حقِیقِی
در ذهن آمده باشد؛ ِیعنِی اول معناِی حقِیقِی در ذهن
مِیآِید، بعد ذهن آن معنا را به آزماِیشگاه مِیبرد و
تجزِیه و تحلِیل مِیکند و چند تکّه مِیکند: ِیک تکه را
ادعاِیِی و ِیک تکه را غِیر ادعاِیِی
مِیکند، و «أسد» را به آن معناِی ادعاِیِی حمل مِیکند.
بنابراِین چه در معناِی حقِیقِی و چه در معناِی
مجازِی، اولاً بلا اول معناِی حقِیقِی در ذهن
مِیآِید.
همچنِین در کناِیه، چه
معناِی حقِیقِی و معناِی کناِیِی، اولاً بلا اول
معناِی حقِیقِی در ذهن مِیآِید، چون کناِیه از
اقسام حقِیقت است و جزء معناهاِی حقِیقِی است؛ بهخلاف کسانِی
که مِیگوِیند: «معناِی کناِیِی معناِی مجازِی
است.»[1]
بنابراِین کناِیه از اقسام حقِیقت است، چون لفظ واقعاً و
حقِیقتاً در موضوعٌله خودش استعمال شده است، منتها در اِینصورت، داعِی
تفاوت پِیدا مِیکند.
بنابراِین ما در اِینجا
هِیچ قرِینۀ صارفهاِی براِی اِینکه «لا ضرار» به
معناِی نهِی باشد ندارِیم، پس در اِینصورت «لا ضرر و لا ضرار» هر دو به ِیک معنا هستند، و وقتِی که ما مِیتوانِیم
ِیک لفظ را در معناِی خودش استفاده کنِیم، اگر بر معناِی
مجازِی حمل کنِیم، اِین حمل لفظ بر معناِی مجازِی بدون دلِیل
خواهد بود.