واجب، كفّارات، زكات و خمس) و غير واجب، وصيّت كند، ابتدا واجب از صلب مال او خارج
مىشود و باقى از ثلث مال، در صورتى كه وارث اجازه برداشت آن را از صلب مال ندهد[3]
[1]معجم مقاييس اللغة و لسان العرب، واژه «صلب»
[2] العروة
الوثقى [ تكملة ] 2/ 219 ـ 220
[3] جامع
المقاصد 10/ 119 ـ 120 .
صلح
صلح: توافق و سازش بر چيزى همچون تمليك، نقل و يا اسقاط حق.
صلح در لغت به
معناى آشتى و سازش آمده است و در اصطلاح عبارت است از توافق و سازش ميان دو يا چند
نفر بر ايجاد چيزى ميان خودشان، از قبيل تملّك عين مال يا منفعت آن و يا نقل حقى و
يا اسقاط آن و يا ابراء دينى و غير آن. خواه به طور رايگان و يا در ازاى گرفتن
عوض[1] از صلح با عوض «صلح معوّض» و از صلح رايگان و بدون عوض «صلح غير معوّض»
تعبير مىكنند[2]
جمعى از فقها
صلح را به عقدى كه براى رفع نزاع ميان دو يا چند نفر تشريع شده تعريف كردهاند[3]
بنابر اين تعريف، صلح تنها در موارد وجود نزاع معنا مىيابد و در نتيجه صلح
ابتدايى و بدون وجود نزاعى در ميان، معنا نخواهد داشت. معناى لغوى صلح (آشتى و
سازش) نيز مؤيد اين معنا از صلح است. برخى گفتهاند: تعريف دوم از عامه گرفته شده
است؛ زيرا بسيارى از آنان شرط تحقق صلح را وجود نزاع بين طرفين مىدانند؛ ليكن از
ديدگاه فقهاى امامى، وجود نزاع شرط صلح نيست؛ از اين رو، تعريف نخست منطبق با
ديدگاه فقهاى امامى است[4]
برخى گفتهاند:
صلح هرچند در اصل براى از بين بردن نزاع تشريع شده است؛ ليكن قطع نزاع حكمت تشريع
است و نه علت آن؛ از اين رو، لازم نيست در همه موارد صلح نزاعى وجود داشته باشد[5]
بنابر اين، تعريف صلح به معناى دوم بر اساس حكمت تشريع صلح است.
صلح عنوان بابى
مستقل در فقه است كه از احكام آن به تفصيل در اين باب سخن گفتهاند.