آصِفُالدّوله، عبدالوهاببنمحمد جعفرخانبنبَدِرْخان
(1242-1304ق/1826-1887م)، سیاست پیشة روزگار ناصرالدینشاه قاجار. جدّ او بدرخان در
زمان کریمخانوکیلالرعایا، رئیس جبّه خانة شیراز بود. چون در 1206ق/1791م شیراز
توسط آقامحمدخان تسخیر شد، بدرخان به اطاعت شاه قاجار درآمد و تا پایان عمر در مقام
خود باقی ماند و پس از او، پسر ارشدش حاجی محمدحسینخان، بدین سمت انتخاب گردید.
میرزا عبدالوهابخان، سالهای نخستین زندگی رادر زادگاه خود شیراز به تحصیل مقدمات
زبان فارسی و عربی گذراند. سپس در ادب شهرتی یافت و با تخلص «یزدانی» شعر سرود. در
1266ق/1849م هنگامی که امیرکبیر، حاجی محمدحسینخان را برای تصدی ریاست جبّه خانة
دولتی به تهران فرا خواند، میرزاعبدالوهابخان 24 ساله، برای تکمیل معلومات همراه
عموی خود به تهران آمد و در پایتخت به یاری همشهری خود. میرزاحبیب قاآنی، به
علیقلی میرزااعتضادالسلطنه، پسر فتحعلیشاه که وزیر علوم بود، معرفی شد و در
1268ق/1851م که همزمان با دورة صدارت میرزاآقاخان نوری بود، به معلمی پسر 15 سالة
وی میرزاداودخان که لقب «وزیر لشکر» داشت، برگزیده شد و به مرور با میرزاسعیدخان
مؤتمنالملک، وزیر امور خارجه که خود اهل ادب و سخن بود، آشنا شد و در شمار منشیان
و مستوفیان وی درآمد و یک سال بعد در 31 سالگی به مقام معاونت وزارت خارجه
(نایلالوزاره) منصوب شد و خلعت شاهانه یافت. در 1278ق/1861م که مظفرالدین میرزا،
با سمت ولیعهدی در تبریز به سر میبرد، چون ادارة امور خارجیان در استان آذربایجان
مهم تشخیص داده شد. میرزاعبدالوهابخان را با حفظ سمت نایبالوزاره، برای «انتظام
امور مَهام خارجه» به تبریز گسیل داشتند. وی 8 سال در آن شهر به سر برد و ضمن انجام
وظیفة دولتی، از راههای گوناگون ثروت بسیار فراهم آورد. سپس در 1286ق/1869م که امور
حکومت گیلان نیز پس از برکناری امیر اصلانخان مجدالدوله (دایی ناصرالدین شاه)،
ضمیمة مشاغل میرزاسعیدخان وزیر خارجه شد، میرزاسعیدخان برای حل مشکلات گیلان بدان
خطّه گسیل داشتند. وی با هوشمندی، اوضاع گیلان را سر و سامان داد و در 1288ق/1871م
از سوی ناصرالدینشاه به «نصیرالدوله» ملقب شد. چون میرزاحسینخانسپهسالار به مقام
صدارت ایران رسید (1288ق/1871م)، میرزاعبدالوهابخان صلاح در این دید که از
میرزاسعیدخانمؤتمنالملک بِبُرد و به صدراعظم تازه که با وی خویشاوندی داشت،
بپیوندد و در دستگاه وی محرم اسرار شود. از این طریق، در 1290ق/1873م، ریاست
«گمرکخانه» را که شغل پردرآمدی بود، به دست آورد و در 1291ق/1874م وزیر تجارت و عضو
«دارالشورای کبرای ناصری» گردید و از درآمد «عُشریّه» باز هم بر ثروت خود افزود.
نصیرالدوله زمانی که متوجه شد ستارة اقبال سپهسالار در افول است، به دشمنان وی
پیوست. در سال 1301ق/1884م چون بر اثر اغتشاشات مرزی ایران و روسیه، شاهزاده
رکنالدوله، برادر ناصرالدین شاه، از ولایت خراسان برکنار شد، میرزاعبدالوهابخان
با لقب جدید «آصفالدوله» والی خراسان و سیستان گشت و نزدیک به 2 سال در این سمت
باقی ماند. در آنجا نیز به املاک گستردة ابوالقاسمخان پسر محمدخان قرایی چشم طمع
دوخت. اما وی پس از واگذاردن آن املاک به علیمردانخان نصرتالملک، رئیس ایل
تیموری، در آستان حضرت رضا(ع) تحصن اختیار کرد. لیکن او را به فرمان والی از بست
بیرون کشیدند. این پیشامد، کار آصفالدوله را که به سبب رفتار خودکامانه در خراسان
دچار دشواریهایی شده بود، سختتر کرد. شیخالرئیس میرزا، نوة فتحعلیشاه که از زمان
رکنالدوله مخالفت خود را با ادغام کار «ولایت» و «تئلیت» اعلام کرده بود، در شمار
مخالفان سرسخت آصفالدوله در آمد. مردم مشهد که رفتار آصفالدوله را بر ضد مذهب و
مایة هتک حرمت آستانقدس رضوی(ع) میدانستند، بازارها و دکانها را بستند و بر
آصفالدوله شوریدند. قوای نظامی خراسان نیز از تیراندازی به مردم سرپیچی کرد. این
اوضاع که احتمالاً از دخالت هارجیان خالی نبود، به عزل و بازگشت آصفالدوله به
تهران انجامید. با این همه، شاه وی را خلعت بخشید و در زمرة «وزرای حضور» جای داد،
اما او هیچگاه مقبولیت پیشین را به دست نیاورد. موضوع دیوانگی او که چندی بعد در
تهران شایع شد، چندان روشن نیست. برخی میگویند او خود به دیوانگی تظاهر کرد تا از
مصادرة اموالش جلوگیری شود. گروهی نیز برآنند که مخالفان، از بیم آنکه مبادا شاه او
را به صدارت برگزینند، چنین شایعهای پراکندند.
دربارة شخصیت و اخلاق اصفالدوله داوریهای گوناگونی شده است. نخستین وزیر مختار
امریکا،، بنجامین، او را «با کفایت ودرایت» میداند. حاجسیاح محلاتی او را «حق
دوست و عدل جو و علم خواه و راستگو» که «با پول و تملق مخالف» است، معرفی میکند.
ناصرالدینشاه از او به عنوان «هتاک» نام میبرد. اما به هر حال وی مردی زیرک بود،
به نماز و روزه پایبندی نشان میداد، از باده خواری سخت پرهیز میکرد و در مجالس
بزرگان جانب وقار و اعتبار خود را فرو نمینهاد، ولی به قمار علاقهمند بود. صراحت
لهجه، تندخویی، سوءظن، مال دوستی و ثروتاندوزی او، حسادت همگنانش را برمیانگیخت.
نامههایی از آصفالدوله باقیمانده که یادآور نامههای امیرکبیر به ناصرالدینشاه
است. تقریباً همة آشنایان، به سواد و فضل او اعتراف داشتهاند، اما هنوز نوشته یا
شعری از او به چاپ نرسیده است. آصفالدوله به دنبال چند ماه اختلال حواس در 62
سالگی در تاریخ 6 جمادیالاول 1304ق/31 ژانویة 1887م در اثر سکته درگذشت و از او یک
پسر به ناماحمدخان نصیرالدولة بَدِر و 2 دختر و نیز ثروتی هنگفت باقی ماند که
ناصرالدین شاه، معادل «صدهزار تومان» آن را به عنوان مالیات برای خود ضبط کرد.
مآخذ: اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، روزنامة خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران،
امیرکبیر، 1345ش، جمـ ؛ اقبال، عباس، «میرزاعبدالوهابخانآصفالدوله»، یادگار، س
5، شمـ 6، 7 (بهمن ـ اسفند 1327ش)؛ صص 37-38؛ امینالدوله، میرزاعلیخان، خاطرات
سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، دانشگاه تهران، 1341ش، ص 81؛ بامداد، مهدی،
تاریخ رجال ایران، تهران، زوار، 1347-1353ش، 2/301-317؛ سپهر، محمدتقی،
ناسخالتواریخ (تاریخ قاجاریه)، به کوشش جهانگیر قائم مقامی، تهران، 1337ش، صص
364-365؛ سعادت نوری، حسین، «میرزاعبدالوهابخانآصفِالدوله»، یغما، س 15، شمـ 8،
(آبان 1341ش، صص 379-383)؛ سیاح، محمدعلی، خاطرات یا دورة خوف و وحشت، به کوشش حمید
سیاح و سیفالله گلکار، تهران، 1346ش، صص 69-70، 80-83، 276-278، 283-286؛ صفایی،
ابراهیم، رهبران مشروطه، تهران، جاویدان، 1363ش، صص 100، 569-571؛ ظلالسلطان،
مسعودمیرزای قاجار، تاریخ مسعودی، تهران، یساولی، 1362ش، صص 288-289؛ مجدالملک،
حاجمیرزامحمدخان سینکی، رسالة مجدیّه، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1321ش، ص 58؛
مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، زوار، 1341ش، 1/139؛ ملک آرا، عباس میرزا،
شرح حال، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، انجمن نشر آثار ایران، 1335، صص 88-89؛
هدایت، مهدیقلیخان، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1330ش، ص 63.
بخش تاریخ