نام کتاب : تحليلى بر دعاهاى انبيا در قرآن نویسنده : خزائلی، محمدعلی جلد : 1 صفحه : 151
از آنها مىگيرد كه گويا اصلاً بدنيا نيامدهاند و در
آن نماندهاند.
6 - اينكه حضرت شعيب بعد از هلاكت قوم ظالم و بت پرست
فرمود چگونه بر عذاب رجال قوم بى ايمان تأسف بخورم كه اين خود درس عبرتى است براى
ديگران كه سرنوشت چنين اقوامى را ببينند و از قوم شعيب پند گيرند و به خود آيند كه
چگونه بعضى به زلزله و بعضى به عذاب هلاك شوند و آنچنان گرماى شديد آنها را فرا
گرفت كه به خانهها و سايهها پناه بردند و آنها را سودى نبخشيد و حتى آب هم به
حال آنها فايده نداشت و از شدت گرما بدن آنها پخته شد و خداوند ابرى فرستاد كه
همراه آن نسيم ملايمى مىوزيد. آنها همگى به سايۀ ابر پناه بردند در اين هنگام
شعلهاى آتش از ابر جدا شد و آنان را همچون ملخ سوزانيد و خاكستر شدند.
«و اين عذاب را قرآن عذاب «يَومَ الظُّله» (يعنى روز
سايۀ ابر) ناميده است كه به آنها رسيد و همگى مردند و در خانههاى خود به
هلاكت افتادند «فَاصْبَحوافِىدارِهِمْ جاثمين»[1]
بلخى مىگويد:
«از اين آيه استفاده مىشود كه كافر را نبايد دعوت به
خير كرد و بخاطر هلاك كافران و ستم پيشگان نبايد متأسف شد. آرى جاى تأسف نيست براى
مردمى كه كافر شدند و خود را مستوجب عذاب كردند آنچنان كه شعيب خود را تسّلى داد و
فرمود تأسف نمىخورم زيرا تمام تلاش و كوشش خود را براى هدايت مردم انجام داده
بود.
و آنها سركشى و تمّرد پيشه كردند و اين هلاكت سزايشان
بوده و در حقيقت اين نزول عذاب اجابت دعاى شعيب بود بعد از اينكه به خداوند عرض
كرد: (رَبَّنَا اِفْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ
اَلْفاتِحِينَ.)[2]