حکم
بکنِیم! چون اِین قاعده فقط ِیک قاعدۀ لفظِی نِیست،
بلکه ِیک قاعدۀ عملِی است و بعداً در مباحثمان خواهد آمد که
اِین قاعده ِیک قاعدۀ اجتماعِی است، ِیعنِی قاعدهاِی
است که براِی حفظ نظام است و ما باِید براِی حفظ نظام أتمّ، اِین
قاعده را در مِیان مجتمع اجرا کنِیم. بنابراِین در صورتِی مِیتوانِیم
اِین قاعده را جارِی کنِیم که ما اِین قاعده را در ظهور خودش
تام بدانِیم و اِین مورد را خارج کنِیم؛ ولِی ما مِیخواهِیم
بگوِیِیم که وقتِی اِین قاعده در آن موردِی که
براِیش مثال مِیزنند ناتمام مِیماند، پس از حجِّیت ساقط
مِیشود.
منبابمثال
اگر من بگوِیم: شما انار نخور، بهعلتاِینکه ترش است! آنوقت شما مِیگوِیِی:
لِیموترش را که خودت گفتِی خوب است، آبغوره هم که خودت گفتِی خوب
است، قرهقروت هم که گفتِی اشکال ندارد، ماست ترش هم که گفتِی خوب است؛ پس
اِینکه شما مِیگوِیِی بهعلتاِینکه انار ترش است انار
نخور، در اِینجا به علت ترشِی نِیست، بلکه لخصوصِیةٍ فِی الرمان است. بنابراِین کلام شما که مِیگوِیِی لأنَّه حامض، دِیگر
لغو است، چون ما اِینهمه موارد خلاف براِی شما ارائه دادِیم.
در ما نحنفِیه
هم شما مِیگوِیِید که باِید به لا ضرر و لا ضرار تمسک
کنِید، چون من دارم تمسک مِیکنم و قلع نخله مِیکنم! مِیگوِیِیم:
قلع نخله که خلاف است، پس ِیک مورد دِیگر به من نشان بده تا من بهواسطۀ
آن مورد، در امثالش به اِین قاعده تمسک کنم. شما بهواسطۀ اِین
قاعده دوتا سِیلِی به گوش ِیکِی بزن تا من بدانم که هرجا
موردش پِیدا شد با اِین قاعده مِیتوانم تنبِیه کنم! شما با
اِین قاعده کِیفر بکن تا من بدانم که در امثال اِین مِیتوانم
کِیفر کنم!
اگر رسول
خدا اِین کار را انجام نمِیداد و فقط مِیگفت: «لا ضرر و لا ضرار»، اِین دردِی را دوا نمِیکرد، مگر اِینکه
ِیک جهت قانونِی پشت اِین قضِیّه بود. جهت قانونِی هم که
خلاف در آمد و با قوانِین نمِیساخت. بنابراِین ما در
اِینجا چه باِید بکنِیم؟ اگر براِی ما ِیکچنِین
موردِی پِیش بِیاِید، آِیا دست ما بسته نِیست؟ اگر
ما بخواهِیم اقدامِی بکنِیم، مثلاً بخواهِیم تنبِیه
بکنِیم، آن تنبِیه را به چه ملاکِی انجام