همانطورِیکه
عرض شد، به نظر مِیرسد که رواِیات باب که به عبارت «لا ضرر و لا ضرار» آمده است، در هر قضِیّهاِی جداگانه بحث شود و در آخرالأمر با
هم مقاِیسه بشود؛ بهعکس آنچه در رسالۀ لا ضرر
نوشتهاند که خود اِین قاعده را در قضاِیاِی متعددِی ذکر کردهاند،
بعد رواِیات دِیگر را ضمِیمه کردهاند.[1]
به نظر مِیرسد که اگر ما از هر قضِیّهاِی فارغ بشوِیم، بعد
نتِیجهاش را با همدِیگر مقاِیسه کنِیم بهتر است از اِینکه
ِیکمرتبه تمام آنها مخلوط با هم بحث بشود.
قضِیۀ
اول قضِیۀ سَمُرَة بن جُندَب است که از طرِیق شِیعه، از امام
باقر علِیه السّلام به دو طرِیق
بِیان شده است:
بررسِی رواِیت عبدالله بن بکِیر در طرِیق
شِیخ صدوق
ِیکِی از آنها از
طرِیق عبدالله بن بکِیر است. عبدالله بن بکِیر فطحِیمذهب
بوده و بعد از امام صادق علِیه السّلام قائل به امامت عبدالله أفطح شده
است، ولکن رواِیاتش مورد قبول است و از اِین نقطهنظر فرد ثقهاِی
است.[2]
دو طرِیق به عبدالله بن بکِیر هست: