى‌ورزيدند (صافات‌/37/123-129).
واژة الياس‌ بنابر نظر بيشتر لغويان‌، واژه‌اي‌ عجمى‌ است‌ (مثلاً نك: جواليقى‌، 102)؛ شكل‌ عبري‌1، سريانى‌2، حبشى‌3 و يونانى‌4 اين‌ كلمه‌، افزون‌ بر نشان‌ دادن‌ قدمت‌ اين‌ نام‌، بر غير عربى‌ بودن‌ آن‌ هم‌ دلالت‌ دارد (نك: جفري‌، .(68
شخصيت‌ شناسانده‌ شده‌ از الياس‌ در قرآن‌ كريم‌، به‌ ويژه‌ در كنار نام‌ بت‌ بعل‌ كه‌ مورد پرستش‌ قوم‌ او بوده‌، سبب‌ شده‌ است‌ تا مفسران‌ مسلمان‌، الياس‌ قرآنى‌ را با الياس‌ (ايليا)ي‌ عهدين‌ يكى‌ شمارند. بايد افزود كه‌ به‌ سبب‌ شخصيت‌پردازي‌ِ راه‌ يافته‌ از عهدين‌ به‌ آثار مفسران‌، شخصيت‌ الياس‌ با دو پيامبر ديگر، يعنى‌ ادريس‌ و خضر(ع‌) پيوستگى‌ يافته‌ است‌.
در آية 37 سورة صافات‌، رسم‌الخط «اِل‌ ياسين‌» با قرائت‌ اشهرِ «اِلياسين‌» (ابن‌ جزري‌، 2/359-360) ارتباط مستقيمى‌ با شخصيت‌ الياس‌ (ع‌) يافته‌ است‌؛ غالب‌ مفسران‌ با تكيه‌ بر سياق‌ آيات‌، تعبير «سلام‌ على‌ ال‌ ياسين‌» را به‌ اين‌ پيامبر بازگردانيده‌ (نك: ابن‌ حجر، 148- 149) و «الياسين‌» را صورت‌ ديگري‌ از نام‌ او شمرده‌اند(طوسى‌، 8/523 -524؛ سيوطى‌، 7/120؛ نيز نك: گايگر، .(187 وجود شكلى‌ از واژه‌ در قرائات‌ شاذ به‌ صورت‌ «ادراسين‌»، خود نمونه‌اي‌ از جا به‌ جايى‌ دو شخصيت‌ الياس‌ و ادريس‌ است‌ (نك: طبري‌، تفسير، 23/58؛ نيز ه د، 7/333).
اين‌ جا به‌ جايى‌ چنان‌ ريشه‌ داراست‌ كه‌ حتى‌ در برخى‌ منابع‌، داستان‌ الياس‌ به‌ طور كامل‌ نقل‌ شده‌، و تنها نام‌ الياس‌ با ادريس‌ جايگزين‌ شده‌ است‌ (مثلاً نك: مسعودي‌، 17-19؛ ابن‌ بابويه‌، 125-130؛ راوندي‌، 73-76).
در منابع‌ تفسيري‌ و تاريخى‌ اسلامى‌ چنين‌ آمده‌ است‌ كه‌ چون‌ بنى‌اسرائيل‌ عهد خويش‌ با خداوند را فراموش‌ كردند و به‌ پرستش‌ بتان‌ روي‌ آوردند، پروردگار در زمان‌ آحاب‌ پادشاه‌ حكمران‌ در بعلبك‌، الياس‌ را به‌ پيامبري‌ برانگيخت‌. همسر اين‌ پادشاه‌ زنى‌ بود به‌ نام‌ ايزابِل‌ كه‌ منابع‌ از وي‌ به‌ سيه‌دلى‌ ياد كرده‌اند. ايزابل‌ كه‌ بر آحاب‌ نفوذي‌ كامل‌ داشت‌، پادشاه‌ را بر آن‌ داشته‌ بود تا مردم‌ را به‌ پرستش‌ بت‌ بعل‌ وادارد و خود بسياري‌ از پيامبران‌ الهى‌ از جمله‌ يحيى‌ بن‌ زكريا را به‌ قتل‌ رسانده‌ بود (مقدسى‌، 3/99؛ طبرسى‌، 8/713).
در روايتى‌ از ابن‌ عباس‌ كه‌ آغاز آن‌ در كتاب‌ ابن‌ اسحاق‌ نيز نقل‌ شده‌، چنين‌ آمده‌ است‌: در كنار قصر ايزابل‌ ، شخصى‌ با ايمان‌ به‌ نام‌ مزدكى‌ (؟) مى‌زيسته‌ كه‌ داراي‌ باغى‌ آراسته‌ بوده‌ است‌. ايزابل‌ كه‌ خواستار اين‌ باغ‌ بود، از غيبت‌ پادشاه‌ استفاده‌ كرد و به‌ بهانه‌اي‌ صاحب‌ بستان‌ را كشت‌ و باغ‌ را به‌ تصرف‌ خويش‌ درآورد؛ آحاب‌ پس‌ از بازگشت‌، از اين‌ رخداد آگاه‌ شد، اما واكنش‌ چندان‌ تندي‌ از خود نشان‌ نداد. در ادامة روايت‌، برانگيخته‌ شدن‌ الياس‌ به‌ پيامبري‌ پس‌ از اين‌ واقعه‌ ذكر شده‌ است‌ تا در مقابل‌ حق‌ كشى‌ ستمكاران‌ ايستادگى‌ كرده‌، افزون‌ بر هدايت‌ مردم‌، حقوق‌ سلب‌ شده‌ را به‌ ايشان‌ باز رساند (راوندي‌، 248؛ ثعلبى‌، 253-254).
در گزارش‌ ابن‌ اسحاق‌ از اين‌ داستان‌، الياس‌ در دستگاه‌ حكومت‌ آحاب‌ جايگاهى‌ ويژه‌ داشته‌ است‌ و پادشاه‌ كه‌ برخلاف‌ قومش‌ در پرستش‌ خداي‌ يكتا با الياس‌ همداستان‌ بوده‌، در تمامى‌ امور از مشورت‌ او سود مى‌جسته‌ است‌. در روايتى‌ كه‌ ثعلبى‌ آورده‌، عملاً بخشهاي‌ متفاوت‌ِ دو روايت‌ ابن‌ اسحاق‌ و ابن‌ عباس‌ با هم‌ در آميخته‌، و چنين‌ آمده‌ است‌ كه‌ پس‌ از آنكه‌ الياس‌، آحاب‌ و ايزابل‌ را براي‌ قتل‌ مزدكى‌ سرزنش‌ كرده‌، آنان‌ را به‌ توبه‌ مى‌خواند؛ در پى‌ آن‌، آحاب‌ نسبت‌ به‌ وي‌ بدگمان‌ گشته‌، به‌ آزار او مى‌پردازد و حتى‌ دستور قتل‌ او را صادر مى‌كند (راوندي‌، 248-249؛ ثعلبى‌، همانجا).
در روايات‌ آمده‌ است‌ كه‌ چون‌ الياس‌ اوضاع‌ را نابسامان‌ ديد، متواري‌ شد و به‌ كوهى‌ پناه‌ برد و مدتى‌ را بدين‌ گونه‌ زيست‌. در آثار اسلامى‌، اين‌ مدت‌ زمان‌ به‌ تفاوت‌ آمده‌ است‌ كه‌ البته‌ 7 و 10 سال‌ از شهرت‌ روايى‌ بيشتري‌ برخوردارست‌ (نك: همانجاها؛ ابن‌ عساكر، 3/81؛ ابن‌ كثير، 1/314). در اين‌ زمان‌ وي‌ از گياهان‌ ارتزاق‌ مى‌كرده‌ است‌ (همانجاها؛ نيز قس‌: مجلسى‌، 13/397). خداوند، فرزند آحاب‌ را به‌ بيماري‌ سختى‌ دچار ساخت‌ و پزشكان‌ از درمان‌ او نااميد شدند و پادشاه‌ هرقدر نزد بعل‌ دست‌ به‌ دعا برداشت‌، سود نكرد؛ بنابراين‌، تنى‌ چند را براي‌ يافتن‌ راه‌ چاره‌ به‌ هر سو روانه‌ كرد. چون‌ آنان‌ نزديك‌ كوهى‌ كه‌ الياس‌ بر فراز آن‌ بود، رسيدند، وي‌ آگاه‌ شد و نزد ايشان‌ آمد و پس‌ از بيان‌ رسالت‌ خويش‌ از سوي‌ پروردگار، علت‌ بيماري‌ فرزند پادشاه‌ را پرستش‌ بتان‌ خواند و طريق‌ نجات‌ را تنها در روي‌ آوردن‌ آنان‌ به‌ خالق‌ يكتا ياد كرد. آن‌ مردان‌ كه‌ در روايات‌ به‌ اختلاف‌ شمارشان‌ 40 يا 400 تن‌ ذكر شده‌ است‌، نزد آحاب‌ بازگشته‌، داستان‌ را بازگو كردند. آحاب‌ دانست‌در مقابل‌ قدرت‌ الياس‌ ناتوان‌ است‌؛ پس‌ تصميم‌ گرفت‌ با به‌ كارگيري‌ حيله‌ و نيرنگ‌ الياس‌ را به‌ دام‌ اندازد، امابه‌ دعاي‌ الياس‌ و خواست‌ الهى‌، فريبكاري‌ آحاب‌ برملا گشت‌ و الياس‌ جان‌ سالم‌ به‌ در برد. آحاب‌ در نهايت‌ از كاتب‌ خويش‌ كه‌ شخصى‌ مؤمن‌ و از دوستان‌ الياس‌ بود، خواست‌ تا الياس‌ را بفريبد، اما كاتب‌ چنين‌ نكرد و قضيه‌ را براي‌ الياس‌ باز گفت‌. پس‌ به‌ دعاي‌ الياس‌ و ارادة پروردگار، فرزند آحاب‌ از بيماري‌ جان‌ داد و اين‌ امر چنان‌ آحاب‌ را متأثر ساخت‌ كه‌ از پى‌جويى‌ الياس‌ دست‌ برداشت‌ و به‌ سوگ‌ نشست‌. در اين‌ فاصله‌ الياس‌ از نهانگاه‌ خود بيرون‌ آمد و به‌ خانة زنى‌ درآمد كه‌ مادر يونس‌ بن‌ متى‌ بود. وي‌ مدتى‌ آنجا ماند و زن‌ به‌ او ايمان‌ آورد و خدمت‌ وي‌ مى‌كرد. چندي‌ بعد، يونس‌ از دنيا رفت‌ و اين‌ امر بر مادر گران‌ آمد؛ پس‌ نزد الياس‌ شتافت‌ و با تضرع‌ از او خواست‌ تا تنها فرزندش‌ را به‌ او باز گرداند. الياس‌ توان‌ انجام‌ دادن‌ اين‌ كار را تنها به‌ باري‌ تعالى‌ نسبت‌ داد، اما با شيون‌ مادر، ارادة الهى‌ بر آن‌ قرار گرفت‌ تا خواستة آن‌ مادر برآورده‌ شود و با وجود گذشت‌ چند روز، يونس‌ به‌ دست‌ الياس‌ زندگانى‌ دوباره‌ يافت‌. داستان‌ با انقطاعى‌ 7 ساله‌، چنين‌ ادامه‌ يافته‌ است‌ كه‌ الياس‌ پس‌ از سالها اصرار قوم‌ بر گمراهى‌ و آزردگيش‌ از شرك‌ورزي‌ آنان‌، به‌ درگاه‌ پروردگار دعا كرد و خداوند نيز روزي‌ مردمان‌ را در كف‌ اختيار او قرار داد. الياس‌ از خدا خواست‌ كه‌ 7 سال‌ باران‌ نبارد تا قحطى‌ مردم‌ را آشفته‌ گرداند، باشد كه‌ تنبيهى‌ براي‌ كافران‌ گردد؛ اما به‌ رحمت‌ الهى‌ حكم‌ بر آن‌ شد تا اين‌ خشكى‌ 3 سال‌ به‌ طول‌ انجامد. پس‌، خشك‌سالى‌ همه‌ جا را فرا گرفت‌ و گياهان‌ و جانوران‌ از بين‌ رفتند و مردم‌ در تنگنا قرار گرفتند (نك: طبري‌، تفسير، 23/59 -60؛ ثعلبى‌، 252 به‌ بعد).
در ادامة داستان‌ چنين‌ آمده‌ است‌: شبى‌ الياس‌ به‌ خانة پيرزنى‌ وارد شد كه‌ پسري‌ بيمار داشت‌ به‌ نام‌ اليسع‌ بن‌ اخطوب‌. به‌ دعاي‌ الياس‌ و ارادة پروردگار، آن‌ جوان‌ سلامت‌ خود بازيافت‌ و به‌ عنوان‌ شاگردي‌ مريد، دين‌ آن‌ نبى‌ را پذيرفت‌ و محضر او را از دست‌ نداد و هر جا استاد مى‌رفت‌، او نيز با وي‌ همراه‌ بود. با گذشت‌ زمان‌، خداوند بر بنى‌اسرائيل‌ رحم‌ آورد و رسول‌ خويش‌ را از مرگ‌ بسياري‌ كسان‌، به‌ سبب‌ خشك‌سالى‌ِ ناشى‌ از دعاي‌ الياس‌ ياد آورد. پس‌ الياس‌ مردم‌ را با وعدة فرج‌، به‌ دين‌ حق‌ خواند و مردم‌ هم‌ پذيرفتند و به‌ دعاي‌ آن‌ نبى‌، خداوند بارانى‌ سخت‌ فرو فرستاد و همه‌ جا سيراب‌ شد، اما پس‌ از اندك‌ زمانى‌ مردم‌ عهد خويش‌ با خدا را فراموش‌ كردند و به‌ بت‌ پرستى‌ روي‌ آوردند. الياس‌ چون‌ اين‌ ديد، از خدا طلب‌ مرگ‌ كرد، اما پروردگار نشان‌ مركبى‌ آتشين‌ را به‌ وي‌ داد كه‌ الياس‌ در زمان‌ و مكان‌ خاصى‌ بر آن‌ قرار گرفت‌ و به‌ آسمان‌ رفت‌ و اليسع‌ را به‌ نيابت‌ خود برگزيد (همانجاها؛ براي‌ رواياتى‌ شاذ، نك: كسايى‌، 244 به‌ بعد).
گفتنى‌ است‌، بخشهايى‌ از گزارشهاي‌ ياد شده‌ از داستان‌ الياس‌، در عهد عتيق‌، به‌ ويژه‌ از ثلث‌ اخير كتاب‌ اول‌ پادشاهان‌ تا باب‌ سوم‌ كتاب‌ دوم‌ آن‌، نيز ديده‌ مى‌شود (به‌ خصوص‌، نك: كتاب‌ اول‌ پادشاهان‌، 17:1 به‌بعد). اين‌ نزديكى‌ با روايت‌ عهدين‌ تا آنجاست‌ كه‌ حتى‌ ابن‌ كثير در سخن‌ از داستان‌ صعود الياس‌، آن‌ را از اسرائيليات‌ دانسته‌ است‌ (نك: ابن‌ كثير، 1/315؛ قس‌: كتاب‌ دوم‌ پادشاهان‌، باب‌ دوم‌).
از بخشهاي‌ جالب‌ توجه‌ در گزارشهاي‌ مربوط به‌ الياس‌ در روايات‌ اسلامى‌، كنار هم‌گذاردن‌ او و خضر است‌ (مثلاً نك: نحاس‌، 3/435)؛ خضر به‌ عنوان‌ يابندة آب‌ حيات‌ و شخصيتى‌ زنده‌ تا روز قيامت‌، با الياس‌ كه‌ خداوند مرگ‌ را نصيب‌ او نكرد، سنخيت‌ يافته‌ است‌. از سويى‌ ديگر داستان‌ ملاقات‌ الياس‌ و موسى‌ (ع‌) كه‌ ذكر آن‌ در عهد جديد (لوقا، 9:28-34) آمده‌ است‌، با انعكاس‌ آية 65 از سورة كهف‌ در كتب‌ تفسيري‌ كه‌ در آنها، به‌ ملاقات‌ خضر و موسى‌ اشاره‌ شده‌، قابل‌ مقايسه‌ است‌. به‌ هر صورت‌، گاه‌ الياس‌ و خضر دو پيامبر زنده‌ در زمين‌ دانسته‌ شده‌اند كه‌ در مقابل‌ ادريس‌ و عيسى‌ (ع‌) كه‌ پيامبران‌ زندة آسمانى‌ هستند، قرار دارند (مثلاً نك: ثعلبى‌، 260). در اين‌ بين‌، شايد در يك‌ تقسيم‌بندي‌ اسطوره‌اي‌ از زمين‌ به‌ آبها و خشكيها، الياس‌ وظيفة پاسداري‌ از خشكيها را بر عهده‌ دارد و خضر موكل‌ درياهاست‌ (نك: طبرسى‌، 8/ 713؛ سيوطى‌، 7/118).
در همين‌ دست‌ روايات‌ حتى‌ از ملاقات‌ هر سالة خضر و الياس‌ در عرفات‌ و اجتماع‌ ايشان‌ در ماه‌ رمضان‌ در بيت‌ المقدس‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آمده‌ است‌ (نك: طبري‌، تاريخ‌، 1/365؛ ثعلبى‌، همانجا؛ ابن‌ عساكر، 3/82؛ ابن‌ كثير، 1/314؛ قرطبى‌، 15/116). بعضى‌ از راويان‌ تا آنجا پيش‌ رفته‌اند كه‌ اين‌ دو تن‌ را يكى‌ دانسته‌اند (نحاس‌، همانجا؛ طبرسى‌، 4/510؛ قس‌: خواندمير، 4/648)، يا خضر و الياس‌ را در كنار هم‌ پيامبرانى‌ برگزيده‌ براي‌ هدايت‌ قومى‌ واحد ياد مى‌كنند و در تمامى‌ قصة الياس‌، از خضر به‌ عنوان‌ همكار وي‌ نام‌ مى‌برند (مثلاً نك: نيشابوري‌، 338-342؛ براي‌ نمونه‌هاي‌ ديگر، نك: سورآبادي‌، 294؛ ميبدي‌، 8/ 301).
گفتنى‌ است‌ در روايات‌، الياس‌ يكى‌ از پيامبران‌ عابد بنى‌ اسرائيل‌ ذكر شده‌ است‌ (كلينى‌، 1/227) و برخى‌ منظور از تعبير «عَبْداً مِن‌ْ عِبادِنا» (كهف‌/18/65) را الياس‌ دانسته‌اند (نك: بيضاوي‌، 1/568). او كه‌ نامش‌ به‌ سبب‌ زهد و اعراض‌ از دنيا، در كنار نام‌ صالحانى‌ چون‌ زكريا، يحيى‌ و عيسى‌ (ع‌) قرار گرفته‌ (فخرالدين‌، 13/65)، قوم‌ خويش‌ را به‌ توحيد و اطاعت‌ از باري‌ تعالى‌ و ترك‌ معاصى‌ هدايت‌ مى‌كرده‌ است‌ (طوسى‌، 8/524؛ حمزه‌، 70) و ستيزنده‌ با بت‌ بعل‌ و حتى‌ همچون‌ ابراهيم‌، شكنندة بعل‌ قلمداد شده‌ است‌ (قرطبى‌، 15/117).
از ويژگيهاي‌ روايات‌ مربوط به‌ قصص‌ الياس‌، قرار دادن‌ نام‌ وي‌ در كنار نام‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) است‌؛ اين‌ بدان‌ معناست‌ كه‌ براي‌ نمونه‌، وقار و نيز قامت‌ آن‌ حضرت‌ به‌ الياس‌ شبيه‌ دانسته‌ شده‌ است‌ (سورآبادي‌، 417؛ ميبدي‌، 6/460). همچنين‌ طبق‌ روايتى‌ از انس‌، پيامبر اسلام‌(ص‌) با الياس‌ ديداري‌ داشته‌ كه‌ در آن‌، الياس‌ آن‌ حضرت‌ را «برادر» خطاب‌ كرده‌ بوده‌ است‌ (نك: قرطبى‌، 15/116؛ ابن‌ كثير، 1/315).
در پايان‌ گفتنى‌ است‌ كه‌ برخى‌ از ادعية اسلامى‌ِ منسوب‌ به‌ الياس‌ را مى‌توان‌ در منابع‌ شيعه‌ و اهل‌ سنت‌ باز جست‌ (نك: كلينى‌، 1/228؛ ابن‌ عساكر، 3/87؛ مجلسى‌، 13/393).
مآخذ: ابن‌ بابويه‌، محمد، كمال‌ الدين‌، نجف‌، 1389ق‌/1970م‌؛ ابن‌ جزري‌، محمد، النشر، به‌ كوشش‌ على‌محمد ضباع‌، قاهره‌، مكتبة مصطفى‌ محمد؛ ابن‌ حجر هيتمى‌، احمد، الصواعق‌ المحرقة، به‌ كوشش‌ عبدالوهاب‌ عبداللطيف‌، قاهره‌، 1385ق‌/1965م‌؛ ابن‌ عساكر، على‌، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، عمّان‌، دارالبشير؛ ابن‌ كثير، البداية و النهاية، به‌ كوشش‌ احمد ابوملحم‌ و ديگران‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ بيضاوي‌، عبدالله‌، انوار التنزيل‌، به‌ كوشش‌ فلايشر، اُسنا بروك‌، 1968م‌؛ ثعلبى‌، احمد، قصص‌ الانبياء، بيروت‌، دارالرائد العربى‌؛ جواليقى‌، موهوب‌، المعرّب‌، به‌ كوشش‌ ف‌. عبدالرحيم‌، دمشق‌، 1410ق‌/ 1990م‌؛ حمزة اصفهانى‌، تاريخ‌ سنى‌ ملوك‌ الارض‌، بيروت‌، دار مكتبة الحياة؛ خواندمير، غياث‌ الدين‌، حبيب‌ السير، به‌ كوشش‌ محمد دبير سياقى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ راوندي‌، سعيد، قصص‌ الانبياء، به‌ كوشش‌ غلامرضا عرفانيان‌، مشهد، 1409ق‌؛ سورآبادي‌، عتيق‌، قصص‌ قرآن‌ مجيد، تهران‌، 1347ش‌؛ سيوطى‌، الدر المنثور، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ طبرسى‌، فضل‌، مجمع‌ البيان‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ رسولى‌ محلاتى‌ و فضل‌ الله‌ يزدي‌ طباطبايى‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ طبري‌، تاريخ‌؛ همو، تفسير؛ طوسى‌، محمد، التبيان‌، به‌ كوشش‌ احمد حبيب‌ قصير عاملى‌، نجف‌، 1382ق‌/1963م‌؛ عهد جديد؛ عهد عتيق‌؛ فخرالدين‌ رازي‌، محمد، التفسير الكبير، قاهره‌، المطبعة البهيه‌؛ قرآن‌ كريم‌؛ قرطبى‌، محمد، الجامع‌ لاحكام‌ القرآن‌، بيروت‌، 1372ق‌؛ كسايى‌، محمد، قصص‌ الانبياء، به‌ كوشش‌ آيزنبرگ‌، ليدن‌، 1922م‌؛ كلينى‌، محمد، الكافى‌، به‌كوشش‌ على‌اكبر غفاري‌،بيروت‌، 1388ق‌؛مجلسى‌،محمدباقر، بحارالانوار، بيروت‌،1403ق‌/ 1983م‌؛ مسعودي‌، اثبات‌ الوصية، نجف‌، مكتبة الحيدريه‌؛ مقدسى‌، مطهر، البدء و التاريخ‌، به‌ كوشش‌ كلمان‌ هوار، پاريس‌، 1903م‌؛ ميبدي‌، احمد، كشف‌الاسرار، به‌ كوشش‌ على‌اصغر حكمت‌، تهران‌، 1357ش‌؛ نحاس‌، احمد، اعراب‌ القرا¸ن‌، زهير غازي‌ زاهد، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ نيشابوري‌، ابراهيم‌، قصص‌ الانبياء، به‌ كوشش‌ حبيب‌ يغمايى‌، تهران‌، 1359ش‌؛ نيز:
Geiger, A., Was hat Mohammed aus dem Judenthume aufgeno- mmen?, Leipzig, 1902; Jeffery, A., The Foreign Vocabulary of the Qur' ? n, Baroda, 1938.
فرامرز حاج‌ منوچهري‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 3895
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست